سلام اسم من ساراست 21سالمه این خاطره مال 9سال پیشه وکاملاواقعیه البته اسمها مستعارن 12سالم بودکه مادرم منوبه عقد مردی که 13سال ازم بزرگتربودواصلادوسش نداشتم دراورد.هرچی گریه زاری کردم وگفتم که اینو نمیخوام فایده نداشت مادرم حرف اولو تو خوانواده میزدخلاصه ما نزدیک2سال عقدبودیم تو مدتی که عقدبودیم چندبارخواستم ازش جداشم ولی با مخالفت شدید خوانواده روبروشدم و بیخیال شدم و تن به ازدواج دادم 14سالم بودیه جشن مفصل گرفتیم و رفتیم خونه ی خودمون شب عروسی خیلی خسته بودم به اصغر گفتم من خسته ام بذار واسه فردا اونم قبول کرد با کمک اصغر وخواهرم لباسمو دراوردم و ارایشمو شستم و خوابیدم ساعت 5بودکه از بس اصغر بوس ونوازشم کرد ازخواب بیدارشدم اینم بگم که اصغر دیوانه وار دوسم داشت و با اینکه تومدت 2سال عقدمون حتی 1روزخوش باهم نداشتیم بازم باهام مونده بود و ازم جدا نشده بود. گفتم بذار بخوابم ولی گوشش بدهکارنبود گفت سارانمیتونم بخوابم حداقل نخواب باهام حرف بزن منم قبول کردم خلاصه شروع کردیم حرف زدن و کم کم با نوازشاش مست شده بودم صورتمو میبوسید و موهامو نوازش میکرد کم کم شروع کردیم لب گرفتن وخلاصه روم درازکشیدو بعدازکلی دردواخ واوخ من پردمو زد وارضاشدولی من هیچ حسی بهش نداشتم .هروقت سکس میکردیم فقط اون حال میکردومن هیچ لذتی نمیبردم وارضانمیشدم بااینکه اصغر دیرارضامیشدولی من نمیشدم بهش حس نداشتم ولذتی ازسکس با اصغر نمیبردم تنهادلیلشم این بود که دوسش نداشتم وبه زور تحملش میکردم امانمیذاشتم بفهمه چون هم خیلی دوسم داشت درهیچ زمینه ای برام کم نمیذاشت هم خیلی مهربون بود منو اصغر هم قدیم 174من سفیدم اون سبزه.به قول خوانواده و اصغر من همه چی تمومم.سرتونودردنیارم 2سال بعدشوهرخواهرم یه وام ازبنیادمسکن گرفته بودوداشت خونه میساخت منم زیادخونشون میرفتم تایه روزکه مهندس ناظر اومده بود خونشونو نظارت کنه و قسط بعدشوبده ابجیم گفت میای بریم امروز مهندس اومده باهاش صحبت کنم که امضاکنه قسط بعدو بگیریم منم قبول کردم باهم رفتیم اصلا تا اون روز تونخ دوست پسرنبودم مهندس یه ادم 26ساله ی قدبلند چهارشونه ی سفید وخوشگل خداییش خیلی نازبودخیلی منو نگاه میکرد و لبخند میزدهمون موقع فهمیدم ازمن خوشش اومده امضا زد و وقتی میخواست بره کارتشو به من داد گفت اگه کاری داشتم باهاش تماس بگیرم مهندس رامین کریمی اصلادوس نداشتم به مردم خیانت کنم ولی من یه خانم 16 ساله با اینکه 2 سال بود شوهرداشتم ولی تاحالا ارضانشده بودم خیلی دوس داشتم یه حال اساسی کنم تا اینکه دلوزدم به دریا و به مهندس زنگ زدم باهم دوس شدیم بعدیه مدت جریانو بهش گفتم که بزور مردم دادن و خلاصه بعدازچندباردیدن توماشین وخیابون یه شب قرارگذاشتیم که بیادخونه اینم بگم که محل کارشوهرم یه شهردیگه بودو ماهی یه بارمیومد مرخصی .