روزهای از دست رفته

0 views
0%

داستان بازگشت به ایران رو که خوندم خیلی خوشم اومد. شاید چون یه سری مسائل رو برام تداعی کرد… دلم می خواست منم داستانم رو براتون بنویسم. قبلش عذرخواهی می کنم که طولانی شد. در ضمن اصراری ندارم به واقعی یا غیر واقعی بودنش. پس خواهش میکنم واسه من ادای خانم مارپل و موسیو پوارو رو در نیارین که مثلا مچمو بگیرین ولی به هر حال اگه به هر دلیلی دوست نداشتین بگین تا دیگه ادامه ندم.اعصابم به شدت بهم ریخته بود بعد از کلی کشمکش و بدبختی به امیرعلی رسیده بودم ولی تقریبا از همون روزای اول نامزدیمون دعواهامون شروع شده بود. بعضی وقتا انقدر بد با هم رفتار می کردیم و لجبازی می کردیم که انگار نه انگار یه سال خودمونو پاره کرده بودیم که بهم برسیم عمده ی اختلافاتمون خانواده هامون بودن. اون گیر می داد که چرا مثلا کونتو واسه خواهرم کج کردی، منم می گفتم چرا به مادرم چپ نگاه کردی و خلاصه ازین دعواهای احمقانه داشتیم سر آدمایی با هم دعوا می کردیم که یه روزی 2 تایی جلو همشون وایساده بودیم و گفته بودیم الا و بلا همدیگه رو می خوایمدوران عقدمون بود. خونشون بودم. طبق معمول زده بودیم به تیپ و توپ هم. پشت به من نشسته بود و داشت مثلا با کامپیوترش ور می رفت. منم رو تخت نشسته بودم، پشتمو به دیوار تکیه داده بودم و پاهام رو دراز کرده بودم و مجله می خوندم ولی اصلا تمرکز نداشتم. همش صحنه های دعوای یه ساعت پیشمون میومد جلو چشامو اعصابمو بیشتر بهم می ریخت. بعد از عربده کشیا دهنامونو بسته بودیمو مثلا قهر بودیم. اوایل وقتی دعوامون می شد همون موقع آشتی می کردیم. اصلا امکان نداشت قهر کنیم و حرف نزنیم ولی حالا دیگه کم کم قهرامون داشت طولانی می شد. اصلا دلم نمی خواست بینمون فاصله بیفته. با وجود اختلافاتمون هنوز انقدر عاشقش بودم که طاقت سکوتشو نداشتم. ترجیح می دادم جلوم وایسه و فحش رو بکشه بهم، سرم عربده بکشه، چرت و پرت بارم کنه ولی 5 دقیقه هم سکوت نکنه. اونم اینو می دونست. برا همین هر وقت حس می کرد روم زیاد شده ازین سلاح استفاده می کرد تا مثلا دمم رو قیچی کنه به خودم لعنت می فرستادم که باز اسم خواهرشو اورده بودم و باعث شده بودم این بساط پیش بیاد ولی غرورم هم اجازه نمی داد پا پیش بذارم و بگم غلط کردم خلاصه تصمیم گرفتم برم زیر دوش آب سرد تا شاید آروم تر شم. یکی دو تا تی شرت و لباس گذاشته بودم تو کمدش که اگه یه وقت خونشون بودم و خواستم برم حموم لنگ نمونم. لباسا و حوله ی اونو برداشتم گذاشتم جلوی در حموم و رفتم تو.آب که جاری شد روی فرق سرم، همه ی تنم آرامش گرفت. یه خورده که زیر آب سرد بودم لرز کردم. برا همین آب داغ رو باز کردم.یه ذره خودم رو توصیف کنم. قدم 165 ، وزنم 53. نسبتا لاغرم. سینه هام اون موقع کوچیک تر بود و سایزش 75 بود. هیکلم خوب بود ولی باسنم بزرگ نبود. امیرعلی هم از همون روزای اول بهم گفته بود دلش می خواد باسنم بزرگ باشه. می گفت اگه یه خورده بزرگترش کنی دیگه اصلا حرف نداری. منم با همه ی تنبلیم توی ورزش، به خاطر امیرعلی بدنسازی می رفتم که روی باسنم کار کنم.