دو تا لز خوشگل و ناز
سلام به همه عزیزان .این داستان که میخام بنویسم داستان نیست که بخاد زاییده تخیلات من باشه بلکه جریانی هتش کاملا واقعی. من خودم 33 ساله هستم و یه فول گی هستم .شاید خیلی از شماها که گی هستین دوست دارید وقتی با اتوبوس مسافرت میرید کنارتون یه پسر خوشکل باشه که باهاش دوست بشید………
غروب روز سه شنبه 15 آبان ماه 96 بود که ماشین شرکت من رو درب ترمینال کاوه اصفهان پیاده کرد و من بعد از خداحافظی از راننده شرکت وارد ترمینال شدم تا بلیط بگیرم و برم تهران .با خودم فکر کردم که اول ساندویچی بخورم و بعد برم بلیط بگیرم چون واسه رسیدنم به تهران و حرکت کردنم عجله ایی نداشتم .داخل ساندویچی شدم و سفارش دادم و روی صندلی یکی از میزهای ساندویچ فروشی نشستم تا سفارشم آماده بشه در همین حین هم پسری رو دیدم 22 ساله که اونم سفارش داده بود ولی دنبال جا شارج موبایل میگشت که گوشیش رو شارج کنه و پریز هم دقیقا کنار میزی بود که من نشسته بودم بهش گفتم هم بیا اینجا بشین هم گوشیت رو شارج کن.قبول کرد و با هم سر یک میز نشستیم .بهش گفتم منم مثل تو بودم همیشه تو مسافراتم لنگ شارج گوشیم بودم ولی با پاور بانک مشکلم رو حل کردم اونم حرفم رو تایید کرد و گفت منم باید حتما بخرم یکی.از کارم بهش گفتم که چیکاره هستم و دارم میرم تهران اونم گفت که داره میره تهران .ساندویچ ها آماده شدن و تحویل گرفتیم و خاستیم شروع کنیم که از تو کیفش یه کاسه در آورد که وقتی بازش کرد دیدم ترشی هستش به شوخی بهش گفتم مامانت خوب هواتو داشته ها ترشی هم واست گذاشته که گفت کاره مامانم نیست کاره خانمم هستش .تا اینو ازش شنیدم تعجب کردم و بهش گفتم مگه زن داری؟؟ گفت آره چند ماهی هست که نامزد کردم خلاصه من بهش تبریک گفتم و شروع به خوردن کردیم و موقع حساب کردن رسید و من نذاشتم اون حساب کنه و خودم حساب کردم اون مدام به طرف میگفت ازش نگیر و این حرفا ولی من قبول نمیکردم .اومدیم داخل سالن ترمینال نشستیم بهش گفتم بلیط گرفتی گفت نه نگرفتم اونم همین سوال رو از من کرد که گفتم منم نگرفتم گفت عجله ایی نیست میگیریم .صبحت کردیم و اززندگیش میگفت ازاینکه تو بازار تهران هستن و تو کار پوشاک و الان هم داره میره کمک پدرش چون اومده بود به نامزدش سر بزنه.بهش گفتم تا حالا کشورهای خارجی هم رفتی چون معافیت گرفته بود .گفت نه ولی میخاستم با یه مردی برم که نشد اینو که گفت جرقه ایی تو ذهنم زده شد که بیشتر کنجکاو بشم گفتم خب چرا باهاش نرفتی گفت نشد برم اون منصرف شد قرار شده بود بریم یه دوری تو اروپا بزنیم ولی پشیمون شد .بهش گفتم حالا ایشالله یه مرد دیگه پیدا میشه باهاش میری اونم لبخندی زد و گفت ایشالله.رفتیم تو حیاط پشت ترمینال جایی که اتوبوسا مسافر سوار میکنند و رو صندلی ها نشستیم و گفتم پشیمون نیستی که نامزد کردی گفت خب دختره رو ازخیلی وقت پیش میخاسته و دیگه شد که نامزد کنند وقتی باهاش حرف میزدم دستمم رو گذاشته بودم رو دستش ببینم عکس العملش چیه دیدم دستش رو بر نداشت و دیگه داشتم به این نتیجه میرسیدم که گی هستش ولی خب باز هم نباید بی گدار به آب میزدم.گفت که دیگه بریم بلیط بگیریم گفتم وی آی پی بگیریم یا معمولی گفت فرقی نمیکنه گفتم ردیف اخر باشه مشکلی نداره گفت که نه .رفتم تعاونی ها رو گشتم و واسه دوازده و نیم شب ازشرکت ایران پیما دونفر صندلی آخر وی آی پی گرفتم .ساعت یازده و نیم شب بود و فقط یکساعت دیگه تا حرکت بود اومدم دیدم داره با تلفن حرف میزنه دیگه کناری وایسادم تا تلفنش تموم بشه و وقتی تموم شد رفتم پیشش نشستم و بهش گفتم خانومت داره چکت میکنه گفت آره دیگه نامزدیه و هزار دردسر .بهم گفت تو هم زن داری.بهش گفتم نه من مجرد هستم و آزاد خنده ایی کرد و گفت خوشبحالت.شماره بهم دادیم و تو تلگرام که اون موقع ها هنوز فیلتر نشدده بود سیو کردم شمارش رو و وقتی عکسای پروفایلش رو دیدم عکسای مراسم نامزدیش بود .وقت سوار شدن بود و سوار شدیم ما دوصنندلی آخر نشستیم و تک صندلی روربرو ما هم یه دختر کوچیک بود .هنوز راه نیافتاده بود اتوبوس که خانواداش بهش یه پتو دادن که راحت بخوابه و ما هم دیگه نشستیم تا حرکت کرد اتوبوس .یکی ازمواردی که بیشتر منو راضی نگه داشته بود این بود که بین صندلی ما مثل اتوبوسای دیگه ثابت نبود و میشه اوردش بالا که دونفر بهم بچسبن.اتوبوس ازاصفهان رفت بیرون و اوفتاد تو جاده و چراغا خاموش شدن من رفتم ازیخچال دوتا آب آوردم و یکی بهش داد و تشکر کرد نشستم و نگاه به دستش کردم بهش گفتم وااای حلقه نامزدیش رو نگاه کن و دستش رو گرفتم تو دستم حلقه بهانه بود خاستم دستش رو لمس کنم و هر چی بیشتر هم لمس میکردم اصلا چیزی نمیگفت.بعد ازمدتی گفت چشام داره سنگین میشه و بین صندلی رو زدم بالا بهش گفتم سرت رو بذار رو پاهام و بخاب اونم قبول کرد و خوابید منم خودم چشام داشت سنگین میشد چون شب قبلش خوب نخابیده وبودم و صبح زودش هم اومده بودم شرکت.نمیدونم چقد چشام بسته بود فقط متوجه شدم که به کیرم داره فشار میاد و آروم چشمام رو بازکردم دیدم داره کیرم رو شلوار بوس مییکنه و دست خودش هم تو رو کیر خودشه هی کیره منو بوس میکرد و کیره منم حسابی راس شده بود و آروم گازش میگرفت دیگه فهمیده بود بیدار شدم و بیشتر بوس میکرد و تو گوشش گفتم دوس داری گفت آره خیلی حشری شده بود صندلی روروبر رو نگاه کردم ددیدم ددختره پتو انداخته و خوابیده بهش گفتم درش بیار م گفت اره.گفتم تو هم شلوارتو کمربندش رو باز کن .باز کرد منم کیرم رو اوردم بیرون کیرم رو واسم میخورد و من انگشتش میکردم گفتم انگشتم رو بکنم تو گفت بکن و من میکردم تو سوراخش و گاهی کیرش رو میگرفتم اونم هی کیرم رو میخورد یه لحظه برش گردوندم و لبش رو خوردم دوباره کیرم رو گذاشتم دهنش و اون میخورد آبم داشت میومد بهش تو گوشش گفتم داره میاد میخوریش وقتی سرش رو به علامت تایید تکون داد بیشتر فشار میدادم که بخوره آبم اومد و ریختم تو دهنش و همشو خورد گفتم منم میخام کیرتو بخورم خوابیدم رو پاهاش ور کیرشو خوردم بدنش میلزید وقتی کیرش رو میخوردم گفت داره میاد و من سرم رو برداشتم با آبش اومد با دستش جلوش رو گرفت وازم خاست زود بهش دستمال بدم و بهش دستمال دادم و پاک کرد خودشو.بعدش پاشدم دوباره آب اوردم و آب خوردیم و بهش گفتم که وقتی داشتی کیرمو میخوردی فکر نمیکردی بیدار شم دعوات کنم گفت که من میدونستم گی هستی چون وقتی تو تلگرام بودی متوجه بودم گروه گی تو تلگرامت هست .بهش گفتم خب تو که نامزد داری گفت اره ولَی خب دوس دارم گفتم دوس داری بریم جایی که کامل لخت بشیم.گفت دوس دارم ولی خب فعلا وقت ندارم چون باید صبح زود که رسیدم دوباره برم اندیشه و بعدش برم بازار.بهم گفت شمارت که دارم دیگه د ر تماس هستیم گفتم باشه .یه راند دیگه ساک و لب رفتیم و وقتی تموم شد یه چرت هم زدیم ساعت پنج و نیم صبح رسیدیم تهران .اون رفت اندیشه منم رفتم به سمت خونه داداشم .از اون موقع دوباری هم رو دیدیم و یه بار هم سکس کردیم که حالا بعدا واستون مینویسم.دوستان اگه بد بود به بزرگی خودتون ببخشید.