خیلی پسرخوبی بود خیلی دوسم داشت اومدخونه تااونشب حتی بهم دست نزده بود خیلی برام سخت بودتوبغل یه غریبه بخوابم لباس کامل پوشیده بودم نشستم کنارش دستموگرفت خیلی داغ بودولی من داغتربودم یه کم حرف زدیم گفت ساراخیلی دوست دارم گفتم منم همینطور بعدکم کم به هم نزدیک شدیم لبمومیبوسید صورتمو بعددستشوحلقه کرددورکمرم منوکشید توبغلش وای بوی خوبش داشت دیوونم میکرد همینطورکه لبمومیخورد لباسمودراوردفقط تاپ وشرتم تنم بود کم کم تاپمو دراورد .کشید عقب گفتم رامین چی شد گفت وای ساراچقدبدنت نازوسفیدو لطیفه بااین حرفش دیوونه شدم حشرم زدبالا خوابوندم روزمین لباساشودراوردشروع کردبه خوردن بدنم ازلبم گردنم سینه هامو ازروسوتین میخورد کم کم بادندونش سوتینموزدبالا سینه هامو با حرص مک میزد بعدش شکممو لیس زددستشوازروشرت یه کم کشیدبه کسم گفت خیس کردی ازروشرت کسمویه گازکوچولوگرفت وشرتمودراورد شروع کردبه خوردن ولیسیدن کسم وای چه حالی داشت توفضابودم اولین باربود اخه اصغر کسمو لیس نمیزدسرشوفشارمیدادم روکسم ازپایین تابالای کسمولیس میزد رونمو میک میزد وباسنمومیخورداینقدکسموخورد تابرای اولین بارارضاشدم وای ی ی ی ی خداچه حالی داشت تاحالا اینقدلذت نبرده بودم بلندشدگفت کیرمومیخوری مسته مست بودم بااینکه بدم میومدتواون حالت هیچی حالیم نبود یه کم خوردمش دیگه طاقت نداشتم گفتم توروخدا رامین جرم بده منوبکن ساراتوبکن بااب دهنم کیرشوخیس کردم اومدروم پاهاموبازکرد کیرشوگذاشت دم کسم یه کم باکیرش کشیدروش جوووووونم رامینم جرررررم بده کسمو بکن بعدیه دفعه کیرشومحکم کردتوکسم یه جیغ کشیدم گفت جووووونم بااین کارش خیلی حال کردم پاهاموگذاشت روشونش محکم تلنبه میزد داشتم ازحال میرفتم سارا عاشقتم دوست دارم رامینت داره کستوجرمیده صدامون کل خونه روبرداشته بود هردومون خیلی حال میکردیم بعداز10ماین به شکم خوابیدم باسنمودادبالاازعقب گذاشت تو کسم محکم تلنبه میزد برای بار2ارضاشدم دیگه حالی برام نمونده بود رامینم بعدازچن ماین ارضاشدوابشوریخت روکمرم .طعم واقعیه سکس روبرای اولین بارچشیدم رامین لبمو میبوسیدوقربون صدقم میرفت توبغل هم تاصبح خوابیدیم صبح رامین رفتو ازاون شب به بعد مرتب باهم سکس میکنیم وکاملامنوارضامیکنه الان 5 ساله ماباهم دوستیم و عاشق هم شدیم رامین با اینکه 31 سالشه ولی ازدواج نکرده منتظرمن از مردم جداشم منم هرکاری کردم نتونستم طلاق بگیرم چون یه پسرنازوتپل دارم داداشام اجازه نمیدن.ببخشیداگه طولانی یابدبود واسه خودم خیلی شیرینه چون بهترین خاطره ی زندگیم و سکسمه.نوشته سارا
0 views
Date: November 25, 2018