سلام من اسمم حسامه از لرستان 31 سالمه و لی به قول بچه ها یه 5 سالی جون موندم و تعمیرگاه موبایل دارم ماجرای خاطره من از اونجا شروع شد که من همیشه زمانی مشتری ندارم دم در مغازه میشینم که بیشتر مواقع یه دختر از جلو مغازم رد میشد و نگام میکرد و کونشو قر میداد میرفت تا یک روز اومد تو مغازه و رم گوشیشو داد که آهنگ بریزم روش براش و من هم یه نیم ساعتی معطلش کردم و شروع کردم به صحبت کردن و شوخی کردن و رمشو پر کردم و بهش دادم حساب کرد و رفت بعد ظهر همون روز اومد و گفت که رمو انداختم به گوشی و آهنگهارو بالا نیاورده منم اعصابم خراب شده زدمش تو دیوار ال سی دیش شکسته و قابش ضربه دیده خلاصه گوشیشو داد و شمارشو هم داد و اسمش هم نگین بود یه گوشی ساده باهاش بود گفت هروقت درست شد زنگ بهش بزنم رفت ال سی دی شو عوض کردم براش و شبش بهش زنگ زدم فردای اون روز اومد بهش دادم. قرار شد قاب براش گیر بیارم آخه قاب گوشیش گیر نمیومد.خلاصه قاب شد بهانه ی دادنش کم کم شروع کردیم به اس دادن و اس سکسی دادن تا یک روز پیشنهاد خونه خالی بهش دادم که گفت اصلا نمیتونه بیاد داداشاش روش حساسن منم زیاد اصرار نکردم و زنگ میزد و اس میداد که من بیشتر از الفاظ سکسی استفاده میکردم و اون میگفت فقط من الفاظ سکسی بگم اون روش نمیشه تا اینکه یه روز گفتم بیا از پشت گوشی با هم حال کنیم که خندش گرفت و گفت مگه میشه از پشت گوشی هم حال کرد؟ گفتم امتحان می کنیم شاید شد. خلاصه از پشت گوشی تو ذهنش صحنه کسکسو طراحی کردم و طوری براش گفتم که حس کنه دارم میکنمش البته بهش گفتم موقعی من حرف میزنم تو با دستت کوستو بمال خلاصه شبای اول زیاد حال نمیکرد کم کم خودش زنگ میزد میگفت بیا حال کنیم و ارضاء هم میشد با این حرفام خیلی حال کرده بود کاری کردم دختری که روش نمیشد اسم کیر و کس بیاره پشت گوشی همش میگفت بیا بزار تو کونم آخ حال میکنم کیرتو بخورم و از این حرفا.تا روز موعود رسید و گفتم اگه خونه خالی کنم میای تا دیگه پشت گوشی حال نکنی گفت فردا اگه برادرم رفت سر کار شاید بیام من رو نگو که داشتم غش میکردم از خوشحالی خلاصه فردای اون روز خونه رو خالی کردم و زنگ زدم بهش گفت میاد یه نیم ساعتی چشم براه موندم تا اومد اوردمش تو خونه همش میگفت میترسم نکن و از این حرفا خلاصه یه کم لب گرفتیمو درازش کردم وپیرهنشو در آوردمو سوتینشو هم در آوردم مه مه های کوچیک و تو مشتی باحالی داشت که شروع کردم به خوردنشون و اومدم تا ناف وبعد دامنشو در آوردم بهبه شلوار پاش نبود فقط شرت پوشیده بود و از روشرت کمی کوسشو مالیدم براش چشاشو بسته بود قلبش داشت از سینش درمیومد شورتشو که در اوردم یه کس سبزه تو قرمز خوشگل داشت که شروع کردم به خوردنش همش میگفت نکن وای دارم آتیش میگیرم مردم وهمزمان انگشت میکردم تو کونش که واقعا تنگ بود انگشتم بزور جا میشد تو کونش و دادش در میومد یه کم حال کردیم من شلوارکمو در آوردم چشش به کیرم خورد جا خورد گفت وای چقد کیرت بزرگه خوشش اومده بود نمیدونست که باید از کون بخورش خلاصه درازش کردم و دراز کشیدم روش کونش تنگ تنگ بود کیرمو میزاشتم دم کونش حال میکرد از روش بلند شدم انکشتمو خیس کردم کردم تو کونش همش خودشو جمع میکرد انگشت دومو هم کردم تو کونش جیغش در اومد دیگه انگشتارو تو کونش عقب جلو میکردم یه کم باز شد کیرم گزاشتم دم کونش یه کم فشار دادم سر کیرم رفت تو که چنان جیغ زد گفتم الان همسایه ها همه میرزن دم خونم جلو دهنشو گرفتم کم کم تلمبه زدم اونم دستمو گاز میگرفت وای کونش داشت کیرمو خفه میکرد از تنگی مثل آتیش بود حس کردم داره آبم میاد که درش آوردم ریختمش رو کمرش و دراز کشیدم روش جون نداشت تکون بخوره بلند شد لباساشو پوشید و رفت گفتم با این کاری که کردم دیگه طرفم نمیاد برعکس هرروز زنگ میزد که خونه رو خالی کن تا بیام هر وقت خالی میشه زنگ میزنم زودی میاد قربون کون خوشگلش بشم که کمر برام نزاشتهامیدوارم خوشتون اومده باشه منتظر داستانهای بعدی من باشیدنوشته حسام
0 views
Date: November 25, 2018