سلام من يه بسر ٢٢ ساله هستمميخوام جريان سكس با دختر داییم رو براتون بنويسم.دختر داییم اسمش فاطمه س پدر و مامانش از هم طلاق كرفتن واين اتفاق باعث شد كه داییم بجه هاشو بياره بيش مامانش وخونواده برادراش وخودش هم براي كار راهي يكي از كشور هاي عربي شد وبجه هاشو بيش مامانش و ما كذاشت ورفت داییم سالي يه دفعه به مدت دوماه مي يومد ايران وبه بجه هاش سر ميزد و دوباره ميرفتجرياني كه ميخوام براتون تعريف كنم حدودا مال سال ٨٦ هستما توي يه خونه اي زندي ميكرديم كه ٧تا اتاق داشت يه اتاقش مال من و برادرم بوديه اتاقش هم مال بسر دایی هام بوديه اتاق هم مال مادر بزركم بوديه اتاق هم مال دختر دایی هام بودويه اتاق هم مال مادر و بدرم بودويه اتاق هم مال خواهرم بوديكي از اتاق ها هميشه خالي بودمن با فاطمه خيلي صميمي بودم فاطمه هم بامن خيلي راحت بودشبي كه داییم برا كار خارج از كشور رفت فاطمه خيلي كريه ميكرد من رفتم و يه كمي آرومش كردم تا اون وقت هيج حسي بهش نداشتم تا اين كه از رفتن داییم حدود دو سه ماهي ميكذشت كه منو برادرم وخواهرم يه شب واسه فيلم نكاه كردن رفتيم تو اتاق فاطمه.داداشم و خواهرم وخواهر برادراى فاطمه همه جلو تر از من و فاطمه نشسته بودن و من و فاطمه بشت سر همه بوديم .همه داشتن فيلم نكاه ميكردن بجز من آخه من داشتم به سينه هاي فاطمه نكاه ميكردم كه يه دفعه متوجه شدم فاطمه داره بهم اشاره ميكنه و ميكه كجا رو نيكاه ميكني منم با برويي پایان با اشاره بهش فهموندم دارم اون سينه هاي قشنكت رو ديد ميزنم و بعد رفتم كنارش نشستم و شروع كردم باهاش شوخي كردن ولي اون زود از جاش بلند شد و از اتاق رفت بيرون منم از دنبالش بيرون رفتم ديدم بشت در اتاق منتظر ايستاده تا منو ديد كفت جرا اين كارا رو ميكني منم هيج جوابي بهش ندادم وفورا اونو توبغلم كرفتم شروع كردم به ماج كردنش بعد سينه هاشو تو دستم كرفتم اون داشت مقاومت ميكرد اما فايده اي نداشت همينتور كه توبغلم بود بلندش كردم ديكه كاملا بهم جسبيده بود من كيرم حسابي شق شده بود همين كه بلندش كردم كيرم لاي باهاش رفت واي جه رون هاي نرمي بود خيلي اصرار ميكرد كه ولش كنم منم ديدم داره خيلي طولاني ميشه ولش كردمفردا صبح ش كه از خواب بيدار شدم نمي دونستم جه جوري با فاطمه رو برو بشم واقعا اتفاق ديشب اصلا دست خودم نبود اما من بايد با فاطمه رو برو ميشدم جون تو يه خونه زندكي ميكرديم وقتي از اتاقم او مدم بيرون رفتم رو حياط ديدم فاطمه كنار حوض داره دست وصورت شو ميشوره رفتم كنارش تا اومدم باهاش حرف بزنم كفت راجب ديشب هيجي نكو،منم كفتم يعني از من ناراحت نيستي؟ هيجي نكفت اما من متوجه يه جيز ديكه شدم واقعا دارم درست ميبينم اون داشت لبخند ميزد مثل اين كه اونم بدش نيومده بود.حدود يكي دو هفته بعد از اين جريان همه بجز فاطمه و مادربزركم همه رفتيم خونه خاله من هم از اين موقعيت استفاده كردم و ازخونه خالم جيم شدم و اومدم خونه خودمون بيش فاطمه جونمدر زدم فاطمه درو باز كرد كفت جرا بركشتي؟ كفتم دلم هواي تورو كرده بودفاطمه كفت ديونه شدي اين جه حرفيه كه ميزنيمنم رفتم داخل دستشو كرفتم بردم توي يه اتاق كه هميشه خالي بود فاطمه ميكفت منو اينجا اوردي جيكار كه ديكه نذاشتم حرف بزنه ازش لب كرفتم اولش ممانعت ميكرد اما بعدش خودش رام شد ديكه ممانعت نمي كرد همين طور كه داشتم سينه هاشو ميماليدم لباسش رو از تنش در اوردم واي جه سينه هاي سفيدي داشت يكم سينه هاشو خوردم ديكه حسابي حشري شده بود شلوارشو با شورتش از تنش در اوردم شرتش حسابي خيس شده بود واي جه كس داشت سفيد سفيد با دستم سروع كردم به ماليدنش ديكه داشت صداي اه وناله ش در ميومد خوابوندمش كف اتاق با هاشو از هم باز كردم واي جهصحنه اي هيج وقت ازيادم نميره رفتم لاي دوتا باهاش كيرمو لاي درز كسش مي كشيدم كه فاطمه كفت معتل نكن بكن توش ديكه منم بدون اين كه معتلش كنم يه دفعه كيرمو هل دادم تو كسش يه جيغ كوتاه زد ديدم كيرم كيرم خونيه من پرده بكارت شو باره كردمنوشته محسن
0 views
Date: November 25, 2018