داشتم ازکتابخونه برمیگشتم خونه طبق روال هر روز باید از پارک رد میشدم یه وسطای پارک رسیده بودم که دیدم دوتا دختر از روبرو به سمتم میان دوتا دختر کم سن وسال و ازون دخمرایی که تازه جوجوهاش دراومده یکیشون چشم ابرو مشکی و نمکین سبزه و اون یکی یه دختر مانکن فوق العاده ناز سفیدو قد بلند با چشمای درشت سیاهو لبای تقریا درشت و بینی تراشیده که با نظر اول آدم به جراح زیباییش احسنت میگفت اما بعدا فهمیدم که جراحش خدا بوده و چه چیزی خلق کرده…چند قدمی که جلوتر رفتم نگاهم تو نگاهشون گره خورد دختر اولی قصه ما بهم نگاه کرد و خندید اما اون فرشته زیبا نگام کرد و سرش انداخت پایین.از همون ابتدا من عاشق دخترایی بودم که تو نگاه اول یه جورایی خودشون ازم میدزدیدن بودم…از کنارم رد شدن اما من عزم و جزم کرده بودم که اونروز اون ماهی زیبا رو توی تور خودم داشته باشم بنابراین تغییر مسیر دادم ازسمت دیکه پارک رفتم تا دوباره مسیرمون بهم تلاقی کنه اینبار که بهشون رسیدم سلام کردم و اون دختر سبزه که بعدها فهمیدم اسمش مریم بوده نیشش تا بناگوش باز شده بهم سلام کرد اما من نگاهم به سمت دختر زیبای قصمون بردم و دوباره سلام کردم ایندفعه نگام کرد و اروم گفت سلام لان که یاد اونروز می افتم قلبم سریعتر میزنه…بعد از کمی مقدمه چینی شمارم بهش دادم و به امید تماس اون راهی خونه شدم.یکی دو روز گذشت ساعت سه ظهر بود که یه شماره غریبه روی گوشیم افتاد از ابتدای شماره مشخص بود که مال منطقه خودمونه قند توی دلم آب شد . به امید اینکه اون باشه جواب دادم…سلامسلام بفرماییدآقا حمید؟بله شما؟من رعنا هستم اون شب توی پارک یادتونه؟وای که توی پوست خودم نمی گنجیدمشروع کردم به صحبت کردن و پایان فنونی که توی چندسال دختربازی یادگرفته بودم رو کردم تا به قول گفتنی همون اول میخم سفت کوبیده باشم و چون به قول دوستام مخ خانم ماهری هستم مثل همیشه توکارم موفق بودم جلب شدن رضایتش توی صداش میفهمیدم..یه نیم ساعتی باهم حرف زدیم و بعد خداحافظی کردیم و من از مخی که زده بوم به خودم احسنت میگفتم.روزها و هفته ها گذشت و من با پایان وجود تلاش میکردو که خودم بیشتر توی دل رعنا جاکنم.از مدرسه که تعطیل میشد اولین کاری که میکرد این بود که با من تماس بگیره و کلی باهام حرف بزنهیه خورده که بیشتر صمیمی شدیم ککم کم سر شوخی رو باز کردم براش جکای سکسی میفرستادم اوایل جوابم نمیداد اما خوب بلد بودم که چیکار کنم یا وقتی میرفتیم بیرون دستم مینداختم دور گردنش دزدکی سینه های کوچیک اما سفتشو میمالیدم کم کم داشت رامم میشد…واقعا توی خط آوردن دختری که آدم اولین دوست پسرش باشه واقع دشواره…اما زمان و ممارست پایان کارارو آسون میکنهدیگه شبا موقع خواب جوری با اس ام اسام دیونش میکردم که ارزو میکرد اونموقع پایان زیباییهاش در اختیارم بذارهیادمه اولین فیلم پورنویی که بهش دادم فیلم بازیگر نقش زهره بود.ازون روز به به بعد سوالات مختلفی بود که ازم میپرسید راجع به اندام تناسلی و سکس از جلو یا سکس از پشت و من با ح.صله به پایان سوالاش پاسخ میدادم.دولین باری که رفتیم سینما خوب یادمهفیلمی بود که محمدرضا فروتن توش نقش یه آدم عقب افتاده رو بازی میکرد گلاب آدینه هم همبازیش بود اما من فکرم جای دیگه بود ومیخواستم نهایت استفاده رو ازون موقعییت ببرمجایی که واسه نشستن انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود تقربیا گوشه ی انتهایی سالن و طوری که یه ستون بین ما و بقیه تماشاچی هاقرار داشت ..