خلاصه توی حموم بودم که دیدم در زد. در رو باز کردم. امیرعلی با یه لحن مظلومانه ای گفت می تونم بیام تو؟ لباس تنش بود. چون اخلاق سگ منو می دونست لباساشو در نیورده بود که اگه زدم تو برجکش و گفتم نه خیلی ضایع نشه تعجب کردم که پاپیش گذاشته حس کردم سکس رو بهونه کرده تا آشتی کنیم. اصلا تو مود سکس نبودم ولی تو این مدت که رابطمون داغون تر شده بود اولین بار بود که امیرعلی بعد از یه ساعت برای آشتی پاپیش می ذاشت. برای همین ترجیح دادم پشیمونش نکنم. به زور لبخند زدم و گفتم آره عزیزم. اونم سریع لباساشو دراورد. امیر علی قد متوسطی داشت طوری که اگه کفش پاشنه بلند می پوشیدم تقریبا هم قد می شدیم. هیکلش خوب بود چون مرتب بدنسازی کار می کرد. نمی گم عالی بود، نه ولی من دوسش داشتم. معتاد بودم به بازوهاش. حتی وقتایی هم که قهر بودیم اگه پیش هم می خوابیدیم دستشو می ذاشت زیر سرم تا خوابم ببره. اوایل به همین خاطر وقتی بیدار می شد می دید دستش خشک شده ولی بازم دفعه ی بعد می ذاشت زیر سرم. همین عادت باعث شد بعدها که از هم جدا شدیم اوایلش خیلی سخت بتونم بخوابم. بگذریم.اون روز همه ی لباسا و شورتش رو دراورد و اومد تو حموم. هنوز سنگینی جو دعوا وجود داشت. برای همین حس راحتی نمی کردم. پرسید خودتو شستی؟ گفتم نه هنوز گفت پس چی کار می کردی از اون موقع؟ تعجب کردم گفتم مگه چقدرگذشته؟ با لبخند گفت عیبی نداره خودم می شورمت سعی می کرد جو رو عادی کنه ولی هنوزم راحت نبودم. اینم یکی از اخلاقای بد منه. وقتی با یکی دعوام می شه سخت می تونم فراموش کنم، حتی اگه خودم مقصر باشم خلاصه یکم شامپو ریخت کف دستش و شروع کرد به شستن موهام. حمامشون زیاد بزرگ نبود ولی توش وان داشتن. البته هیچ وقت از وان برای دراز کشیدن استفاده نمی کردن. وان زیر دوش بود و درپوشش رو برمی داشتن که آب توش جمع نشه و ایستاده خودشون رو می شستن. ما هم همین کار رو کردیم. اون که داشت سرم رو می شست، صابون رو برداشتم تا خودم بدنم رو بشورم. یه نیشگون از نوک سینه م گرفت و گفت بی شعور منو بشور نه خودتو. این حرکتش باعث شد یه خرده یخم باز شه و لااقل اون اخم مزخرف از صورتم بره. صابون رو مالیدم به تنش و شروع کردم شستن ولی چون دستش تو موهام بود حرکتم باعث شد یه ذره موهام کشیده بشه. برای همین کلافه شدم و گفتم اه ول کن اصلا تو خودتو بشور منم خودمو چه کاریه خب؟ قهقهه زد و گفت تو رو خدا ببین رو دیوار کی داریم یادگاری می نویسیم بعد منو چرخوند و کشید تو بغل خودش. از پشت بغلم کرده بود و به خودش فشار می داد. بدنش کفی بود. منم که آب یه مقدار از کف موهام رو ریخته بود رو بدنم، تقریبا کفی بودم. یه دستش رو گذاشت رو سینه هام، دست دیگه ش رو هم دور شکمم.