سلاممقدمهیه استاد داریم که میگه اگه شعری به ذهنتون اومد بگید شاید استعداد داشته باشید اگه دیگران خندیدند توجه نکنید. حالا نمی دونم منظورش کس و شعر بود یا شر؟ اینجا تخیل بازار هست به اسم واقعیت خوب منم یه داستان تخیلی بگم از خودم. از اونجایی که یه مدت زیادی انگلیسی کار کردم مثل کلاغ که راه رفتن کبک رو یاد نگرفت راه رفتن خودش رو هم یدش رفت منم یکم فارسیم مشکل پیدا کرده به بزرگواری خودتون ببخشید (از قبل هم مشکل داشت)یه خواهشمن دوست دارم یکم اخلاق ایرونی ها مدرن باشه. آخه کسم توی دهنت رو به همه میگی که چی؟؟؟ اون فحش هایی که آقایون محترم میدید چه معنی میده؟؟؟ میخوای تربیتت رو به رخ بقیه بکشی؟؟؟؟ یاد بگیرید به هم احترام بزارید. خوب خوشت نیومد بگو خوشم نیومد.اما داستانی که به ذهنم رسید فقط یکم طولانیه احتمالا و داستان نیست رمانه فکر کنممن اشکان هستم و 23 سالمه. یک سال پیش وارد این سایت شدم و هرکاری کردم یه چیزی دانلود کنم نشد باید عضو میشدم. منم زدم عضویت و دیگه بیخیال شدم. الان یه مدته داستان های اینجا رو میخونم به جر گی از بقیه خوشم میاد هر چی که باشه. داستانه دیگه. منم دوست داشتم یکی از این داستانا برای من اتفاق می افتاد مثلا بتونم با یه دختر خوشگل رابطه برقرار کنم و بکنمش. برای همین منظور پایان گزینه ها رو توی ذهنم مرور کردم. دوست دخترم که اهل این حرفا نبود و یک گزینه دیگه داشتم دختر خالم رکسانا که دم دست تر بود پس رفتم توی نخش. ما معمولا خانوادگی میریم خونه فامیل ها و وقتی رفتیم بچه ها چه دختر چه پسر میرن توی اتاق بازی کنند حالا کامپیوتر یا بازی های فکری بزرگا هم میشینند با هم کلی حرف می زنند. این دفعه رفتیم خونه خاله اینا. من بودم برادرم بود و دخترخالم بود و داداشش و خواهرش. برادرم با برادر دختر خالم رفت بیرون با هم دور بزنند. معمولا این دوتا با هم خیلی جور هستند و میرن فوتبال بازی میکنند یا هرچی کلا تو خونه بند نمیشن. خواهر رکسانا هم که بگم اسمش آتوسا بود خیلی بد میشه. (دخترای کوروش کبیر چه گناهی کردند اسم قحط نیست که) خوب اسمش نازنین بود با ما سلام و احوال پرسی کرد و گفت با دوستش قرار داره و میره بیرون. من موندم و رکسانا. طبق معمول رفت توی اتاقش منم چند دقیقه بعد رفتم در زدم وارد شدم درم پشت سرم باز گذاشتم.رکسانا رو دوست داشتم. نمیگم قشنگ بود خیلی اما من دوسش داشتم از نظر من خیلی هم قشنگ بود و گوگولی مگولی بود. لاغر بود و اصلا کون قلمبه نداشت. سینه هاش هم تازه شروع کرده بود به بزرگ شدن و فعلا کوچیک بود (از لباسش یه چیزایی معلوم بود). منم لاغرم تقریبا بدن ساز نیستم و از بدن سازی به شدت بدم میاد. خوب. گفتم کامپیوتر روشن کن بازی کنیم. (خیالتون راحت توی کامپیوتر نه عکس سوپر بود نه فیلم خفن سکس. نه من فلش داشتم نه هیچی. فقط بازی بود) یه بازی استراتژیک بود. برام توضیح داد قضیه چیه من گفتم من بازی میکنم