روشنفکری یا بیغیرتی (۱)

0 views
0%

این خاطره ای ک میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به سال ۹۱ من توی بانک کار میکنم و رئیس یکی از بخش های اداری شرکت هستم اسمم آرش هستش و اسم همسرم هم آرزو. ما هم دیگرو خیلی دوست داریم و زندگیه خوب و آرومی کناره یدونه پسرمون داریم.تو اداره سرم خیلی شلوغ شده بود و درخواست نیروی جدید داده بودم چون واقعا نمیتونستم پایان پرونده های زیر دستمو رسیدگی کنمبا کاغذ بازی هایی ک کردیم بلاخره یه نیروی جدید به ما دادند ک از قضا اون هم هم اسم من بود یه آقای ۲۷ ساله و خوش رو ک سریع با همه جور میشد. اومده بود ک فشار پرونده ها رو از روی سر من کم کنه چند روز اول هنوز یخش باز نشده بود و زیاد با من شوخی نمیکرد اما هر روز ک میگذشت اون با شوخی های کوچیک خودشو به من نزدیک میکرد.یه روز ک پنج شنبه بود و ساعت اداری تا ساعت ۱۲ بیشتر نبود ازش خواستم ک بیشتر بمونه و اون هم قبول کرد در حین کار طرفای ساعت ۳ بود گفت جناب رئیس کی میریم.پرسیدم تا ۴ هستیم چرا عجله داری؟گفت اخه تازه عروسی کردم مهسا منتظره امشب شبه جمعس بلاخره میخوام حسابی شبم کار کنم من ک از این طرز حرف زدنش یکم شکه شده بودم خیلی جدی گفتم پرونده شعبه ۷۳۲ رو رسیدگی کن و برو.بعدش تو فکر فرو رفتم ک چرا این یهو انقدر بدون پرده باهام حرف زد ک بعد گذاشتم رو حساب این ک منو دوسته خودش دونسته و بی پرده بهم گفته چه خبره. از اون جریان گذشت و سه روز بعد دیدم ک آرش عکس بی حجاب زنشو گذاشته روی گوشیش اونم چه جور یه دامن خیلی کوتاه با یه سوتین آلبالویی گوشیش هم همیشه رو میز بود و کلا بهش بی تفاوت بود.یه بار رفت سر پوشه ها گوشیش زنگ خود من کار خودمو کردم ک بهم از دور گفت آقای رئیس میشه شما جواب بدی نگاه کردم دیدم نوشته مهسا .گوشی رو جواب دادم با یه صدای خیلی نازی گفت سلام عشقم خوبی منم گلوم رو صاف کردم و گفتم ببخشید من دوستش هستم ایشون دستش بنده گفت مرسی از شما ک منو منتظر نذاشتین چقدر شما سخاوت مند هستید و دوست داشتنی.منم یه تشکر خشک کردم و صداش زدم گفتم همسرت هستش و از تشکر اون یکم سرخ کردم.گذشت تا این ک یه بخش نامه جدید اومده بود ک باید به پایان شعبمون بخشنامه میکردیم و مجبور بودیم تا اخر شب براش تو اداره بمونیم چون فردای اون روز باید اجرا میشد.بعد کلی بالا پایین با ارش یه وقت خالی پیدا کردیم ک یه چایی بخوریم اونم دست به گوشی شد و یه فیلم رو پخش کرد و با صدای بلند دید فیلم نامزدیش بود.بهم خودمونی گفت اقا ارش بیا ببین آقا ارش چیو مال خودش کرده کیف کن.فیلم زنش بود ک میرقصید و کونشو میچرخوند خدایی خیلی خوشکل و خوش فرم بود بدنش.منم گفتم مبارکت باشه بهت میاد گوشی رو ک دادم دستش گفت قابل نداره فکر کردم گوشی رو میگه به شوخی گفتم خودم گوشی دارم گفت زنمو میگم نه گوشی منو میگی انگار اب سرد رو سرم ریختن سریع جمش کردم گفتم نوش جونت بریم سره کارمون آرش فهمیده بود تغییر حالته منو اومد صندلیمو نگه داشت با حالت شیطونی گفت بازم فیلم و عکس هست ببین شما من کارا رو میکنم.منم ک یکم خوشم اومده بود گوشیشو گرفته بودم و عکس و فیلمای زنشو کامل دیدم.از رفتارش یه جوری خوشم اومده بودم و برام تازگی داشت عکسا ک تموم شد به خودم اومدم دیدم کیرم راست شده اونم من منی ک خانم داشتم.فرداش رفتار آرش کاملا عوض شد خودمونی تر منو به اسم کوچیک صدا میزد و میگفت شما دقیقا مثل خودمی منتها خوش فرم تر و جا افتاده تر اون روز با عکسای جدید اومده بود معلوم بود عکسا رو تازه گرفته تو خونه از زنش ک با شرت و سوتیین میچرخید من هم خوشم اومده بود هم نمیتونستم بهش بفهمونم کارت اشتباهه .عکس زنش بود ک کنارش رو مبل بودو لب میگرفتن جلوشون مشروب بود بهش گفتم اینا رو به کسی نشون ندیا گفت نه پدر چون تو خیلی ماهی و راز دارمی نشون میدم وگرنه من ک خر نیستم هر روز برام عکس می اورد اونم با شرت و سوتین های مختلف منم هیچی نمیگفتم تا رسید به شب جمعه بهم گفت امشب برم میخوام شخم بزنمش حواسم نبود گفتم جام خالی یهو اونم گفت واقعا جااات خالی عکس میگیرم برات من دل تو دلم نبود عکسای کس و کونه زنه نازشو ببینم شبش ک ارزو رو میکردم همش تو فکر کس زنه آرش بودم و با اون فکر ارضا شدم وقتی باز اومد سر کار همش منتظر بودم عکسا رو بیاره فکر نمیکردم بخواد لخت بیاره مشغول کار بودیم ک دیدم گوشیشو گذاشت جلوی منو رفت سراغ پرونده ها. منم رفتم تو گالری و عکسا رو دیدم… چی میدیدم عکس کس و کونه مهسا بود کوسه نازش کوچیک بودو انگار دست نخورده بود واقعا خوردنی بود عکس کونش بود ک کیر توش بود و در حال کردن گرفته شده بود کیرم داشت میترکید یه حس غریبی داشتم نمیدونستم چجوری بیانش کنم ارش ک اومد نگا کرد دید کیرم مثل خیمه اومده بالا خندید و در گوشم گفت کوسو کون مهسا رو هر کی ببینه از شق درد خوابش نمیبره همینم بود اون شب دو بار پشت سر هم زنمو کردم ابمم اومد اما انگار ذهنی ارضا نمیشدم و دلم چیز دیگه ای رو میخواست … ادامه دارد…نوشته آرش

Date: February 5, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *