دو تا شاه کوس معروف سینه عملی که کوس و کون ی میدن
من مهرداد هستم یه بار براتون خاطره(رویایی که به واقعیت پیوست) رو نوشتم قضیه دخترخاله ام اونجا اشاره به زندایی ام کردم الان بدون مقدمه میریم سر اصل مطلب.
یه زندایی دارم تقریبا یه ۱۰ سالی از من بزرگتره ولی یکم لاغر اندام هس هیکلشم تقریبا هم هیکل منه اما برا من خیلی وقتا سوژه بود واسه جق زدنم چون از بچگی خیلی دوستش داشتم خودشم یکم برنزه بود که منم اونجوریشو بیشتر دوست دارم درسته بدنش سکسی نیس ولی حرف زدنش و صداش و خنده هاش بدجوری حشریم میکرد همیشه.
اونروز ک با دخترخاله ام بودم دخترخاله ام قبلش تمام قضیه رو به اون و دخترش گفته بود و شرط بسته بودن از اونروز زنداییم بهم هی میگفت که جور کنم بیا خونه ما که شرایط یکم سخت پیش میاومد تا اینکه اردیبهشت ماه بود که عصری زنداییم که اسمشم فریبا هستش زنگ زد و با حالت خمار و سکس همیشگیش بهم گف که دیوث برا فردا صبح حتما حتما جور کن که دایی کوصخولت الان رفت ماموریت تا چند روزم نمیاد خودم هستم اگه میتونستی شب بیایی که بهتر بود گفتم اولا شب نمیتونم بعدشم دخترت که پیشتونه مگه میشه گفت باشه صبح زود بیا دخترمم مشکلی نیس شوهرش صبح زود میره تا شب دخترشم صبح میبره مدرسه میگم از اونجا هم ببره خونه مادربزرگش که راحت باشیم دخترم خودشم بدجوری در تب و تاب تو هست مساله ایی نیس گفتم باشه صبح زود میام.
شب رفتم حموم و حسابی بخودم رسیدم و خودمو آماده کردم صبح زود از خونه اومدم بیرون رفتم مغازه رو باز کردم که اونجور بسته نباشه تا تابلو نشه هر کی هم ببینه فکر کنه رفتم سر نصب.
بعدشم ز زدم که دارم میام گفت بیا مشکلی نیس رفتم دم درشون دیدم دختر داییم اومد بیرون که دخترشو بزار سرویس اونو گذاشت برگشت توپارکینگ بغلم کرد و حسابی یه لبی از هم گرفتیم و ممه هاشم یه مالشی دادم و گفت خیلی دوست داشتم منم باشم ولی امروز برام مقدور نبود گفتم مشکلی نیس واسه فردا پس فردا مرخصی بگیر میام خوشحال شد و یه بوس کردیمو رفت
منم اومدم بالا دیدم فریبا بازم یه دامن بلند پوشیده با یه پیراهن که قشنگ مشخص بود هیچی زیرشون نپوشیده سلام کردیم و همدیگر رو بغل کردیم و حسابی لب گرفتیم از هم زبونشو قشنگ میخوردم و اونم داغ داغ شده بود بعدش گف بیا بشین یکم یه چیز بیارم بخوریم بعد نشستم و اومد گفت دیوثک من ببین از کی در حشرت میسوزم گفتم آخه تو چرا گف اون دایی کوصخولت ک هیچی بلد نیس اونروز منیژه رو که خونشون میکردی ازت فیلم گرفته بود نشونم داد دیدم که یه عمر فقط بیهوده درد کشیدم سکس واقعی رو با تو میتونم بکنم اونجوری که تو کوس و ممه میخوری من دیووونه میشم داییت فقط میاد میکنه توکوسم و میریزه و میخوابه نه خوردن و نه چیز دیگه از اونروز که فیلمتو دیدم دیگه تصمیم گرفتم که بهش ندم اصلا حتی دخترم شیوا هم دید گفت مامان مهرداد خیلی خوب سکس میکنه اونم بزور الان بشوهر خنگش میده تا تابلو نکنه اونم باید حسابی مثل منیژه بکنی منم گفتم قوربون هر دوتونم میشم و هر دوتونو یکجا میکنم خوشحال شد اومد بغلم نشست و یکراست دستشو گذاشت رو کیرمو حسابی مالشش داد منم که دیگه به آرزوهای دوران کودکیم که تا اونوقت داشتم میرسیدم واسه اون زندایی خوشگلم که اونهمه جق زده بودم الان میخواستم واقعیشو بکنم بهش گفتم که چقدر واسه تو و دخترت جق زدم گفت کاش میگفتی گفتم که نمیشد که من چه بدونم کوستون واسه کیر من میخواره بعد نوشیدنیمونو با کلی ادا خوردیم و یواش یواش شروع کردیم به مالوندن هم.