اول. فقط بازی بود) یه بازی استراتژیک بود. من پشت سیستم نشستم و اون روی تختش نشست تماشا کنه. خاله برامون میوه آورد و یکم تعارف و اینها بعد رفت. من بازی کردم و خوب پیش می رفتم و رکسانا هم همش تشویقم میکرد صداش خیلی ناز و قشنگ بود من رو تحریک میکرد اما الان حسش نبود. خسته شدم و سیستم رو خاموش کردم. گفت میخواستم بازی کنما. گفتم خوب من که همیشه نیستم بازی همیشه هست بعدا بازی کن. اخم کرد گفت باشه حالا چیکار کنیم؟؟؟ (نگفتم دختر خالم 17 سالشه؟) گفتم بیریم پیش پدر مامانت ببینیم چی میگن؟ گفت نه. گفتم پس چی؟ گفت هیچی. گفتم رکسانا یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟؟ گفت نه بگو. گفتم توی فیس بوک یه عکس دیده بودم مرده کنار دختره بود بالای هر کدومشون یه ابر بود (خیالشون) دختره به قلب و عشق فکر میکرد مرده به sex من بدم اومد. دختر خالمم گفت خوب حقیقته دیگه. گفتم آره. گفت خوب بیخیال دیگه چه خبر؟؟؟ فهمیدم میخواد موضوع رو عوض کنه. گفتم هیچی دانشگاه میرم و همه چیز مرتبه همش یه ترم مشروط شدم. گفت مرتبت اینه مرتب نباشه چی میشه؟؟ خندیدم و از اتاق رفتم بیرون دم در بودم روم رو کردم به طرفش گفتم تو شماره من رو نداری؟ گفت دارم. گفتم خوب پس پیام بده بهم دیگه خسیسسسسسسسس. رفتم پیش خاله نشستم یکم قربون صدقه ام رفت و چه بزرگ شدی و …. دیدم برام sms اومد. خوندم بعدی اومد. وای پشت سر هم می اومد فهمیدم این رکسانا هست بهش برخورده گفتم خسیس. شمارش رو ذخیره کردم براش شکلک بوس رو فرستادم. اونم از اتاق اومد بیرون و رو به روی خاله نشست و انگار تازه گوشی دیده باشه پایان حرفاش رو با پیامک ارسال میکرد بالاخره خدافظی کردیم و رفتیم خونه خودمون.شب ها معمولا تا دیر وقت بیدار نمی مونم و گوشیم اغلب سایلنت هست . صبح که بیدار شدم دیدم 10 تا m دارم. خوندم. خوب رکسانا بود جواب نداده بودم ناراحت شده بود منم گفتم که خواب بودم عزیزم. پیام رو دادم چند دقیقه دیگه جواب اومد گفت مگه مرغی تو ساعت 2 می خوابی؟ گفتم خندیدم با مزه دارم میرم دانشگاه بعدا بهت پیام میدم. گفت باشه موفق باشیمن از داشتن همزمان دو چیز بدم میاد. دوست داشتم فقط با یه دختر باشم و نمی خوام همزمان با چند نفر باشم. دوست داشتم با دخترخالم دوست بشم و اون بشه دوست دخترم. ولی نمی دونستم قبول میکنه یا نه. به دوست دخترم زنگ زدم و گفتم عزیزم من تو رو خیلی دوست دارم و این رابطه ما با هم باعث میشه در آینده به زندگیت لطمه بخوره. من دیگه نمی تونم مال تو باشم. خواهش میکنم نپرس چرا. اونم گفت به جهنم من خودم جز تو دو تا دوست دارم. منم راستش خوشحال شدم. بعد از کلاس به دختر خاله زنگ زدم گفتم میای با هم بریم یه دوری بزنیم توی شهر؟؟ گفت کجایی؟؟ گفتم میام نزدیک خونتون. گفت باشه. نیم ساعتی راه بود تا خونشون منم رفتم اونجا و سر کوچه ایستادم تا بیاد. با کمی تاخیر اومد.با هم رفتیم پارک. راستش دیگه بیشتر از سکس داشتم به عشق فکر میکردم چون خیلی دوسش داشتم بعد از مهمونی قبلی دیگه بیشتر تر دوستش داشتم. از بچه گی با هم راحت بودیم اما هیچ وقت نمی خواستم که باهاش دوست باشم.روی یه نیمکت نشستیم و رو به درختای پارک بودیم یه باغبون داشت گل می کاشت جلومون. من به رکسانا نگاه کردم گفتم یه چیزی بگم؟؟- بگو- من خیلی دوستت دار- واقعا؟- آره- منم دوستت دارم- ببین من بخاطر تو با دوست دخترم بهم زدم- چرا؟- چون میخوام تو دوست دخترم بشی- من؟؟- آره. میشه؟- باید فکر کنم- باشه- اوم- فکراتو کردی؟؟؟- آره- خوب چی شد؟؟- قبوله- آخ جون. عاشقتم رکسانا. چیزی میخوری برات بگیرم؟- آره. یه دونه فلافل بگیر گشنمه- باشهرفتم دوتا فلافل گرفتم با سس و نوشابه با هم خوردیم. ساعت چهار پنج ظهر یا همون عصر بود و هوا اون روز گرم بود (بچه شیراز هم نیستم شهر باران زندگی میکنم) بعد از مدتی حرف زدن رفتیم یه دور کوچیک بزنیم و برگردیم خونه هامون. روز خوبی بود (می دونم الان دارم لایق فحش میشم ولی تحمل کنید دیگه یکم داستان متفاوت بخونید تازه من که گفتم طولانی میشه)شب بهم پیام داد که خیلی خوش گذشت اشکان. تو خیلی خوبی. دوستت دارم. منم گفتم که دوسش دارم و شب خوبی رو براش آرزو میکنم. دو سه روز بعد قرار شد با بچه های دانشگاه (چند تاشون) بریم یکی دو روز رامسر خوش باشیم (تفریح سالم بدون مشروب و قلیون و این چیزا. در ضمن ویلا هم نداشتیم اونجا و رکسانا رو با خودم نبردم) رفتم پیش رکسانا به خاله گفتم بگو بیاد بیرون کارش دارم یه سایتی میخوام منو ثبت نام کنه. وقتی اومد. بهش گفتم عزیزم من دارم یکی دو روز میرم رامسر ولی نگران نباش من برات یه بادیگارد شخصی استخدام کردم که هواتو داشته باشه. گفت کو؟؟؟ دستمو از پشت کمرم آوردم کنار و یه عروسک خرسی کوچیک بهش دادم گفتم اینه. خیلی خوشحال شد و خلاصه من رفتم رامسر و اونجا یکم شنا و اینا بعد یکی دو روز برگشتم. شب که اونجا بودم قبل خواب کلی بهش smsمیدادم.یک ماهی گذشت و من به رکسانا پیشنهاد ازدواج دادم. اونم چون میدونست من آدم خوبی هستم و خیلی هم دوسش دارم قبول کرد. منم به مادر اینا گفتم که خانم میخوام. پدر و مادر گفتن کی؟؟ گفتم رکسانا. گفتن باشه. انتخابت خوبه فقط یکم صبر کنی باید. این صبر شد 6 ماه و توی این مدت من دیگه فقط عاشق رکسانا بودم و به هرچیزی جز موضوع این سایت فکر می کردم. خلاصه من و رکسانا بعد 1 سال با هم ازدواج کردیم. من پول برای رهن یه خونه داشتم و با کمک هایی که دو تا خونواده کردند شروع زندگیم خوب بود.شب عروسی وقتی با هم خسته و کوفته اومدیم توی خونه جدیدمون. به همسرم گفتم که خیلی دوسش دارم. بعد که یکم استراحت کردیم بهش گفتم من دوست ندارم با هم رابطه برقرار کنیم چون این فامیل ه فردا میخان بیان ببین از راه رفتن و این چیزا بفهمن من کاری کردم یا نه. آخه مگه فوضولند؟؟ شب رو پیشش خوابیدم و بغلش کردم و بوسش می کردم (لب خفن بلد نیستم بگیرم و گردنشو نمی خوردم و گوشاش رو نمی خوردم) یه هفته گذشت دیگه همه چیز آروم بود. من از یه تیپی خیلی خوشم میاد و اون اینه که دختر ها فقط سوتین بپوشند و شرت. یه جوراب تنگ و این چیزها رنگ و وارنگ باشه. برای همین رفتم بازار و به یه مغازه دار اینو گفتم اونم چند دست خوب و خوشگل و خوش رنگ داشت که بهم به دوبرابر قیمت فروخت. آوردمش دادم به رکسانا گفتم. امشب دیگه میخوام بهت دست بزنم. اینا رو بپوش آرایش کن خوشگل شو عشقم. اونم صورتش سرخ شد و گفت باشهساعت که از نیمه گذشت رفت توی اتاق و نیم ساعت بعد اومد بیرون. من وقتی دیدمش آب دهنم رو قورت ددم گفتم چه قرشته ای شدی گلم. بلند شدم رفتم بغلش کردم محکم چسبوندمش به خودم. بوسش کردم و گفتم بریم بریم اتاق؟؟ گفت باشهدوست دارم. گفت باشه. رفتیم توی اتاق اومد چراغو روشن کنه من دستشو گرفتم یه کلید دیگه رو زدم. نور کمی بود اما میشد همه جا رو دید. چند تا کرم شب تاب بود (عروسکی) که به شکل دوستت دارم روی دیوار خونه چسبونده بودم. اینو که دید خیلی خوشحال شد و بوسم کرد و گفت منم دوستت دارم. بعد یکم شیکمشو مالش دادم هیچ لباسی روی شکمش نبود یه سوتین نارنجی و تنگ بود با یه شرت آبی و جوراب سفید. بعد رفتم پشتش و بدون اینکه شلوارم رو دربیارم کیرم رو به نحوی لای کونش گذاشتم و یکم بالا پایین کردم و آروم آروم بردمش سمت تخت (این تختش رو دیگه داشتیم واقعا) اونجا قشنگ روی شکم خودش خوابوندمش و دستم رو بردم زیر شکمش و سینه هاش رو گرفتم توی دستم و یکم فشار دادم. سرش رو برگردوند منو نیگاه کنه منم بوسش کردم. گفت نمیخوای لباستو در بیاری؟؟ گفتم تو درشون بیار. رفت دکمه شلوارم رو باز کرد و آورد پایین منم پیرهنم رو در آوردم با شورت بودم که اونم در آورد و برای اولین بار کیرمو دید. کیرم هم زیاد بزرگ نبود همش پونزده شونزده سات. کلفت هم نبود. توی دستش گرفت و یکم لمسش کرد و گفت به نظر خوب میاد. دیگه خجالتش ریخته بود منم که اصلا خجالتی نبودم. گفتم میخوریش؟؟ گفت نه. گفتم خواهش میکنم. گفت نه. گفتم برات هر چی بگی میخرم گفت ماشین گفتم باشه پولدار شدم میخرم. گفت باشه. ولی یکم زبونش رو که زد گفت نه نه. نمی خورم. گفتم لوس نشو دیگه زیاد نخور یه دقیقه فقط اینبار قوب کرد اصلا حرفه ای نبود و همش دندونش میخورد به سر کیرم منم گفتم بسه بلد نیستی باید چند ساعت فیلم سوپر ببینی تا یاد بگیری عشقم. من دوباره به شکم خوابوندمش روی تخت و یه مقدار کشیدمش عقب تا پاهاش بیاد بیرون تخت و کونش لبه تخت باشه. بعد رفتم سراغ کسش چندشم میشد با اینکه تقریبا کس تمیزی داشت ولی چی کنم همیشه بدم می اومد از کس. بیشتر کون دوست داشتم. یکم که خوردم بیخیال شدم و گفتم آماده ای؟ یکم ترسید فکر کنم. کیرمو در آوردم بردم دم کسش یهو یه فشار محکم دادم رفت تو می دونستم داد میزنه دستمو برده بودم نزدیک دهنش تا داد زد گرفتمش. خیلی حال کردم گرم و نرم و جا نداری بود. ولی چون دردش اومده بود آوردم بیرون و با دستمال کیرمو پاک کردم بهش گفتم چیزی نیست عزیزم این اتفاقی بود که باید یه بار توی عمرت تجربه میکری. از الان دیگه رسما ختر نیتس و خانم هستی. دردش که آوم شد دوباره رفتم سراغش و کردم تو کسش. کیرم مایعی از خودش ترشح می کرد که از شامپو هم لیز تر بود .یکم که عقب جلو کردم دیدم آّم داره میاد آوردم بیرون و رفتم دستشویی خالی کردم اونجا. برگشتم گفتم زوده برای تموم شدن یکم صبر کن تا دوباره آماده بشم. ازش پرسیدم تا الان چه جوری بود. در حالی که به دوستت دارم روی دیوار نگاه میکرد گفت خوب بود. چند دقیقه با هم حرف زدیم و بعدش پاشدم رفتم روش این بار به پشت خابوندمش و روی شیکمش تقریبا نشستم و کیرمو کردم لای پستوناش. پستوناش کوچیک بود ولی میشد کیر رو لاش جا داد. یکم روی سینه هاش عقب جلو کردم و گفتم جن من درست ساک بزن یکم. گفت باشه. کیرمو کج کرد به سمت دهنش ودهنش رو باز کرد و لباشو برد روی دندوناش بعد برام ساک زد با یه دستشم داشت با ….. بازی میکرد. این بار بهتر بود. بردمش توی حال روی مبل نشوندمش و پاهاش رو دادم روی شونه هام و کیرمو گذاشتم سر سورخ کونش. گفت وای نه گفتم وای آره کرم نداشتیم خونه یا دم دست نبود کیرم ولی خودش لیز بود تازه زیادم بزرگ نبود که. گذاشتم لب کونش و فشار دادم تو تقریبا راحت رفت تو وقتی آوردم بیرون یکم کثیف بود با دسمال تمیزش کردم و دوباره انداختم تو. وقتی روون شد یه مقدار عقب جلو کردم و دیدم نه پدر همون کس بهر بود اینجا حال نمیده. رفتم سراغ کسش و کردم توش. اینقدر به اصطلاح تلمبه زدم که داشتم می مردم گفتم دختر تو نمیخوای ارضا بشی؟؟ گفت یکم دیگه. عضمم رو جذم (نمی دونم جضم رو چه جوری می نویسن ببخشید تا الان ننوشته بودم) کردم که تند تلمبه بزنم اینقدر این کارو کردم دیگه بدجوری آه و اوه میکرد همش به نظرم می اومد داره گریه زاری میکنه ولی گریه زاری نبود داشت ارضا میشد منم به سختی ادامه دادم تا منو هل داد کنار و دیدم داره آبش میاد رو زمین گفتم خونه رو کثیف کردی. بکم حالش که سر جاش اومد با دستاش برام یه جلق حسابی زد تا آبم اومد و زیخت رو زمین. خونه رو به گند کشیدیم. بوسش کردم گفتم دوستت دارم. اونم گفت تو ثابت کردی که واقعا منو دوست داری. میخوام به کمک هم خوشبخت ترین آدمای روی زمین بشیم. بعد از 50 سال الان من و رکسانا توی استرلیا باهم زندگی میکنیم و زندگی خوبی داریم همیشه می ریم گردش و شب ها توی جنگل گاهی چادر می زنیم و فیلم های عاشقونه می بینیم و من علاقم بشه هزار برابر شده.این بود انشای من خوش بود استاد من. بچه ها باور کنید جز این چند کلمه آخر همه داستان دروغ بود. ؟ اصرار میکنم که این داستان دروغه خودتون الان موشکافانه اشکالات رو به بقه دوستان یاد آوری میکنید. امیدوارم خوشتون اومده باشه و نظر منطقی بدید خواهشا با شخصیت باشید.نوشته اشکان
0 views
Date: November 25, 2018