الان که این خاطرررو براتون میگم 3 یا 4 سال از اون ماجرای بیخود گذشته. میگم بیخود چون کاملا با شکست مواجه شد. اون موقع 22 سالم بود و دانشجوی کارشناسی ارشد صنایع غذایی . اسم دانشگاهمونو نمیگم به دلایل شخصی یه چند وقتی بود برام خواستگار زیاد پیدا میشد.اما من برعکس الان رو هوا راه میرفتم و ادعام کون خرو پاره میکرد. در مورد ظاهرم برعکس بقیه زیاد دوس ندارم حرفی بزنم اما تا حدودی میدونم که مرد پسندم. داستان از اونجا شروع شد که به دنبال کس کلک بازی زیاد تو دانشگاه یدفعه با یکی از دوستام به اسم ف جلو درب دانشگاه اتو زدیم. راننده از تو دانشگاه دنبالمون بود یعنی از هم دانشگاهیامون بود و از همون جا امار دادنش شروع شد. خیلی طول نکشید که من با اون بچه شهید کس کش رفیق شدم. با ننه جندش تنها زندگی میکرد .( اگه بهش فحش میدم از حرصمه جدی نگیرید) ارزوم شده بود بهم بگه عاشقمه فکر کنید من بااون همه پسری که دنبالم بود عاشق یه بچه شهید به ظاهر درست کار شده بودم. سرتونو در نیارم هرچی من عاشق تر میشدم اون بیشتر عقب میکشید. تااینکه به سفارش یکی از دوستام رفتم تو فکر عاشق کردن تو رختخواب. خوب کس خل بودم می دونم.همین که من چراغ سبز نشون دادم دیگه از سر گردنم نیومد پایین تاروز موعود فرارسید. من باکره ام. هنوزم هستم حالا باور میکنید بکنید نمیکنیدم به کونمننه خرابش تو یکی از این ادارات شهید ا مدیر بود شغلش دقیق یادم نیست از طرف ادارشون رفته بود سوریه منم دانشگاهو پیچوندم رفتم خونشون باورتون نمیشه خونشون چقد قشنگ بود آخه من همیشه تصور میکردم خانواده شهیدا با پشتی خونه هاشونو تزیین میکنن جالب بود از هرچیزی آخرین مدلشو داشتن کف کرده بودم اما به روی خودم نمی اوردم تا زدو بعد از خوردن یه مختصر پیتزا که فبل از اومدن من سفارش داده بود رفتیم اتاق خواب به اصطلاح برای استراحت جالب بود اون فقط منو واسه کردن میخواست منه اوسگولم فکر میکردم میتونم عاشقش کنم. وقتی بعد کلی بازی بازی لباسامو که یه شلوار جین و یه تیشرت کوتاه بود رو دراوردم به خودش رید مونده بود چی بگه نمیدونست از کجام تعریف کنه حالا بگذریم فقط فهمیدم که با پایان وجودم دارم براش ساک میزدم آخه از ته دل عاشقش بودم داشت میمرد از صدای نالش دیوونه شده بودم بعدها بهم گفت حتی تو فیلم های سکسی هم زنا اینجوری ساک نمی زنن تو از کجا بلدی این کارارو خوب تو خونم بود راست میگفت راستش حالم خراب شد از یاداوری موضوع بزارید بقیش رو فردا براتون مینویسم……. راستی بگم آخرم از هم جدا شدیما اما الان یه عشق واقعی تو زندگیم دارم. که اول اون عاشق و شیفته من شد قابل توجه خانمهایی که مثل اوایل من کس خل بازی درمیارن و خودشون رو همون اول وا میدننوشته جامائیکا
0 views
Date: November 25, 2018