دو جنسه ی بد بخت باید ساک بزنه
سلام.
اسم من سهیله 21 سالمه و میخوام داستان اولین گی خودم با دوستم رو تعریف کنم. اگه از داستان گِی و همنجسگرایی خوشتون نمیاد، نخونید.
من و ساسان از راهنمایی با هم دوست بودیم و وقتی که دوره راهنمایی تموم شد با هم یه دبیرستان پیدا کردیم.
من همیشه از درس متنفر بودم و نمره هام نسبت به ساسان پایینتر بود و خانوادم همیشه نمره های خوب ساسان رو تو سر من میکوبیدن و میگفتن که از رفیقت یاد بگیر؛ بگذریم؛ سال اول با دو سه تا تجدید من گذشت و سال دوم دبیرستان شروع شد. ما تا امتحانهای ترم اول مثل بچه مثبت ها همیشه تو کلاس بودیم و میز اول نشسته بودیم؛ امتحان ترم اول که تموم شد دیدیم چنتا از بچه ها نمیان و کلاس هارو میپیچونن.
واسه کلاس های زنگهای آخر که جز من و ساسان و چن نفر دیگه کسی تو کلاس نبود
به ساسان میگفتم بیا ما هم کلاس های کسشر رو بپیچونیم و نیایم. اوایل میگفت نه و بعدا با اکراه میگفت نمیدونم، اگه به خونه زنگ بزنن چی؟
گفتم من که شماره خونمون رو ندادم.
شماره گوشی خودم رو جای خانواده تو پرونده نوشتم؛ گفت منم همینطور؛ گفتم خب کسخلی که میترسی؟ بیا بریم. زنگهای کسشر مث دینی و ورزش و پرورشی و اجتماعی و … رو میپیچوندیم و فقط برای درسهای مهم مث زبان و چنتا درس تخصصی دیگه سر کلاس میرفتیم.
برنامه ما هم همیشه بعد پیچوندن رفتن به ویلای باغشون بود و تا غروب اونجا لش میکردیم. هیچکس اونجا نبود فقط بابای ساسان یه وقتایی آخر هفته دوستاش رو میاورد اونجا و جوجه میزدن.
جای ساکتی بود. من همیشه بهش میگفتم اگه یه وقت یکیمون یه دختر پیدا کردیم بیایم اینجارو مکان کنیم
یه مدت گذشت و ما برنامهمون فقط همین بود.
اوایل که اونجا میرفتم یه مقدار رو در بایستی داشتم، بعد ها که از بس خونه باغشون رفته بودم دیگه حس خودمونی داشتم و اونجارو مث خونه خودمون میدونستم.
چنتا لباس اورده بودم و از مدرسه که میومدیم لباس عوض میکردم و میخوابیدم.
ساسان به هوای اینکه من مهمونم روی کاناپه میخوابید و به من میگفت روی تخت بخوابم.
یه روز از مدرسه میومدیم باغ؛ سوار تاکسی بودیم. دیدم ساسان همش به من رون و کون من زیر چشمی نگاه میکنه و تا بهش نگاه میکنم، نگاهش رو میدزده و خودشو میزنه به اون راه.
کیفش رو روی شلوارش گذاشته بود و یه دستشم زیر کیفش بود. فهمیدم تو ذهنش چی میگذره.
رسیدیم باغشون و طبق معمول رفتیم که لش کنیم.
من لباسم رو جلوی ساسان عوض کردم. همیشه تو اتاق این کار رو میکردم. میخواستم ببینم چیزی که دربارهش فکر میکردم درسته یا نه؟
داشت با گوشیش ور میرفت و پیرهنم رو که در اوردم زیر چشمی سینه هامو دید میزد. شلوار رو که در اوردم انتظار داشتم بازم زیر چشمی نگاه کنه که یهو با پررویی گفت: جوووون، چه رون و کونی داری! فکر نمیکردم اینهمه سفید باشی لعنتی. پشماتم که زدی و دیگه برای خودت تیکه ای شدی.
یه کم خجالت کشیدم و رفتم جلوی آینه قدیشون و خودمو نگاه کردم و گفتم نهههه، اونجوری که تو میگی نیستم. گفت چرا بابا خیلی خوبی. کاش دختر بودی و میگرفتمت.
هم خوشم اومده بود، هم بدم اومده بوده.
چیزی نگفتم و طبق معمول رفتم رو تخت دراز کشیدم. بعد اون حرفش یه جوری شدم. یه کم حس خودمونی تر بهم دست داده بود. واسه همین شلوار نپوشیدم و با شرت خوابیدم.
چشمام تازه گرم شده بود که دیدم یکی اومد تو اتاق. اهمیت ندادم و خواستم که بخوابم.
دیدم بالای سرمه. یه کم ترسیدم. چیزی نگفتم و چشمام رو بسته نگه داشتم و یه کم خر و پوف میکردم که باورش بشه خوابم. مطمئن که شد خوابیدم اومد پایین پام. شستم خبر دار شد میخواد چیکار کنه. خواستم بلند بشم و بزنم تو صورتش ولی گفتم شاید چیزی که فکر میکنم نباشه. یه دستشو یواش گذاشت رو کونم و با اونیکی دستش یواش شرتم رو کشید پایین.
همه اینا تو چند ثانیه انجام شد و اصلا هنگ کرده بودم که چیکار کنم؟
اگه الان بلند میشدم و باهاش دعوا میکردم ممکن بود فردا تو مدرسه آبروم رو ببره و بگه که کون سهیل رو دیدم. از ترس آبروم چیزی نگفتم و گذاشتم که کارش رو بکنه. با خودم میگفتم شاید یه کم کرم بریزه و بره. ولی دیدم شرتم رو کاملا پایین کشید و با دوتا دستش داره خیلی یواش و با احتیاط کونم رو میماله.
انگشتای شستش رو گذاشت بین لپای کونم و یواش بازش کرد. خیلی از این کارش بدم اومد. با خودم میگفتم کاش میشد شکمم الان باد داشت و یکی نثارش میکردم.
همونجوری مشغول بود و یهو دیدم یه چیز خیس مانند خورد به سوراخم. داشت زبون میزد. من جای اون چِندشم شد. دیگه نمیتونستم تحمل کنم. خودمو یه تکون دادم و رو تخت جا به جا شدم که حداقل بترسه و بره. یه لحظه رفت کنار و خیالم راحت شد. ولی دیدم باز با پررویی اومد و داره دوباره ور میره.
بلند شد و صدای تفش اومد. بعد دیدم سر کیرش رو چسبوند به سوراخم یواش عقب و جلو کرد. یه جوری شدم. ازش بدم اومده بود ولی خودم داشتم حال میکردم. نفس زدنام تند تر و صداش بلند تر شد. انگار فهمیده بود که بیدارم، چون دیگه مث چن دقیقه پیش با احتیاط کار نمیکرد و مراعات این رو نمیکرد که ممکنه خواب باشم و بعد که بیدار میشم کارشو خراب میکنم.
انگار از نفس زدنام فهمیده بود که خوشم اومد.
همه چی کاملا علنی بود. فقط این چشمای بسته الکی من مونده بود.
سرعتش رو بیشتر کرد و منم دیدم که چه کاریه؟ اگه میخواستم مخالفتی کنم باید همون اول این کارو میکردم و اونم اگه میخواست بیخیال بشه تا حالا میشد.
چشمام رو باز کردم و همونجوری که به پهلو دراز کشیده بودم ساکت موندم و زیر چشمی نگاهش میکردم.
فهمید که بیدارم و دارم نگاهش میکنم ولی بی اعتنا داشت کارشو میکرد و کیرشو لاپام عقب جلو میکرد. یه کم که گذشت منو رو کمر برگردوند و پاهامو داد بالا. هیچی نمیگفتم و فقط تند تند نفس میکشیدم.
یه کم سوراخم رو لیس زد و یه تف انداخت رو کیرش. فهمیدم میخواد چیکار کنه. گفتم اونجا نه. درد میگیره.
گفت خیسش کردم، نترس.
کیرشو گذاشت رو سوراخم و یواش یواش کرد تو. خیلی درد داشت. دیگه اون آدم ساکت چن دقیقه پیش نبودم و داشتم داد میزدم.
کیرش که تا ته رفت تو مکث کرد و عقب جلو نکرد. منم دردم کمتر شد و آرومتر شدم.
گفت خوبی؟ گفتم آره.
کنار تخت دستمال کاغذی بود. یه دونه برداشت و کشید اطراف سوراخم. فهمیدم که خون ازم رفته.
با احتیاط کیرشو اورد سمت بیرون و دوباره کرد تو.
خیلی درد داشتم. ولی یه کم لذت هم داشت. سرعتش بیشتر شد و تند تر از قبل تلمبه میزد.
دوباره صدای ناله هام بیشتر شد.
میگفتم بسه دیگه بکشش بیرون ولی گوش نمیکرد و داشت کارشو میکرد.
صدای دادم بیشتر شد. میخواستم یه جوری هلش بدم که بره ولی پاهام رو گرفته بود و ولم نمیکرد.
فقط داد میزدم و کم کم داد زدنم با گریه ترکیب شد.
خیلی خیلی درد داشت.
بالشتی که زیر سرم بود رو گذاشتم رو صورتم و گازش میگرفتم.
چن دقیقه ای گذشت و دیدم انگار دردم کمتر شده.
هرچی میگذشت صدای داد زدنم کمتر میشد.
چن لحظه بعد این داد و فریاد به آه آه تبدیل شد و داشتم بیشتر از دردش لذت میبردم.
تو حال خودم بودم که کیرشو در اورد و منو برگردوند رو شکم.
دوباره یه دستمال برداشت و کشید رو کیرش و اطراف سوراخم و بقیه خون رو پاک کرد.
رو شکم بودم که اومد نشست رو کونم و کیرشو یواش یواش کرد تو سوراخم. یه کم درد داشت ولی نه مثل قبل.
دستم رو گذاشته بودم زیر چونهم و چشمام رو بستم.
حس خیلی خوبی داشتم.
چن دقیقه گذشت و دیدم شدت تلمبه زدن ساسان تند تر شده و محکم داره عقب و جلو میکنه.
درد من هم دوباره یه کم بیشتر شد.
صدا و شدت نفس زدناش تند تر شده بود و عرقی که از صورتش میریخت روی کمر من میفتاد.
آه و نالهش بلند شد و پشت سرهم میگفت جوون جووون.
خودمو آماده کرده بودم. میدونستم داره ارضا میشه.
چنتا تلمبه محکم زد و یهو صدای آه آهش کل باغ رو گرفت.
توی کونم گرم شده بود، آبش رو حس میکردم.
ساسان هم که تا چن دقیقه پیش تملبه هاش محکم شده بود کم کم آروم شد و بعد چن ثانیه بی تحرک شد.
یواش کیرشو از توی کونم کشید بیرون و با انگشت آبی که تو کونم ریخته بود رو یه کم اورد بیرون.
کنارم رو تخت بی حال افتاد و منم سریع رفتم دستشویی تا آبش رو از سوراخم بریزم بیرون و خودمم ارضا کردم. بعد اینکه خودمم ارضا شدم حالم ازش بهم خورد. حس کردم کارم اشتباه بود.
وقتی برگشتم دیدم مثل پورن استارهایی شده که بعد سکس میخندن و خودشونو خوشحال نشون میدن.
گفت دمت گرم سهیل تو از دخترام بهتری.
چیزی نگفتم و لباس پوشیدم.
گفتم من میرم خداحافظ. بی حال بود و جوابی نداد.
فرداش تو مدرسه هی بهم نگاه میکرد و ترسیده بودم که به بقیه چیزی بگه ولی بهم قول داد که به کسی چیزی نمیگه.
ما بعد اون ماجرا چندبار دیگه باهم شیطونی کردیم. ولی جفتمون میدونستیم دیگه این رابطه ما مث سابق دوستی نیست و در حد سکسه.
بعد دبیرستان دیگه هیچ خبری ازش نداشتم و خودمم دلم نمیخواست و نمیخواد که هیچوقت بب