روزی که کل زنای فامیلو کردم (طنز)

0 views
0%

سلام همه ی پسرا و دختر های سایت داستان سکسی امروز می خوام خاطره سکس من با کل فامیل توی یه روزو بگماول بگم که من 27 سالمه بنظر همه هم خوشتیپ ترین جوون فامیلم .کیرمم حدود 54 سانه قطرشم اندازه بطری نوشابه خانوادست….داستان از جایی شروع می شه که من ساعت 6 صبح بلند شدم از خواب دیدم مادرم داره یجوری نگام می کنه (اینو بگم من شبا با شرت می خوابم همیشه) گفتم چی شده مادر ؟؟ گفت کیرت خیلی دراز شده پسر گلم خیلی ازش خوشم میاد مادرم یه خانم 52 ساله با هیکل فوق سکسی چند بار هم تو کفش رفتم ولی گفتم نمی شه … همین لحظه که مادرم این جمله رو گفت جا خوردم دیدم همون لحظه خواهرم اومد نشست کنارم… اسم خواهرم زهراست 17 سالشه هیکلشم اووووم بی نظیره بدون این که خواهرم بهم سلام کنه شورتمو کشید پایین شروع کرد با دستش کیرمو مالوندن … منم یدفه فک کردم خوابم دیدم نه واقعا بیدارم خلاصه این حرکتو که دیدم گفتم اوففف چی از این بهتر ؟؟ دراز کشیدم دیدم همچنان داره میمالش کم کم داشت همون 50 سانت می شد که دیدم مادرم هم پاشد اومد چلو گفت قربون پسر عزیزم … شروع کرد لب گرفتن اوففففف چه لبایی داشت داغ و بزرگ …. منم همراهیش کردم دیدم مادرم به خواهرم گفت … گمشو اونور دختر … خواهرمو زد کنار و شروع کرد به لیسیدن کیرم از بالا به پایین… فک کنم تجربه داشت واقعا عالی کیرمو لیس می زد… همین موقع هم خواهرم آروم تو گوشم گفت کسمو لیس می زنی ؟؟ منم بعد دو سه ثانیه گفتم چرا که نه خواهر گلم؟ اونم پوزخند زد و سریع اومد نشت رو دهنم منم آروم آروم شروع کردم به لیس زدن کس و کون تپلش … همین موقع صدای زنگ در اومد … با خودم گفتم ای خدا شانسم نداریم… دیدم مادرم بلند شد گفت نترس عزیزم… خاله هات اومدن… برم درو باز کنم … همون طوری نیمه لخت رفت درو باز کنه … منم این لحظه گفتم جل الخالق چشامو باز و بسته کردم دیدم نه واقعیه… هنوز دارم کس خواهرمو لیس می خانمم … گفتم دختر یدیقه برو اونور… زدمش کنار بلند شدم… دیدم دو تا خاله هام با مانتو های تنگ که پستوناشون از پشتش معلوم بود (سوتی نپوشیده بودن) اومدن داخل… همون لحظه سلام کردن و مانتو هاشونو در اووردن و شروع کردن با هم لب گرفتن… خواهرمم بلند شد گفت ماما تو هم بیا با من… خلاصه دو به دو داشتن لب می گرفتن منم نشستم روی کاناپه هو نگاشون می کردم… بعد چند دیقه که هنوز همشون ادامه می دادن گفتم… کسی کیر و نمی خواد ؟؟ دو تا خاله هم لب گیری رو ول کردن اومدن سمت من اما مادرمو خواهرم همچنان لب های همدیگه رو می خوردن… خاله هام نشستن جلوم و دو تا شروع کردن به لیس زدن کیرم از بالا تا پایین … یکیشون گفت ماشالا خاله چه کیری داری؟؟ این اگه بره تو کس من در جا جر می خورم که… منم به خودم جرات دادم گفتم خوب دیگه خودت خواستی… بعد این که 10 دیقه هی لیس می زدن گفتم خوب لیس بسه دیگه… من کون می خوام اول کیو بکنم؟؟ خاله بزرگم گفت خاله ی بزرگ دیگه… ولی خاله کوچیکم هیچی نگفت… منم گفتم خیلی خوب باشه… خالمو به حالت سگی نشوندم و گفتم بذار برم کرم بیارم… یه کرم اوردم و پایان کونشو کرم مالی کردم و گفتم خب خاله جنده… آماده ای؟ گفت بکن عزیزم کاری نداشته باش… کونشم تنگ و دست نخورده بود … اول انگشتمو کردم توش یذره مالش دادم که گشاد شه … بعد گفت ولی آروم بکنیا ؟؟؟ گفتم باشه… ولی توی دلم گفتم حتما … سر کیرمو گذاشتم روی کونش و با یه ضربه سریع تا تخمام رفت تو کونش… یه جیق بلند کشید گفت چیکار می کنی؟؟ گفتم ساکت و شروع کردم تلمبه زدن .. ثانیه به ثانیه قدرت و سرعت تلمبه هام بیشتر می شد … اونم بلند بلند می گفت جرم بده … پارم کن … کونمو پاره کن شوهرم… منم تحریک تر می شدمو بیشتر و سریع تر می زدم… دیدم آبم داره میاد گفتم کجا خالی کنم ؟؟ گفت همون جا بریز… گفتم چشم و با چند تا تلمبه دیگه آبمو خالی کردم تو کونش اونم یه جیغ محکم کشید و افتاد از حالت سگی… گفتم خب خاله کوچیکه نوبت توهه … از کجا بزنم ؟؟ گفت خیلی دوستم اون بره تو کسم … کسشم ماشالا تپل مث توپ چل تیکه بود.. گفتم باشه عزیزم.. رفتم کرمو بردارم بزنم به کسش دیدم بله پردشم زدن… ولی هیچی مگفتم مالیدم بهش و با سر کیرم یذره با کسش بازی کردم… گفتم حاضر ؟؟ گفت یوقت مث خواهر بزگم منو نکنیا؟؟ گفتم چرا اتفاقا همون جوری می خوام بکنمت… خواست حرف بزنه ولی من یجا سریع کردم تو کسش کیرمو یه جیغ محکم کشید و همون لحظه شروع کردم تلمبه زدن… اونم داد هوار می کشید و ناله می کرد … بعد دو دیقه آبم اومد و بدون این که بپرسم کجا بریزم خالی کردم تو کونش … اونم همون لحظه لرزید و افتاد… منم خسته ی خسته رفتم بخوابم مامانمو خواهرم گفتن پس ما چی؟؟ گفتم خستم شما واسه بعدا … حدودا هشت صبح شده بود من رفتم تو رخت خواب یه چرت بزنم… به دو ساعت خوابیدم… به محض این که بیدار شدم چشامو باز کردم دیدم مادرم نشسته کونشو رو کیرم تنظیم کرده… گفت بیدار شدی فدات شم؟؟ آماده ای شروع کنم؟؟ گفتم ای باباااا شروع کن..اونم گفت باشه 3..2..1 اومد پایین کیرم تا دسته رفت تو کونش شروع کرد بالا شدن و جیغ زدن… موقعی که بالا پایین می شد منم کسشو می مالوندم… اوففففف چه کسی… بعد 5 دیقه آبم یدفه پاشید تو کسش اونم همون جا دراز کشید و خوابید… ساعت 12 ظهر بود منم یادم رفته بود برم خونه خالم که به پسرش کامپیوتر یاد بدم … رفتم سریع لباسامو پوشیدم می خواستم برم که خواهرم گفت آهااااااااان . آقاااا کجا می ری؟؟؟ منو یادت رفت بکنیا کوسم داره می ترکه از بس موز کردم توشاااا. دلم واسش سوخت گفتم خیلی خب… بدون این که لباسمو در بیارم زیپ شلوارمو کشیدم پایین… کیرمو در اوردم گفتم بیا اول ساک بزن … گفت چشم داداشی.. اومد زانو زد جلوم و خیلی حرفه ای 5 دیقه داشت ساک می زد عاللللیییییی می زد تا این که گفتم بسه… پستوناتو بده می خوام بخورم … گفت چشم برادر تاپ سفید و تنگ و نانازشو در اوورد گفت بفرما پستون… منم شروع کردم 5 دیقه پستونای خوشکلشو لیس می زدم و می خوردم. و گفتم بسه دیگه نمی کنمت باید برم… گفت نهههه گفتم برو دختر شب میام می کنمت…. رفتم خونه خالم اونم کلی شیرینی و شربت اینا تعارف کرد و پذیرایی مفصلی کرد منم تا ساعت 6 عصر داشتم پسرش حامدو کامپیوتر یاد می دادم… ساعت شیش و نیم رفت کلاس کامپیوتر امتحان داشت… منم کم کم می خواستم برم خالم از تو اتاق داد می زنه یدیقه بیااا…. وقتی رفتم درو از پشت بست پشت سرمو نگاه کردم دیدم لخت وایساده به صدای بلند و رسا می گه… باید منو بکنی تا بذارم بری…منم جا خوردم دوباره گفتم خدا امروز قراره کل زنای فامیلو بکنم؟؟ خلاصه گفتم باشه خاله ی جنده لاشی ی من و شروع کردم لب گرفتن باهاش همزمان شلوارمو در میووردم و کیر درشتم می چسبیدم به بدن ناز خالم که 36 سالشه … گفت خوب بسه دیگه می خوام بخورمش… گفتم چشم عزیزم… بفرما … زانو زد و شروع کرد به خوردنش وااای صد برابر عالی تر از خواهرم ساک می زد… اوفففف بعد 5 دیقه گفتم بسه دیگه باید برم پیش جی افم سریع بگو از کجا بکنمت ؟؟ اونم گفت می ترسم حامله شم اگه از کس بکنی از کون بکن… گفتم باشه… کرم هم نبود…. تف زدم به کونش و یذره مالوندم و کون تنگی هم داشت کیرم هم بزور رفت توش سر کیرمو که گذاشتم یه آه بلندی کشید و گفتم این تازه اولشه … یجا کیرمو تا دسته کردم تو کونش… و سریع تلمبه می زدم.. مدام در گوشش آروم می گفتم جرت می دم .. می کنمت … گشادت می کنم… اونم بیشتر تحریک می شد بیشتر کونشو می داد و هوا و بیشتر داد می زد… خلاصه خاله رو هم کردیمو رفتیم دنبال جی اف خونشون ببرمش کافی شاپ رفتم دم خونه تازه حموم کرده بود… با حوله اومد بیرون دختر که نه هلو اومد بیرون … گفت کسی خونه نیست بیا داخل … گفتم باشه عزیزم … رفتم تو داخل نرفته بودیم شروع کرد لب گرفتن ازم خلاصه داستان رو طولانی نمی کنم از کس و کون اونو کردم… شب ساعت دوازده هم رفتم خونه موقع خواب هم خواهر و مادرمو و از کون کردم …پایان …اما بیان فک کنین واقعا چرا پسرای جغی ما این چیزا رو می نویسن… یعنی واقعا چه کمبودی دارن؟؟ خوش حال می شم جواب بدیننوشته‌ آرش

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *