بی سلام عزیزترم5دختر و یک پسرکه دراثر بچه کونی بازیهای پدر تبدیل به یک معتاد شده بود.زن دایی هم که پارسال خودکشی کرده بود از دست فریبا و دایی.شبیر(اسم دایی) ازقدیم با فرح(خواهرش) عیاق بود چون این دونفر کثیف ترین موجودات کره خاکی هستن و در و تخته جور..شبیر بعد از فوت زنش بچه ها رو آورد ..شهر خونه فرح و هرچی گفتم اینکارو نکن بخرجش نرفت. فرح هم که جنده لاشی علنی… هووی خالش شده بود (بدلیل باخ دادن به ناصری شوهر خالش) بعداز ناصری هم که مثه قبل باهرکس راحت بخواب میرفت که ایکاش خواب ابدی بود. شغل فرح مامایی بود(این اطلاعات برای بعد که به زندگی خودم میرسه لازمه) خلاصه بجز فریبا همه اومدن خونه فرح و فریبا هم بعد ازیکسال که دانشگاه قبول شد اومد…دختری بور بسیار سفید قد بلند و تپل و بسیار حشری … منم که بلند قد هیکلم هم بقضاوت خودتون… اونروزا قهرمان آباز بچگی فریبا رو جلوی روم زیاد دستکاری میکردن فرهاد و حسین(پسرخاله ها) اما من ازبچگی عشق رو نشونه گرفته بودمو آک بند بودن برام مهم بود( که تف به روزگار).داستان (سال 75)شبها عادت داشتم از استخر که میومدم چون چشام میسوخت یه چرت یکساعته بعد رسیدگی به امورات شکم تا سحر که بخوابم.جدول عشقم بودو پایان خونه های جدول رو پرمیکردم. اونشب فریبا از سر شب یه حالی بود و هی میمالوند بهم ..منم بیخیال..ساعت 2بود دیدم جدوله گناه داره خستس یه گیلاس ریختم براش و دادم خورد…تو مستی کنترل در اختیاره..داشتم تو رویاها ورجه وورجه میکردم که یهو فریبا با شلوارک لی من وارد شدو گفت سوییمر ببخشید شلوارکتو پوشیدم گفتم راحت باش..اما انگار امشب خیلی راحتیا،گفتخواستم جدول کمکم کنی اما توکه تنها مست کردی بیمعرفت و نشست جفتم.لامصب رحم نکردو بی هیچ مقدمه ای یهو خم شدو سینه های قلمبش یهو قلوپ زد بالا… حس کردم عمدااینکارو میکنه..بااجازه بچه از خواب پاشد منم که از بچگی با شورتم تو خونه (شورت اسلیپ) و عادتا ملافه رو پام..گفتم فریبا خودتو جمع کن که پاشد گفناه چقد گیری تو و درو محکم بست.منم واگذار کردم به تخم چپم.یهو فرح اومد تو اتاق. سوییمر یه چی بگم بکسی نگو.فریبا ازت خوشش میاد چون محل نذاشتی وقتی اردو بودی با م سکس کرده. م مثه برادرم بودو پسر عموی فریبا .فرح گفت ایقد پخمه نباش تا تنور داغه نون رو بچسبون و رفت. اینم به تخم راست واصل.فریبا باز اومد گفت خیلی سردی من از بچگی میخوامتو…گفتم اسم م روی توئه. نشستو گفت جدول.هی گفتمو هی میچسبوند بهم خودشو .یهو گفت اه شلوارکت شکممو داغون کردو پاشد درش اورد.روناش بزرگ و سفید دلچسب و شورتش تنگ و کونش ازون کون قشنگا که من خیلی دوس دارم سرمو انداختم پایین واونم دراز کشید روبروم و ادامه جدول که یهو ملافه رو از لای پام کشیدو پهن کرد روش گفتم هوی مگه خودم بوقم. اومد موازی بامن .همینکه چرخیدم کیرم که خیمه زده بود تابلو شد اونم عمدا تیز نگاه کرد بهش و تو پهن کردن ملافه دس کشید به کیرم منم دیدم دارم به شیطون میبازم پاشدم رفتم تو حیاط کیرمو گرفتمو از وسط شکوندمش که بخوابه.برگشتم تو فریبا سرخ شده بودو شهوت فضارو پوشونده بود.گفتم فریبا از خر شیطون پایینو برو جیش بوس گوز لالا…بهونه جدول آورد منم دراز کشیدم با فاصله که هی چسبید دوباره. صداش آلوده شهوت بود بازی بازی پاشو میکشید به پام منم کیرم شق الناک شد که ناچار شدم دست کنم شورتم سرشو رو به پایین کنم. فریبا تا اینو دید انگار منفجر شد.اومد دراز کشید روم از پشتم انگار اون میخواست منو بکنهیواشو هوسناک تو گوشم گفت چرا اذیتم میکنی منم قلقلکی یهو لرزیدم هی لاله گوشمو زبون زد.دیدم صبر جایز نیست پرتش کردم کنارو تی شرتشو جر دادمو وحشیانه سینه هاشو خوردمو نوک صورتی شق شده می می هاشو زبون میچرخوندمو یهو زیرگلوشو فوت مک میکردم(فوت آروم که خنک شه و یهویه لحظه نوک زبون) هیچ زنی نیست که ازین حرکت روانی نشه.چنان حال کرد که محکم فشارم دادو ارگاسم به کسش پا گذاشت از زیر گلوش فوت مک تا زیر سینش و یهو نوک پستوناشو میخوردم فریبا وحشتناک التماس میکرد بکنمش. بلندشدم دستمو زدم به شورتش که غرق آب بود کشیدم پایین شورتشو و درحال کندن شورتش یهو دو لنگشو جفت دادم بالا کیرمو گذاشتم رو کسش و ریلی میزدمش کسش از کلوچه های لاهیجان دلچسب تر بود…آبم داشت میومد گفتم آبمو میریزم رو کست بعد زود پاک کن اما اون تعطیل تر اینا بود که بشنوه و مدام آه و اووووه میکرد. دیدن رنگ صورتی کسش باعث شده زود آبم بیاد(کمرم هم سسته)لای پاشو سفت کردو آبم ریخت رو کسش و در حین پیاده شدن از مرکب کسش چشمم به سوراخ نقطه مانند صورتیش افتاد که همین کافی بود که کیرم بهونه بگیره و نخوابه…فریبا آب منی رو با انگشت میچرخوند دور کسش و یدفه انگشت کرد تو کسش که فهمیدم به به.. همینطور بخودش میپیچیدو گفت من دوبار آبم ریخت تو چرا یبارگفتم شب درازست و قلندر بیدار…نمیدونم چرا تا سوراخ صورتیو تنگ تر از تنگ فریبا رو دیدم کینه های من از فریبا فیلم وار اومد تو ذهنم و همین برای یک هل وحشیانه به سوراخ کونش کافی بود…گفتم فریبا چهارتا بالش بذار رو لبه تخت روهم محکم و درست و به شکم بخواب روشون .. وای چی بود این هیکل… لنبه های (لنبر) گنده و ژله ناک و سوراخ صورتی.. بهشت درست همینجا بود و من که نه اما کیر اندر بهشت سکونت کرد.گفتم لنبه هاتو واکن و غافلگیرانه فوت مک کردم سوراخشو که گفت دیوونه شدم نکن توروخدا روانیم کردی.. منم که دلرحم و مردم دوستاز آب کسشو و منی خودم که رو کسش بود زدم بدور سوراخش و کیرمو گذاشتم لای لنبه هاشو خوابیدم روش و دوباره ریلی لای لنبه هاش چندتا رفت و اومد کرد کیر مبارک و جارو تنظیم کردمو یهو کمی بلند شدم بسرعت نور ها و ریلی آخررو کیرمو کردم تو کسش که آه فریبا بد بلند شد.. کسش گرم و لیز و چنان تنگ که اگر در اوج لذت نبود از درد حرف میزد..دستامو رو بالشا و ضربه میزدم که لنبه هاش مثله کیسه ماست میپرید اینور اونور.. چندتا که زدم باز ریلی و اینبار یهو تو کونش که حتی گرمشم نکرده بودم عمدا… فریبا نه نه کرد که خم شدمو لباشو کردم دهنم و دیوانه وار لب میگرفتم ..وای که تنگی و گرمی سوراخش چه حالی میداد آبم درحال ریختن بود و گفتم سفت کن و بمحض سفت کردن آبم ریخت و خوابیدم بیحال روش که گفت الان حاضرم بکشنم چون بهترین حال رو کردم..منم لپای توپولیشو گاز گرفتمو طبق عادت شکر بجای آوردمو لنبه هاشو بوس کردمو ولو شدم رو تخت. فریبا هم کنارم خوابوندمو سرشو رو بازوم گذاشتمو با موهاش مشغول شدمو ماساژ میدادم (ماساژ پوستی) (مخصوصه شماها نودونید)شوخیونفهمیدم کی خواب غافلگیرم کرد…هرکی گفت واقعیته یا تخیل جایزه داره..فحش ندید.بدید هم فحشو باد میبره کتکو خر میخوره…سوری که زیاد چون..اصولا من پرحرفم..شاید ازتنهاییدخترکان پا پتی وحشی پسر هوی غربتیکولیهای صحرانشین با ذهن وروح خط خطیراه افتادن تو شهر عشق مشق میکنن هر غلطیتحفه عشقشون هوس بازیچشون آبروی کسنفرین شده کلامشون عاشقیشون ترانشونیه دل دارن صدتا نگار هزار تا دیگه در فگارغیرتو بردن سر دار سوراخاشون پرازخیارخب چه خیال بی غیرتی آزادی میخوان٬ راحتیمیخوان رکورد جا بذارن تو شهر بی شرافتی نوشته حالا
0 views
Date: November 25, 2018