فریبا رو بغل کردمو آرووم آرووم مالوندمش لبهاشو میخوردم و ممه هاشو میمالوندم آرووم گردنشو لیس میزدم و قشنگ میخوردمش که نفسهاش بلند شده بود دگمه های پیرهنشو باز کردم ممه هاش دیگه سفت شده بودن اونا رو شروع کردم خوردن اونقدر اون ممه هاشو خوردم که صداش بلند شده بود آه و اوووف میکرد با اینکه از نظر سنی بزرگ بود ازم ولی جسه اش تقریبا مث من بود و چون من خیلی دوست داشتم بغلش کنم ببرم رو تختش با هزار سختی بلندش کردم و بردم اتاقش و رو تخت ولش کردم بازم افتادم روش تا ممه هاشو بخورم خیلی دوست داشتم ممه هاشو بعد آرووم آروووم اومدم پایین تا شکم و نافشو براش لیس زدم دامنش رو کشیدم پایین و اون کوس ناز و بی موشو رو جلوی چشام دیدم اصلا باورم نمیشد ک روزی کوس زندایی فریبا رو بکنم دامنشو درآوردم و کوسشو ک حسابی خیس شده بود قشنگ لیسیدم عاشق آب کوسش بودم همشو قشنگ لیس زدم خوردم خیلی کوسش بوی قشنگی میداد خودش بعدا گف ک از دیشب حسابی بهش رسیده تا تمیز و خوشبو کنه که خودشم حسابی حال کنه کوسشو کردم دهنمو حسابی میخوردمشو فریبا هم دیگه ناله هاش تبدیل ب فریادهای حشری کننده شده بود هی موهامو میکشید و داد میزد ک دیوثک من کیرتو بکن توش در حسرتش میمیرم منم حسابی میخوردمش ک اون لحظه ها زود تموم نشه یکم ک خوردم دیدم سرمو بین پاهاش داره میفشاره و داد میزنه فهمیدم ک میخواد ارضاء بشه
زبونمو میکردم داخل کوسش ک خیلی نرم و داغ بود واسش لیس میزدم فریبا هم داد میزاد یهو دیدم آب کوسشو ریخت تودهنم خیلی اون لحظه رو دوست دارم منم اونجوری قشنگ کوسشو میک زدم و هر چی آب داشت لیسیدم ک حیف نشه فریبا دیگه بیحال و سست افتاد رو تختش منم ولش کردم پاشدم لباسهامو دربیارم ک گف ن میخوام خودم لختت کنم یکم ک حالش جا اومد بلند شد و بوسم کرد گف تا بحال از من اینجور آب نیومده بود میگف دایی کوصخولت فقط خودشو ارضاء میکرد منو ن درسته زیاد نبود ولی قشنگ بود میگف منیژه میگف ک آبمو میکشه میخوره ولی چون در خودم آب ندیده بودم فکر میکردم منو مسخره میکنه ولی الان کاملا دیدم ک واقعا محشر میکنی گف حتی دخترش شیوا هم میگف ک از کوس منم تا بحال آب نیومده گفتم عیبی نداره آب اونم میکشم.
بعدش فریبا لباسهامو در آورد و قشنگ هر دومون لخت شدیم تا کیرمو درآورد چنان هیجان داشت ک انگار ندیده تا بحال گفتم ک یه عمر در زیر داییم خوابیدی مگه ندیدی گف درسته مال تو هم معمولیه ولی سکس تو بمن ک تابحال کلاه رفته سرم خیلی حال میده واس اون کیرتو خیلی دوست دارم بعد کیرمو بوسید و کرد تودهنش چنان میخورد ک نگو گفتم زیاد نخور اگه آبم بیاد یکم سست میشم گفت نگران نباش واست نوشیدنی درست کردم ک بخوری کیرتو شق کنه گفتم باشه بعد شروع کرد بخوردنش چنان ساک میزد ک داشتم از حال میرفتم تا تهش میکرد دهنشو حسابی میک میزد منم زیاد تحملشو نداشتم گفتم زندایی آبم میاد دیدم قشنگ تودهنش حسابی جا کرد و میخورد ک آبمو با فشار ریختم توحلقش اصلا نزاشت یه قطره اش هم هدر بره قشنگ عین من همشو خورد لیسش زد دیگه داشتم بیحال میشدم دراز کشیدم رو تخت و چشمهامو بستم فریبا هم یکم کیرمو خورد تا زیاد کوچیک نشه یکم باحال نگهش داشت بعد اومد بغلم خوابید منم بغلش کردمو یکم چرت زدم ک حالم جا بیاد.
یکم بعد همونجوری ک خوابم برده بود دیدم کیرم یه حس عجیبی داره چشم باز کردم دیدم فریبا داره کیرمو میخوره اونجوری بیدار ک شدم حشرم زد بالا چون خیلی دوست دارم اونجوری بیدار بشم کیرم رو فریبا فوری شق کرد دیگه امونم نداد ک بخورمش فوری پاشد نشست رو کیرم اولش آروووم سرکیرمو گذاشت لای لبهای کوس خیسش بعد آرووم نشست رو کیرمو کیرم رو کرد توکوس داغ و تنگش آروووم نشست تا تهش کیرم رفت توکوسش فریبا یه آه ناز و حشری کرد ک حشرمو چن برابر کرد یکم اونجوری نشست بعد آرووم آروووم شروع کرد ب تلمبه زدن منم همراهیش میکردم و حسابی کوسشو میکردم از اونطرفم ممه های آویزونشو میخوردم و بازیشون میدادم حسابی حال میکردیم یکم اونجوری کردم و گفتم زندایی پاشو من بیام روت اگه آبم بیاد دیگه نمیتونما اونم قبول کرد و کیرمو از کوسش در آورد بعد گفتم ۴ دست و پا بشینه منم رفتم عقب گفتم کوستو بده عقب آروووم کیرمو از عقب گذاشتم لای کوسشو هل دادم توکوسش وایییی عاشق اون پوزیشنم چون هم از نرمی کونش حال میکردم هم کوسشو میکردم هم ممه هاشو میگرفتم تودستم و حال میکردم تن تن تلمبه میزدم و فریبا هم هی آه و اوووف میکرد منم ک تویه عالم دیگه بودم یه چن دق اونجوری کردمش بعدش کیرمو درآوردم و گفتم برگرده و ب پشت بخوابه منم رفتم لای پاهاش و پاهاشو دادم بالا کیرمو کردم توکوسش یکم نشسته تلمبه زدم ک لرزش ممه هاشو ببیبنم بعدش افتادم روش و حسابی تلمبه میزدم داد فریبا کل اتاق رو پر کرده بود واس همون لبهاش گرفتم تودهنم ک صداش زیاد نشه هم لبهاشو میخوردم و هم کوسشو میکردم دیدم داره آبم میاد گفتم زندایی میخواد آبم بیاد گف مال منم میاد بریز توکوسم موردی نیس یهو دیدم کیرم داغ شد و فریبا یه داد بلندی کشید اون ارضاء شد پشت سرش منم فریبا رو محکم توبغلم سفت گرفتم و تموم کیرم تا تهش کردم توکوس داغ فریبا و با یه ناله بلند تمام آبمو ریختم توکوس فریبا .
فریبا یه دادی زد ک وایییی سوختم بعدش اونجوری افتادم رو فریبا دوست نداشتم کیرمو بکشم بیرون فریبا خودشم دوست نداشت میگف بزار اونجوری بمونه خودش درمیاد خودمو شل نگه داشته بودم ک فریبا زیرم اذیت نشه بعدش توبغل هم اونقدر همدیگر رو بوسیدیم ک نگو هر دومون حسابی خیس عرق بودیم یه سکس ناب برا خودمون بود هم من ب آرزوم رسیده بودم هم زندایی فریبا .بهش گفتم من دیگه از حال رفتم باید یکم بخوابم گف منم میخوابم ک حالم جا بیاد هر دومون توبغل هم خوابیدیم .
تقریبا نیم ساعت خوابم برده بود حس کردم لبهامو یکی بوس میکنه چشم باز کردم دیدم فریبا هم بیدار شده منم بوسش کردم گفتم زندایی اصلا حال ندارم یه چیزی بخوریم گف باشه پاشو بریم یه دوشی بگیریم با این وضعمون نمیشه گفتم پس یه نوشیدنی واسم بده گف یه شیر خرما با عسل درست کردم اونو بخور بریم پاشدیم اونو خوردم و رفتیم حموم .
توحموم همدیگر رو میشستیم از اینجور کارها زیاد خوشم میاد هر دومون کفی شدیم بعد همو در آغوش گرفتیم خیلی حال میداد ممه های فریبا لیز میخورد کیرم حسابی شق بود ولی حال نداشت آبش بیاد از پشت فریبا رو بغل کردم.
ممه هاشو گرفتم دستم لیز میخورد حال میداد کونشو قمبل کرد کیرم لای پاهاش رف یکم تکون خورد کیرم از پشت قشنگ و راحت لیز خورد رفت توکوسش خیلی داغ بود خوشم اومد میدونستم آبم خیلی طول میکشه بیاد از اون لحاظ راحت بودم قشنگ تلمبه میزدم ناله های فریبا هم حموم رو پر کرده بود قشنگ یه دل سیر تلمبه زدم بعدش برش گردوندم و خوابوندم و لای پاهاش نشستم قشنگ تلمبه زدم دیگه آبی واسم نمونده بود ک بیاد گفتم زندایی کونتم بکنم گف راستشو بخوای دوست دارم ولی میترسم منم زیاد اصرار نکردم چون کوس رو بیشتر از کون دوست دارم یکم شیطونی کردیم و دوش گرفتیم اومدیم بیرون خودمونو خشک کردیم و اونجوری نشستیم حدود ساعت ۱ ظهر بود ک گفتم من دیگه برم گف ن نمیزارم برات قشنگ کباب درست میکنم بخوریم تا جون بگیری الانم دخترداییت شیواجون هم میاد باید جون داشته باشی گفتم ک ن اصلا حال ندارم دوست دارم ولی نمیتونم ب شیوا صبح گفتم واس پس فردا مرخصی بگیره میام حساب اونم میرسم گف اون بجای خود دوست دارم مادر و دختر بیافتیم بجونت دیدم اگه زیاد ن بیارم حالمون گرفته میشه گفتم ک بخورم یکم استراحت کنم بعد گف باشه شورتمو فقط پوشیدم و اونجوری نشستم فریبا هم مشغول ناهار بود دیدم شیوا برگشت اونجوری منو دید پرید توبغلم قشنگ یه لب درست و حسابی از هم گرفتیم بعد رف پیش مامانش و با اونم روبوسی کرد گف ک خوش گذشت اونم گف جات خالی شیواجون تا حالا اینجوری حال نکرده بودم بعد یکم از داییم بدوبیراه گف ک خیلی سرد هستش و اینجور کارها رو بلد نیس شیوا هم گف منم برم لباس عوض کنم بیام ناهار رفت اتاقشو برگشت دیدم یه ست گلبهی ک عاشق اون رنگ ست هستم پوشیده و اومد دیگه حالم داشت جا میاومد اومد نشست توآغوشم و بازم لب گرفتیم از هم و ممه های نازشو مالیدم و خوشش اومد یه دستم رو کوسش کشیدم و حالشو دگرگون کردم فریبا صداش زد ک کاریت نباشه بزار یکم حالش جابیاد اونم یه بوس کرد و رف ب مامانش کمک کنه تا ناهار آماده بشه چن دقیقه بعد ناهار آماده شد و باهم و با کلی بگو بخند خوردیم و من رفتم رو تخت فریبا دراز کشیدم ک یکم بخوابم نمیدونم از فرط خستگی کی خوابم برده بود.
یهو یه احساس عجیب و خوشایندی رو توخواب کردم خواب بودم حس کردم کسی کیرمو میخوره بعدشم یه چیزی رو صورتم قرار گرفته چشم باز کردم دیدم شیوا دخترداییم کیرمو قشنگ گرفته و حسابی واسم ساک میزنه فریبا هم اومده کوسشو رو صورتم گذاشته ک زود باش کوسمو بخور تا آبم بیاد اصلا امون نداد حرف بزنم کوسشو چپوند تودهنم منم ک عاشق کوسش بودم قشنگ براش میخوردم طوری ک دادش رفته بود هوا از اونطرفم شیوا منو وادار میکرد ک اونجوری کوس مامانشو بخورم چون اونم بدجوری کیرمو میخورد منو حشری میکرد فریبا میگف بخور کوسمو ک دارم میمیرم میخوام آبم بیاد منم هی میخوردم شیوا هم نامردی نکرد کیرمو از دهنش درآورد فکر کردم دیگه خسته شد یهو حس کردم کیرم تویه جای نرم فرو میره بلی شیواجونم نشسته بود رو کیرمو کیرمو میکرد توکوس تنگ و داغ و نازش دیگه منفجر میشدم از شدت شهوت با تمام وجود کوس فریبا رو میخوردم شیوا هم با تمام وجودش تلمبه میزد واسه خودش میدونستم ک آبم حالا حالا ها نمیاد چون چن بار تخلیه ام کرده بود فریبا اما شیوا بدجوری حشری بود و محکم تلمبه میزد منم قشنگ کوس فریبا رو میخوردم ک یهو داد فریبا رف هوا و دهنمو پر کرد واقعا دهنم پرشده بو از آبش شیوا تا اون صحنه رو دید اونم یهو آبش اومد و کیرم رو داغ کرد کوس فریبا رو لیسیدم و اون رف اونطرف شیوا هم اونجوری ک کیرم توکوسش بود افتاد رو من ولی من تلمبه میزدم چون اگه آبم نمیاومد دیووونه میشدم یکم ک تلمبه زدم احساس کردم ک آبم داره میاد ب شیوا گفتم گف همشو بریز توکوسم منم محکمتر تلمبه زدم و با تمام وجود آبمو ریختم توکوس تنگ و نرم شیوا از صبح چن بار آبم اومده بود ولی مث اوندفعه زیاد نبود دیگه نای نفس کشیدن هم نداشتم فریبا و شیوا هم اونجوری بیحال افتادن رو من
منم اصلا نفهمیدم کی خوابم برده بود ک دیدم شیوا آرووم منو صدا میکنه چشمهامو باز کردم دیدم کنارم افتاده گف دیدم دیرت میشه بیدارت کردم گفتم کار خوبی کردی پاشدم فریبا هم بیدار شد گف بریم حموم گفتم ن من دیگه طاقت ندارم برم اونجا باز حشری میشم ولی نمیتونم تخلیه کنم اذیت میشم هردوشون بلند شدن لباسهامو مرتب پوشندن و خیلی ازم تشکر کردن کلی هم بوسیدن ک واقعا امروز برامون روز فراموش نشدنی بود ازم قول گرفتن ک هراز گاهی دعوتم کردن منم برم گفتم از خدامه چون از بچگی آرزوی کردن کوستونو داشتم بعد کلی خوش و بش خداحافظی کردم و اومدم بیرون .
امیدوارم شما هم خوشتون اومده باشه.
نوشته: مهرداد