دستم انداختم دور گردنش و کم کم شروع کردم به مالیدن جوجوهاش وای که چه کیفی داشت اروم دکمه بالای مانتوش باز کردم ابتدا مخالفت کرد و گفت مردم میبینن اما دستش پس زدم دکمه رو باز کردم و اروم دستم بردم داخل تاپش…وای که چه حرارتی داشت وای چه پوست لطیف ونرمی دیگه داشتم از خود بیخود میشدم شروع کردم به مالیدنشون..وایبافت چربی رو زیر اون پوست نرم حس میکردمنگام افتاد به رعناچشاش بسته بود آروم لباش میخوردجراتم بیشتر شددستم گذاشتم لای پاش اروم دستم لای پاش فشار دادم دیگه از خود خود بیخود شده بود اروم دکمه شلوارش باز کردم به سختی دستم وارد شلوارش کردمشورتش به همین زودی خیس خیس شده بود و کاملا به بدنش چسبیده بودوای الان که یادش می افتم دلم بد هواش میکنهدستم بردم داخل شورتش وای چه لعبتی بوداولین باری بود که لمسش میکردمیه کس تپل و داغدستم گذاشتم رو چوچولش واروم فشار دادمدیگه اصلا حواسم نبود که کجا هستمو این همه آدم اطرافمکمربندم باز کردم و دستش بردم داخل شورتمکاملا مشخص بود که برای بار اول که داره کیری رو لمس میکنهتوی چشماش شرم و ترس و شهوت رو میشد کاملا دیدواقعا لمس کردن یه هلوی 14 ساله به پایان نعمت های دنبا می ارزهدختری که واقعا دلم رو برده بوددستم گذاشتم رو دستش و دستش رو کیرم فشار دادم وای حرارت کیرم داشت از دست اون رد میشد به دستت خودم میرسیدبا اشاره بهم فهموند که سینه هاش بمالمشروع کردم به مالیدن اون جوجوهای بهشتیاما توی فکرم چیز دیگه ای بودبه این فکر میکزدم که آیا میشه این لبای زیبا کیر تشنه و سرکش من لمس کنه…اروم گفتم رعنا؟جوووووونم؟این پسررو میخوری؟وای نه..خواهش میکنم رعنایه نگاهی به دور و ورش کرد گفتک کسی حواسش نیستدیدم سرش خم کرد روی پامکیر داغم ازتوی شرتم درآورد شروع کرد به بوسیدنشدیگه داشتم از حال میرفتم برای اینکه جلب توجه نکنیم بسته چیپس برداشتم و شروع کردم به خوردنمن چیپس میخوردم و رعنام کیر منمیدونستم که از پایان خوردنی های دنیا واسش خوشمزه ترهسر کیر کلفتم تو دهن رعنام بود با چه حدتی مک میزدگاهی دندوناش فرو میرفت و دردم میگرفت آخه بار اولش بودداشت از تجربه کردنش لذت میبرد و من از لذت بردن اون بیشترسرش رو کیرم فشار دادم تا جایی که جا داره کیرم داخل دهنش فرو بره داشت عق میزد دستم از رو سرش برداشتمدیگه داشت یاد میگرفت که چطور بخورهمن به شخصه عاشق اینم که واسم ساک بزنم وبعدها رعنارو طوری بار آوردم که بهترین ساک دنیارو برام میزددوست داشتم اون لحظه هرگز تموم نشه دیگه داشتم حرکت آب توی کیرم حس میکردمدهن رعنا از پیش اب من پر شده بوداروم سرم به گوشش نزدیک کردم گفتم عزیزم به این میگن پیش آب.این وقتی بیاد پشت بندش سیل میادبا حرفم محکمتر کیرم خورد با دستش تخمام میمالیدای جان که چه لذتی داشتکم کم حس کردم که سیل داره پایان سدهای جلوش میشکنهگفتم رعنا داره میادا؟با علامت سرش فهمیدم که بذار بیادوای چشاش پر از شهوت بودچشایی که من عاشقشون بوم و هستم.وای داشت دیگه آبم می اومدکیرم مثل سنگ سفت شده بودرعنا تند تند سر کیرم فرو میکرد داخل دهنش و تا نصفش پیش میرفت داشتم طوری بدنم تنظیم میکردم تا وقتی کیرم تا نصفه رفت تو آبم خالی کنمواااااااااااااااای ی ی ی یرعنا داره میاد…انگار پایان وجودم ازتوی کیرم اومده بود بیرونآخ که چه لذتی داشت……وای دیگه داشتم از حال میرفتمرعنا خواست از تو دهنش دربیاره که گفتم بذار کامل بیاد اونم بعد از چند ثانیه صبر دراورد و پایان ابم توی پاکت چیپسی که دستم بود خالی کردتازه یادم اومد که دارم داخل سینما این کارارو میکنیماما وقتی که کیر آدم راست میشه دیگه جا و مکان و موقعییت مفهومی نداره………این اولین باری بود که می نویسمامیدوارم که فرصتی باشه تا باقی ماجراهام با رعنارو واستون تعریف کنم.منتظر نظرات شما دوستان هستمنوشته حمید
0 views
Date: November 25, 2018