سرش رو اورد دم گوشم و آروم گفت باشه بداخلاق، نمی خواد بشوری ولی اگه یه بار دیگه غر بزنی انقدر گازت می گیرم تا کبود شی. کم کم داشتم تحریک می شدم. کیرش رو روی کونم حس می کردم. تو بغلش چرخیدم و روم رو کردم بهش. حالا یه دستش پشتم بود و دست دیگه ش هم دور کمرم. بدنامون کاملا چسبیده بود بهم. شروع کرد لبامو خوردن، منم همراهیش می کردم. همین طور لبای همدیگه رو مک می زدیم و نوک زبونامون رو بهم می مالیدیم. همزمان هم دستش رو روی بدنم حرکت می داد و کونم رو می مالید. آب دوش که با فشار ملایم رو سرمون بود باعث می شد کفای باقی مونده روی سرم بریزه رو صورتم. برای همین چشام رو بسته بودم که نسوزه، ولی طعم کف رو تو دهنم حس می کردم. یه خورده خودم رو کشیدم عقب. با لبخند گفت باز ناز و عشوه هات شروع شد؟ گفتم نه . سرم رو آب کشیدم. بهش گفتم بشینه تو وان. نشست. داشتم شیر آب رو می بستم که گفت نبندش کف وان سرده. درپوش وان رو گذاشتم که آب گرم که آب گرم جمع شه که سردی وان اذیت نکنه. امیرعلی نشسته بود کف وان و تکیه داده بود به دیواره ش. پاهاش رو از زانو خم کرده بود و کف پاهاش کف وان بود. پاهاش رو از هم باز کردم و بین پاهاش رو به خودش نشستم. بعد یه خرده باسنم رو نزدیکتر بردم تا فاصله مون کمتر شه. منم با همون پوزیشن جلوش نشسته بودم و پاهام رو اون طرفش گذاشته بودم. کسم چسبیده بود به کیرش که دیگه حسابی راست شده بود. بازم لبای هم رو می خوردیم و همدیگه رو می مالیدیم. خدا رو تو دلم شکر می کردم که اندازه ی من کله شق نیست و برای آشتی پاپیش گذاشته. سرش رو اورد پایین تر و داشت چونه م و بعدش گردنم رو می خورد. آب گرمم همچنان با فشار ملایم می ریخت رومون. البته بیشتر رو من می ریخت تا اون. بعد بیشتر خم شد تا سینه هام رو بخوره. یهو خودش رو کشید عقب. کمرش رو صاف کرد و گفت ستون فقراتم تاب برداشت دختر آخه این چه پیشنهادی بود که بشینیم؟ زدم زیر خنده.اونم با خنده گفت کوفت بخواب ببینم. درپوش وان رو هم شل کرد که آب بیشتر جمع نشه. اومدم از پشت دراز بکشم که چون وان کوچیک بود سرم محکم از پشت خورد به دیواره ی اون طرف وان برق از چشام پرید مغزم نزدیک بود از دهنم بزنه بیرون امیر علی به سختی سعی می کرد جلوی خنده ش رو بگیره که من ناراحت نشم. بعد با صدایی که به خاطر کنترل خنده می لرزید گفت چی شدی دختر؟ قاطی کردم و گفتم اه خبر مرگم داشتم دوشمو می گرفتم آخه این وان فسقلی جای این کاراست؟ دیگه نتونست جلوی خودش رو بگیره و شروع کرد بلند بلند خندیدن. بعد گفتباز که به غرغر افتادی خوشگله حرص نخور هر چی بیشتر سختی بکشی ثوابش بیشتره دیگه منم خندم گرفته بود. بعد سرم رو شروع کرد مالیدن و بوسیدن. هنوز جاش درد می کرد ولی بهتر شده بود. منم سینه ش رو می بوسیدم. ولی نه از روی شهوت، از علاقه. دیدم ضربت کله م و خندیدن باعث شده کیرش دوباه بخوابه.اومد پایین تر و گردن و گوشام رو می خورد. باسنم رو اوردم جلوتر، پاهام رو گذاشتم دیواره ی روبرویی وان و سعی کردم دراز بکشم. امیر علی هم با من سرشو اورد پایین ولی اون دو زانو نشسته بود. سفتی کف وان باعث میشد سرم باز یه درد خفیفی بگیره ولی به روی خودم نمی اوردم. به سینه هام که رسید دیگه داشتم حسابی تحریک می شدم. اول دور سینه هامو لیس زد. بعد آروم با لباش نوک سینه م رو فشار داد و کشید. بهش گفتم بخورش . اونم نوک زبونش در اورد و با نوک سینه هام بازی می کرد. نوک سینه هام رو مک می زد. نفسام تند شده بود. بعد دور نافم رو لیس زد. همیشه شکمم خیلی حساس بوده.