راهیان کس خاله

0 views
0%

سلام دوستان من اولین باره که تو این سایت یا نه اصلا بهتره بگم خاطره ی سکسی خودمو مینویسم من متین هستم الان 19 سالمه و این خاطره مربوط میشه به 3 سال پیش . داستان از اونجایی شروع شد که من کلاس دوم دبیرستان بودم . بچه های دومی را میخواستن ببرن راهیان نور بعد کلاس ما 24 نفر بود که 20 نفرشون رفته بودند راهیان نور . من نرفتم یعنی دوست داشتم برم ولی پدرم نذاشت بعد من بهش گفتم اردو که نذاشتی برم حداقل بذار برم شهرستان چون اونجا بیشتر اقوام ما زندگی میکنند بعد اونم گفت باشه . بعد من فردا صبح راه افتادم و با اتوبوس به شهرستانمون رفتم راستی اسم شهرستانمون کاشمره ما خدمون مشهد زندگی میکنیم . خلاصه من بعد 5 ساعت رسیدم کاشمر روز اول به خونه ی مادر بزرگام سر زدم ولی حوصله ی بقیi رو نداشتم بعد رفتم خونه ی عمم. چون خالم یه پسر داشت که 2 سال از من کوچکتر بود و میشه گفت که تنها همسنو سال من تو یه فامیل بود . شوهر خالم تو اداره کار میکرد و از ساعت 7 تا 13 تو بانک بود . وپسر خالم هم شیفت صبح بود و از ساعت 7 تا 12.5 مدرسه بود و تا میرسید خونه میشد ساعت 13 . راستی بذارین از خالم براتون بگم قدش حدود 160 بود و وزنشو نمیدونم یه موهای مشکی بلند داشت با چشمای قهوه ای البته زیاد خوشگل نبود. من از قبل دوس داشتم عممو بکنم میترسیدم بهش بگم . خایه شو نداشتم . روز اول که خونشون بودم دیدم از صبح تا ساعت 13 خالم تو خونه تنهایه . گفتم یعنی میشه بکنیمش . بعد فردا تصمیم گرفتم که خودمو یه جوری بهش بمالونم . موقع جمع کردن بساط صبحانه که حدود ساعت 7.5 بود وقتی میخواستم ظرفارو ببرم تو اشپزخونه یه جوری کیرمو بهش مالوندم چون اون جلوی در اشپزخونه واستاده بود بعد میخواستم صداش بزنم درست کنار واستاده بودم بعد دست زدم به سینه هاش میگفتم خاله خاله طوری که مثلا حواسم نبود بعد خالم خندیدو گفت جان عمه. راستی خالم 35 سالش بود . بعدخلاصه ما تا شب از این قبیل کارا کردیم . بعد فردا شب رفتیم بیرون ( پارک ) من به خالم خیلی توجه میکردم هر کاری میگفت سریع انجام میدادم طوری که پسرش داشت بهم حسودی میکرد که مامانش به من بیشتر اهمیت میده بعد فردا خالم گفت من میرم حموم منم گفتم به سلامت بعد چند دقیقه خالم صدام زد گفت متین صابون تو حموم نیست بعد منم گفتم الان میرم میخرم اون گفت نه تو خونه هست برو از تو کابینت بردار منم گفتم باشه بعد چند دقیقه 2باره صدام زدو گفت بیزحمت پشتمو کیسه کن بعد منم گفتم باشه شروع کردم به کیسه کشیدنو حدود 2 یا 3 دقیقه مثل اسب کیسه میکشیدم اونم گفت مرسی منم اومدم بیرون داشتم تی وی میدیدم که 2باره صدام زد تو دلم گفتم چیه مارو گاییدی . اونم گفت که بیزحمت پشتمو لیف بکش بعد من رفتم تو حموم دیدم سوتینشو در آورده بعد من قرمز شدم گفت چیه میخوای چادر سرم کنم . گفتم نه جا خوردم بعد دستمو گذاشتم رو شونش شروع کردم به لیف کشیدن بعد دستم سر خورد رفت تو سینه هاش بعد من 1 قدم رفتم عقب خوردم به دیوار بعد خالم بلند شد ریدم به خودم گفتم خر بیارو باقالی بار کن بعد من داشتم میگفتم خاله گه خوردم بعد دیدم 2 تا لب مانع حرف زدنم شد بعد با هم لب گرفتیم من شروع کردم به خوردنو سینه های ولوش بدک نبود بعد اون شروع کرد واسم ساک زدن خوب کیر میخورد وارد بود بعد من گفتم بسه خاله . خالم گفتم نگو خاله من گفتم چی بگم اولیا حضرت گفت بگو فرشته منم اطاعت امر کردم . بعد گفت بیا کسمو بخور منم گفتم باشه شروع کردم به خوردن بعد فرشته گفت مگه داری علف میخوری مثل اسب گاز میگیری گفتم ببخشید وارد نیستم بعد گفت بیا بکنیم بعد جلوم خم کرد منم کیرمو گرفتم دستمو یواش یواش کردم تو کسش وای جان چه گرمو سکسی آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن 3 یا 4 دقیقه میکردم خالم گفت من خسته شدم . بعد من دراز کشیدم اونم روم دراز کشید روش به من بود بعد من کیرمو کردم تو کسش شروع کردم به تلمبه زدن بعد2 یا 3 دقیقه گفت کونمم بدک نیست منم گفت جان مثل گوسفند جلوم نشست بعد منم کیرمو کردم تو کونش بعد بهش گفتم یا کیر من کوچیکه یا کون شما اتوبانه گفت جفتش بعد 2 یا 3 دقیقه ابم داشت میومد کیرمو کشید بیرون همه ی ابمو ریختم رو پشتش بعد دوش گرفتیمو اومدیم بیرون ساعت 11 بود ببخشید اگه غلط املایی داشتم . باینوشته JASIN

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *