با صدای پرنده ها چشمامو باز کردم. ساعت 7 صبح بود. حس کمبود خواب میکردم. همه بدنم درد میکرد. آخ جوووووووون امروز جمعست میتونم بخوابم یاد دیشب افتادم. باورم نمیشد. اتفاقات دیشب رویا بود یا واقعیت ؟؟؟ نه ، من بیدار بودم………….عادت داشتم غروب ساعت 6 مغازه رو که تعطیل میکردم یه سره میرفتم باشگاه. اما امروز حال و حوصلشو نداشتم. از ماشین پیاده شدم و کلید رو تو در چرخوندم رفتم تو. کسی خونه نبود. از تو اتاق مرجان صدای خنده میومد. حساس شدم و پاورچین پاورچین رفتم پشت در اتاقش. خدای من چی میدیدم؟ خواهرم مرجان با یه مرد غریبه داشتن کرکر خنده میکردن ضربان قلبم رفت رو 1000 خواستم برگردم اما یه نیرویی میگفت خاک بر سرت مرتیکه چرا میترسی؟ گم شو برو تو یه دفعه دستگیره رو فشار دادم و رفتم تومرجان با یه مردی که بعداً فهمیدم اسمش سعیده نشسته بودن لب تخت خواب سعید دستشو انداخته بود دور گردن مرجان و داشت لپشو بوس میکرد. خدا رو شکر مثل اینکه به موقع رسیده بودم و هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده بود. خون تو صورتم دویده بود. دهنم خشک خشک شده بود. با صدایی که از ته حلقومم در میومد گفتم دارین چه گهی میخورین؟مرجان فوری عین برق گرفته ها دست سعید رو از گردنش برداشت از جاش پاشد. سعید هم از مرجان پیروی کرد و پاشد و با صدای لرزون گفت سلام. نفهمیدم چطور حمله کردم سمتش و مشت ولگد بود که نثارش کردم. هیچ صدایی نمیشنیدم. پایان بدنم شده بود نفرت و انتقام. مرجان هم از ضربات بی وقفه من در امان نبود و چند تایی مشت و لگد نوش جان کرد. سعید رو انداختم زمین و انقدر مشت تو سر و صورتش زدم تا خودم خسته شدم. سریع پریدم سمت آشپزخونه چاقو بیارم این مرتیکه عوضی رو بکشم. حالا مگه کشوی قاشق و چنگال باز میشد؟ با بدبختی کشو رو از جا کشیدم و چاقو رو برداشتم دویدم سمت اتاق مرجان که دیدم در خونه بسته شد. مرجان سعید رو فراری داده بود. خودشم وایساده بود دم در و اشک میریخت و دو تا دستاش رو گونه هاش بود. مثل اینکه جای مشتهای من رو صورتش درد میکرد. چاقو رو انداختم زمین و حمله کردم به طرفش و از موهاش گرفتمش و کشوندمش سمت اتاقش و پرتش کردم رو زمین. درو هم قفل کردم. مرجان با گریه زاری مسعود تو رو خدا غلط کردم گوه خوردم. مسعود رحم کن- خفشو عوضیییییییی خفشو جنده لاشی خانوووووووووم چی برات کم گذاشتیم پتیاره؟ اون بابای بدبختمون مامانو واسه درمان برده تهران. بعد توی جنده لاشی آشغال به جای اینکه بشینی واسه سلامتی مادر دعا کنی میری پی هرزگیت؟ جنده؟ کون کش؟- مسعود غلط کردم درو وا کن برات توضیح میدم به جون مامان…- خفشو لاشیییییییییی خفشو پتیارهههههههههه اسم مامانو با اون دهن نجست نیار جرت میدم جنده لاشی 2 زارییه سیگار روشن کردم و رفتم تو حیاط. ای خدا چرا یه دفعه اینجوری شد؟ حالا چیکار کنم؟ با ولع پک به سیگار میزدم. فکر اون لحظه افتادم که مرجانو با اون دیوث تو اتاق دیدم. یه دفعه یاد خودم و بیتا افتادم که آوردمش خونه و یه دل سیر کردمش. داشتم عین کس خلا با خودم حرف میزدم – بعله آقا مسعود از هر دستی بدی از همون دست پس میگیری. دختره مردم رو آوردی خونتون ، بایدم یکی خواهرتو….- نه نه مرجان نباید این کارو میکرد- چرا نباید این کارو میکرد؟؟؟ چرا باید تو با ناموس مردم هر کاری که خواستی بکنی ، اما هیچ کس به خواهرت نگاه هم نکنه؟؟؟ مگه خواهر تو آدم نیست؟ مگه دل نداره؟ مگه حس نداره؟- خوب آره اما نه اینجوری یعنی… نمیدونمبرگشتم رفتم تو اتاقم رو تختم دراز کشیدم. فکرم خیلی درگیر بود یعنی مرجان با این مرتیکه سکس هم کرده؟ یه لحظه تصویر اینکه مرجان و اون مردک لخت کنار هم خوابیدم حالمو یه جوری کرد مرجان… مرجان… مرجان…یه دفعه پاشدم رفتم دم در اتاقش صدای مرجان نمیومد. در اتاقو باز کردم دیدم رو زمین خوابش برده. دلم براش سوخت. بلندش کردم یه دفعه از خواب پرید گفت گوه خوردم نزن مسعود ببخشیدطفلک فکر کرد میخوام بزنمش. گفتم پاشو برو رو تختت بخواب. از حالت آروم صدام فهمید کاریش ندارم. پرید بغلم کرد گفت معذرت میخوام مسعود. جون مادر ببخش منوبوی خوب بدنش مستم کرد. مرجان خیلی خوش اندام بود. تو صورتش نگاه کردم واقعاً از زیبایی هم چیزی کم نداشتچند دقیقه ای تو بغل هم بودیم و تو صورت هم نگاه میکردیم.- الان ساعت چنده؟- 510 شب- چه زود گذشت پاشو برو یه چیزی بیار گشنمه بعدم میشینی همه چیو کامل برام تعریف میکنی- چشم تو رو خدا فقط دوباره عصبانی نشو هر چی بگی میگم چشمرفتم تو حیاط یه سیگار کشیدم.سر شام همه حواسم به مرجان بود. فکر اینکه با این مرتیکه سعید چیکار کردند راست کرده بودم. خاک بر سرت مسعود بشکنه کیری که واسه ناموس راست بشه. این سکس لعنتی چی داره که اینجور آدمو اسیر خودش میکنه؟ مرجان خواهرمه هم خون هم هستیم مرجان یه شلوار راحتی و یه تی شرت معمولی تنش بود مثل همیشه ساده سادهشامو که خوردیم به مرجان گفتم بریم تو اتاقش. مرجان نشست رو تخت منم نشستم رو صندلی میز کامپیوترش.- خوب شروع کن. کامله کامله کامل میگی چیکارا با هم کردین؟ مو به مو بگو. گوش میدم- مسعود میترسم- از چی؟- از اینکه بازم کتکم بزنی- اگه قول بدی راست بگی کاریت ندارم- مسعود از من بدت نیاد- اههههههههههههه بگو دیگه کشتی ما رو- باشه باشه ، عصبانی نشومرجان یه نفس عمیق کشید و شروع کرد- با سعید تو میدون شهرداری آشنا شدم. ساعت 11 صبح بود. منتظر تاکس بودم که جلوی پام وایساد. منم سوار شدم. پرسید مسیرتون کجاست خانوم؟ منم گفتم میرم گلسار.- ای پدر چرا انقدر ریز ریز تعریف میکنی؟- خودت گفتی مسعود همه چیو مو به مو تعریف کن- من گفتم رابطه سکسیتو مو به مو بگومرجان سرخ شد- باشه. ما با هم دوست شدیم تا اینکه مسعود منو برد خونشون. انقدر بوسه بارونم کرد تا شل شدم. آخه شگردش همینه کم کم لباسامو در آورد و دیگه همین- یعنی چی؟ کامل بگو- آخه- آخه نداره تو سکستون همه چیو کامل و جز به جز بگو- باشه خودت خواستیلحن مرجان تغییر کرد صداش سایت داستان سکسی شد- لخته لخت شدیم مال همدیگه رو خوردیم بعدشم سعید با من سکس کرد- اوپنی؟سرشو انداخت پایین- مرجان این دیوث پردتو زده؟- نه- مگه جز این یارو با کس دیگه ای هم خوابیدی؟بازم مرجان سکوت کرد- بگو مرجان- دوران دبیرستان یه مرده خاطرخوام بود اون پردمو زدسرم داشت میترکید از طرفی هم خفن راست کرده بودم داشتم راجع به پرده کس خواهرم حرف میزدم- با این یارو سعید چند بار سکس کردی؟- یادم نیست فکر کنم 10 یا 12 بار- مکان کجا بود- چند بار خونه سعید اینا ، چند بار خونه خودمون ، 2 بار هم خونه 2 تا از دوستاش- چند بارخونه خودمون؟؟؟ ماشاالله خونه دوستش میرفتین کلید میگرفت میرفتین اونجا؟- نه ، در میزدیم درو باز میکرد- دوستشم خونه بود؟- آره- نکنه دوستشم با تو میخوابید؟؟؟مرجان سکوت کرد- مرجان با 2 نفر؟- آرهتعریف کن ببینم- خودت که بهتر میدونی سکس 3 نفره دیگه یکی از جلو یکی هم از عقبباورم نمیشد مرجان جنده لاشی بود یه جنده لاشی واقعی یه سیگار روشن کردم.- دیگه حوصله ندارم میرم بخوابم بعداً راجبش حرف میزنیم.- مسعود باور کن دست خودم نیست علاقه دارم- بس کن من میرم تو اتاقماومدم تو اتاق رفتم زیر پتو. فکر اینکه مرجان لخت با 2 نفر خوابیده دیوونم میکرد یکی از کس، یکی از کون بعد جاها عوض واییییییییی خدا چیکار میتونستم کنم؟ باید جلوشو بگیرم. نزارم هرزه تر از این شه کتک و دعوا هم فایده ای نداره. تازه اوضاع رو خراب تر میکنه. کیرم خفن راست شده بود فکر بدن مرجان بودم بدن به این قشنگی زیر کیا رفته؟ اگه مادر و پدر بفهمن که سکته میکنن. نباید بزارم اونا بفهمن خودم باید جای معشوقه هاشو پر کنماحمقانست ولی چه میشه کرد؟ بهتر از اینه که بره زیره عالم و آدم بخوابهادامه دارد…نوشته مسعود 28 ساله
0 views
Date: November 25, 2018