زبونش رو که کرد تو نافم ضعف کردم یهو. اونم که فهمید گفت جووووون کارت دارم حالا منم ناله می کردم و دستام رو فرو کرده بودم لای موهاش. با نوک زبون رفت پایین تر طرف کسم. اول کناره های رونم رو خورد بعد کناره های کسم. بعد جوری حشری شده بودم. حسابی ناله م دراومده بود. گفت جوووون چیه؟ چی می خوای حرفاش بیشتر حشریم می کرد. با ناله گفتم بخورش اونم گفت چی رو بخورم؟ جواب ندادم نفس می زدم. گفت بگو، تا نگی نمی خورمو می خوام بشنوم گفتم کسمو، کسمو بخور گفت جووووون و زبونش رو گذاشت وسط کسم و از پایین کشید به بالا. دیگه ضعف رفتم. کمرم ناخودآگاه بلند شده بود. سرش رو بیشتر به کسم فشار دادم. با شستش سوراخ کونم رو می مالید و انگشت کرد و زبونش رو تو کسم می چرخوند. داشتم از حال می رفتم. نمی دونم چقدر طول کشید ولی انقدر ادامه داد تا یه دفعه بدنم لرزید و ارضا شدم. یه ذره همونطور ولو موندم و اونم آروم کسم رو می مالید و انگشت کرد و قربون صدقم می رفت. نفسام آروم شده بود. حالا دیگه نوبت من بود. من رو به اون نشستم و اون پاهاش رو گذاشت لبه ی وان و دراز کشید. سرم رو بردم طرف کیرش. لبام رو سر کیرش می چرخوندم و با کیرش بازی می کردم. بعد سر کیرش رو کردم دهنم و یه مک محکم زدم. سر کیرش هنوز تو دهنم بود و زبونم رو به همش می مالیدم.با یه دستم بقیه کیرش رو می مالیدم و با دست دیگه م تخماشو.بعد یه لیس به تخماش زدم و یکی یکی کردمشون تو دهنم. صداش دراومده بود. یه لیس از پایین تخماش تا بالای کیرش زدم. اولش از زیر دستش رو برده بود همونطور که کیرش رو می خوردم، کسم رو می مالید. ولی بعدش که خیلی دیگه حشری شده بود فقط آه ناله می کرد. ساک زدن رو خودش یادم داده بود وگرنه اوایل نامزدیمون خیلی گاگول بودم بعدش سعی کردم همه ی کیرش رو بکنم دهنم. همیشه به نظرم سخت ترین قسمت ساک زدن همین بود تخماشم می مالیدم. خیلی حال می کرد. یه خرده که گذشت با صدای دو رگه گفت بسه برگرد. فکر کردم می خواد بذاره لاپام.آخه همیشه یا انقدر براش ساک می زدم تا آبش بیاد یا می زاشت لاپام. از روز اول توافق کرده بودیم تو کسم نکنه. یه توافق مسخره میزان مسخرگیش وقتی بهم ثابت شد که دیگه از هم جدا شده بودیم چون پرده م سالم بود شناسنامه هامون عوض شد.آره، جسم من دختر بود، ولی روحم چطور؟ بگذریم.حالت چهار دست و پا برگشتم و پاهامو چسبیدم بهم که بذاره لاپام. صابون رو برداشت. گفتچرا انقدر خودتو سفت کردی؟ با لبخند گفت نه عزیز دلم امروز برات یه برنامه ی جدید دارم دوزاریم افتاد گفتم ببین، فکرشم نکن یه بار قبلا سعی کرده بود به زور کرم از کونم بذاره ولی داشتم پاره می شدم انقدر جیغ جیغ کردم که اونم از ترس اینکه همه رو بیدار نکنم بی خیال شده بود. ولی این دفعه عزمش رو جزم کرده بود گفت نترس عزیزمیه ذره درد داره ولی در عوض حسابی حال می کنی .محکم گفتم نه. اونم منو از پشت کشید تو بغلش به یه دستش یه سینه م رو می مالید و انگشت کرد با یه دستش هم چوچولم رو. تو گوشم آروم گفت هیچیت نمی شه عشق من، قول می دم هر وقت دردت گرفت تمومش کنم. بازم داشتم حشری می شدم، وقتی هم که دیدم داره اصرار می کنه چیزی نگفتم. دستم رو تکیه دادم به دیواره ی وان و کونم رو کردم طرفش. اونم که انگار انتظار نداشت به این سادگی کوتاه بیام ذوق زده شد. اول حسابی سوراخ کونم رو صابون مالید و انگشت کرد بعد انگشت کف مالی شده ش رو می خواست بکنه توش. ناخودآگاه خودمو جمع کردم. گفت برو پایین تر که باز شه . آرنجام رو گذاشتم کف وان و کونم رو بالا نگه داشتم. اونم باز انگشتش رو کف زد کرد تو. این دفعه رفت تو. بعد سعی کرد دو تا انگشتش کنه. دیدم دیگه برام قابل تحمل نیست. جیغ زدم بسه . اونم بی خیال انگشت دوم شد و همون یه انگشت رو عقب جلو می کرد. با دست دیگه ش هم کسم رو می مالید. داشتم حال می کردم که دوباره سعی کرد انگشت دومش رو بکنه تو. باز جیغم رفت هوا. گفتم نمی خواد انگشت کنی، کیرتو بکن توش گفت کیر که کلفت تر از دو تا انگشته گفتم عیبی نداره. انگشتت ناخن داره اذیتم می کنه. کیرت که ناخن نداره. خندید و یه بوس از کونم کرد بعد دوباره کیرش و سوراخ ک.نم رو صابون زد. تا سر کیرشو مالید و انگشت کرد به سوراخ کونم خودم رو جمع کردم. اونم محکم زد در کونم. عصبانی شدم و گفتم وحشی بازی در نیار وگرنه می خانمم تو صورتتا گفت جووووووون سکس خشن دوست نداری؟ بعد کیرش رو آروم فشار داد. یهو یه فشار محکم داد. چون خیلی لیز شده بود سرش رفت تو. چنان جیغی کشیدم که مطمئن بودم همسایشون صدام رو شنیده گفت جوووون رفت تو یه ذره طاقت بیار آروم گفتم تو روحت اونم قربون صدقم می رفت. یه خرده تو همون حالت نگه داشتو بعد یه فشار محکم دیگه داد. خودش می گفت نصفش رفته تو. دیگه چشام سیاهی رفت. هنوزم نمی فهمم چطور بعضی از زنها از پشت حال می کنن فشار بعدی رو که داد دیگه مطمئن شدم کونم پاره شده امیرعلی هنوز جون جون می کرد و قربون صدقم می رفت. دلم می خواست بگم دهنتو ببند صدات اعصابمو بهم می ریزه. از گوشه های چشمم یه نمه اشک زده بود بیرون. با بدبختی پرسیدم خون داره میاد؟ با تعجب گفت نه یعنی انقدر درد داری؟ جواب ندادم، انقدر درد داشتم نمی تونستم زیاد حرف بزنم. از سکوتم سوءاستفاده کرد و می خواست تلمبه بزنه اومد تکونش بده که گفتم نکن بی شرف گفتپس بذار درش بیارم عزیزم، نمی خوای که این همین طوری بمونه تو کونت؟ هیچی نگفتم که درش بیاره. یه خرده کشید عقب و بعد دوباره محکم فشار داد جلو دیگه واقعا اگه جون داشتم فحش کشش می کردم نفسم بالا نمیومد و اونم کونم رو سفت نگه داشته بود و واسه خودش تلمبه می زد. فکر می کرد منم دارم حال می کنم یه خرده دیگه که زد آبش اومد، ریختش رو کمرم. چرخیدم، صورتم رو که دید با تعجب گفت یعنی حال نکردی؟ هیچی نگفتم. یه خرده بعدش همدیگه رو شستیم و اومدیم بیرون. ولی دیگه هیچ وقت نذاشتم این غلط رو دوباره تکرار کنهنوشته‌ روشنک

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *