سلام من رامين هستم 18 ساله. اين داستاني از اولين سكس منه كه با دخترخالم باران (البته اسامي مستعاره) داشتم. باران يه دختر خيلي خوشگل و كس بود و 3 سال از من بزرگتر. چاق نبود ولي خيلي گوشت بود. شايد خيليها دختر يا خانم چاق دوست داشته باشند ولي من اينجوري نيستم و دختر گوشتي دوست دارم و باران دقيقا همون چيزي بود كه من ميخواستم. من هميشه به فكر اون بودم و هميشه از فرصت براي ديد زدن اون استفاده ميكردم. كون و سينه هاي گنده اون هيچ وقت از جلو چشمام دور نميشد به علاوه اينكه اون جلو من روسري و مانتو نمي پوشيد. ولي من هم به خاطر رابطه نزديكش با خواهرم نميتونستم چيزي بهش بگم. بايد يك كاري ميكردم كه قبل از اينكه اون با خواهرم يا كس ديگه اي حرف بزنه بكنمش. اين گذشت تا اينكه ما با خاله هام(من 5 تا خاله دارم) رفته بوديم شمال و باران هم بود. يه روز صبح بعد از صبحانه ميخواستيم بريم كنار دريا كه باران گفت من سرم درد ميكنه نميايم منم فرصتو مناسب ديدمو يه بهانه جور كردم و گفتم منم نميام. همه رفتن و توي ويلا فقط من موندم و باران. اون رفت روي كاناپه دراز كشيد و به من گفت كه براش قرص ببرم من هم قرصو پيدا كردم و براش بردم و خودم كنار سرش نشستم. داشتيم صحبت مي كرديم و بحث به خاطرات بچگيمون كشيده شده بود(آخه من و باران تو بچگي همبازي هم بوديم ولي بعد از بزرگ شدنمون رابطه مون كمرنگ شد) كه من ياد يه خاطره افتادم و براش تعريف كردم كه اين خاطره اين بود ((زماني كه من حدود 6-7 سالم بود يه روز من خونه بارانينا بودم و داشتيم تو اتاقش بازي ميكرديم كه اون يه عكسي كه دوستش براش كشيده بود رو بهم نشون داد. عكس يه مرد بود كه كيرش رو هم كشيده بودن. باران به من گفت رامين ببين دولش رو هم كشيده. عكس رو به من داد و من هم نگاه كردم و خنديديم و بعد بهم گفت از كجا معلوم شايد خانم باشه؟ من گفتم يعني چي؟ مگه چه فرقي ميكنه؟(من هنوز نميدونستم كه خانم ها كس دارند) اون گفت مگه نميدوني؟ خانم ها با مردا فرق دارن بعد شروع كرد توضيح دادن درباره كس. ولي من نفهميدم و اون گفت ميخواي بكشم پايين ببيني؟ و من اسگل هم گفتم نه.)) و زماني كه داشتم اين خاطره رو براش تعريف ميكردم جمله آخر رو با تأكيد زياد روي كلمه اسگل گفتم. ديدم خوشش نيومد. گفت ببين رامين فكراي بد به ذهنت نزنه ها گفتم خوبه حالا خودت پيشنهاد داده بودي تازه من كه اصلا چيزي نگفتم؟ گفت نه تو رو خدا چيزي هم بگو گفتم مگه اشكالي داره؟ دستمو از روي صورتش برداشت (تو حين حرف زدن داشتم صورت خوشگلشو ناز ميكردم و كيرم هم داشت منفجر ميشد و از روي شلوار كاملا معلوم بود)و گفتچي ميخواي از جون من؟ گفتم نفهميدي؟؟ و خم شدم و يه لب ازش گرفتم. با اكراه لب داد. پا شدم و اونو نشوندم و شروع كردم دوباره لب گرفتن ازش و ليسيدن صورت و گردنش. ديدم ديگه منو كنار نميزنه رفتم سراغ سينه هاش. بعد از ماليدنشون بليزشو درآوردم و سينه هاشو حسابي مكيدم. رفتم سراغ كونش كه ديگه داشتم مي تركيدم از شهوت. كون و كسشو از رو شلوار لي چسبونش ماليدمو سرمو ميكردم تو كونش و ميليسيدم. خيلي اين حالتو دوست داشتم و هميشه تو روياهام اين حالتو تصور ميكردم. ديگه آه آه اون هم دراومده بود كه يهو يه صدايي از حياط اومد. ترسيديم ولي كسي نبود. بهش گفتم پاشو بريم تو اتاق كه اينجا خيلي ضايعه. رفتيم توي اتاق طبقه بالاي ويلا كه از اونجا اگه كسي ميومد ميتونستيم بفهميم و خودمون رو جمع و جور كنيم. توي راه برق شهوتو تو چشماي باران ميديدم. خوابوندمش روي تخت و شلوارشو در اوردم. نميدونيد چه حسي داشت. خب اولين بارم بود اون هم با كسي كه آرزوي سكس با اونو داشتم. حسابي براش سنگ تموم گذاشتم حتي كف پا و لاي انگشتاشو هم براش ليسيدم(تازه از حموم در اومده بود) بهش گفتم باران خانوم نوبت شماس گفت چيكار بايد بكنم؟ گفتم همون كارايي كه من كردم.اون هم كرد و من فقط داشتم لذت ميبردم. بهش گفتم بسه ديگه كه طاقتم تموم شد برگرد ميخوام يه حال اساسي بهت بدم. گفت يه وقت تو كسم نكنيا؟ گفتم بچه شدي؟ برگرد ديگه؟ گفت چه جوري؟ گفتم به حالت سجده بخواب. خوابيد و كيرم رو كردم تو كونش. تنگ بود نمي رفت. رفتم يه كرم پيدا كردم و به كيرم ماليدم. اين دفعه راحت رفت تو. داغ داغ بود. كيرم داشت ميسوخت. يه آخ بلند گفت و گفت درش بيار خيييلي درد داره. گفتم درست ميشه(تو داستان هاي سكسي خونده بودم) چند بار تلمبه زدم و به حالت هاي مختلف هم كردمش.البته دو سه بار آبم اومد كه تو كونش ريختم. ديگه نه جوني براي من مونده بود نه براي اون. كنارش خوابيدم و يه لب 5 دقيقه اي ازش گرفتم. ساعتو نگاه كردم تلفنو برداشتم و به پدرم زنگ زدم گفتم كجايين؟ گفت ما ساحليم بعد از ناهار ميايم بعد شروع كرد سوال پيچ كردن من. بعد از قطع كردن تلفن به باران گفنمحالا حالا ها وقت داريم. تو بغل هم يه چرت نيم ساعته زديم و بلند شديم رفتيم حموم. اونجا هم يه بار ديگه آبم اومد. برگشتيم و لباس پوشيديم كه بريم پيش بقيه. از اون به بعد رابطه من وباران بهتر شد ولي هنوز نتونستم دوباره بكنمش. اون روز بهترين روز زندگي من بود. اميدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه. دوست دارم نظراتتون رو بدونم. لطفا اگر هم فحش ميدين فحش خار و مادر ندين.مخلص همه بچه هاي شهواني. رامين
0 views
Date: November 25, 2018