داستان زندگی خودم رو از زمانی شروع میکنم که 11 سالم بود من در یک خانواده شش نفره زندگی میکردم پدرم (رضا) که 47 سالش بود اصلیتن رشتی مردی بود جا افتاده لاغر و ظریف با موهای جو گندمی ، شغلش هم استاد دانشگاه بود و مادرم (شهین) 49 ساله و اصلیتن خوزستانی بود با هیکلی درشت و توپل با پوست سبزهسه تا خواهر هم داشتم که خواهر بزرگم روزیتا که 26 سال داشت و دانشجویی رشته پزشکی بود و خواهر دومم رویا که 21 سالش بود اون هم دانشجو بود و خواهر کوچیکه راحله که 15 سالشه که دبیرستانی بود و من هم که بچه آخری و نا خواسته و یکی یدونه مامانی چون تک پسر خونه بودم. بزارید کمی هم از خونمون بگم . یک خونه دو خوابه 100 متری بود که یک اتاق برای پدر و مادر بود و یکی هم برای ما بچه ها که دوتا تخت دو طبقه داشت. ولی چون من لوس مادر بودمهمیشه برای خواب باید تو بغل مادر میخوابیدم وگرنه خوابم نمیبرد . مامانی هم دیگه عادت کرده بود و دستم رو میگرفت میکرد میزاشت روی سینه هاش منم که عاشق سینه های مامانی بودم باشون انقدر بازی میکردم تا خوابم ببره و بعضی وقتها هم سینه های مادر رو میخوردم تا خوابم ببره . حسابی به مادر وابسته شده بودم. فقط پنجشنبه ها مادر میگفت باید برم تو اتاق خودمون بخوابم منم میرفت تو بغل روزیتا میخوابیدم . روزیتا هم که منو خیلی دوست داشت بهم اجازه میداد تو بغلش بخوابم و با سینه هاش بازی کنمهر وقت هم که میخواستم برم حمام، با مادر میرفت . مادر تو با من خیلی راحت بود و تو حمام فقط با یک شورت بود ولی من لخت لخت بودم و عاشق آب بازی تو وان حمام وقتی من آب بازی میکردم مادر هم با دودولم بازی میکرد و قربون صدقه اش میرفت . این کار همیشگی مادر شده بود حتی وقتی تو بغلش میخوابیدم اونم با دودلم بازی میکرد منم دوست داشتمزندگی ما همینطور میگذشت تا برای پدرم از یک دانشگاههای تو مالزی دعوتنامه اومد تا روی یک پروژه مشترک بین دانشگاهشون و دانشگاه اونجا کار کند و باید مدت یکسال میرفت مالزیبعد از گذشت یک ماه از رفتن بابای ، رفتار مادر یواش یواش داشت تغییر میکرد و شبها وقتی تو بغلش میخوابیدم ازم میخواست که لخت لخت بخوابم و خودش هم حسابی با دودولم بازی میکرد. یکبار شب پنجشنبه بود که مادر گفت بیا بریم حمام باید یه چیزهای یادت بدم . منم که عاشق آب بازی سریع قبول کردم و بدوبدو رفتم تو حمام و شروع کردم به لخت شدن که دیدم مادر هم اومد و داشت لخت میشد ولی چیزی که عجیب بود اینباری شورتش رو هم در آورد و منم با کمال تعجب به جلوی مادر نگاه میکردم وقتی مادر متوجه شد اومد بغلم کرد و حسابی که منو وسط سینه هاش چلوند گفت بیا با هم آب بازی کنیم و با هم رفتیم تو وان و شیر آب رو باز کردیم ولی من از کس مادر چشم بر نمیداشتم . مادر هم رو کرد بهم و گفت دوست داری با ناناز مامانی بازی کنی؟ منم با شوق و ذوق گفتم آره . مادر هم تو وان دراز کشید و پاهاشو باز کرد که من راحت برم وسط پاهاش و با نانازش بازی کنم . منم یک نیم ساعتی با ناناز مامانی بازی کردم تا دیگه خسته شدم . بعد مادر گفت براز یه کاری کنم تا خستگی از تنت در بیاد و بعد منو نشوند لب وان و بعد دودولم رو گرفت و کرد تو دهنش و شروع کرد ساک زدن منکه اولش ترسیده بودم که مادر میخواهد چکار کنه بعد یواش یواش خوشم اومد مخصوصان وقتی مادر هی ساک میزد و هی قربون صدقه دودولم میرفت و میگفت چه دودول خوشمزه ای داری و بعد از یک مدت حس کرد من دیگه خسته شدم بهم گفت دوست داری تو هم ببنی ناناز مامانی چه مزه ای است و پاشد و نشست لب وان و گفت بیا عزیزم ناناز مامانی رو لیس بزن ببین چقدر خوشمزه است ، منم به حرف مامانی گوش دادم و شروع کردم به لیس زدن اول خوشم نمی اومد ولی یواش یواش خوشم اومد و بیشتر برام یک بازی جالب بود بعد از چند دقیقه لیس زدن دیدم مادر داره آه و اوه میکنه ، کمی نگران شدم و بلند شدم و پرسیدم مامانی حالت خوبه ؟ نکنه داری اذیت میشی؟ که مادر گفت نه عزیزم دارم از پسر گلم لذت میبرم . منم کمی دیگه ادامه دادم بعد که خسته شدم .مامان بلندم کرد و حسابی منو شست و خودش هم دوش گرفت و رفتیم که بخوابیم.موقع خواب دیدم که مادر لخت اومد تو تختخواب کنارم داز کشید . منم طبق معمول شروع کردم با سینه هاش بازی کردن ولی مثل شبهای قبل نبود مادر شهین همه اش به خودش میپیچید . من که حس کرده بودم مادر یه چیزیش هست ازش پرسیدم مامانی چی شده امشب نمیخوابی؟ مامانی گفت بابات نیست دارم اذیت میشم منم بهش گفتم خوب پدر نیست حالا من مرد خونه هستم حالا بگیر راحت بخواب منم مواظبتون هستم. مادر که خنده اش گرفته بود. گفت عزیزم دلم مرد خونه کارهای دیگه ای هم غیر از مراقبت از خونه داره. منم با قلدری گفتم خوب بگو باید چکار کنم. مادر کمی فکر کرد و بعد گفت پاشو مرد خونه بیا به مامانی آرامش بده تا راحت بخوابه . گفتم باید چکار کنم . مادر پاهاشو باز کرد منم فکر کردم دوباره باید نانازش رو بخورم و رفتم وسط پاش و که شروع کنم به لیس زدن ناناز مامانی که .مامانی گفت نه اینبار باید یه کار دیگه کنی . باید دودول خوشکلت رو بکنی تو ناناز مامانی تا مامانی به آرامش برسه . منم به حرف مادر گوش کردم و مادر دودولم رو گرفت و کرد تو کوسش و بهم گفت حالا باید جلو عقب بکنی تا مامانی لذت ببره و منم شروع کردم به تلبه زدن بعد از چند دقیقه که کس مادر خوب آب انداخته بود از سور خوردن کیرم تو کس مادر خوشم اومده بود و فکر کنم نیم ساعتی داشتم تلبه میزدم که یکدفعه متوجه شدم مادر یک لرزه به خودش داده و یک آهی کرد که انگار یک باری از دوشش گذاشته زمین و بعد از من تشکر کرد و منو تو بغلش گرفت تا خوابم برداز اون به بعد هفته ای دو سه بار مادر ازم میخواست که بکنمش ولی چون میدید کس لیسی رو دوست دارم بهم اجازه داده بود هر وقت دوست دارم کوسش رو بخورم و منم روزی یکی دو بار باید کوسش رو میخوردم عاشق این کار شده بودم برای این کارهام بود که روز به روز من و مادر به هم وابسته تر میشدیمولی در عوض رابطه من و راحله بدتر و بدتر میشد و چون اون هم دختر کوچیکه بود همیشه تو سروکله هم میزدیم ولی رویا که خیلی مهربون بود منو خیلی دوست داشت و همیشه هوای منو داشت . روزیتا هم که نقش مامانها رو بازی میکردشش ماه از رفتن پدر گذشته بود که یک روز وقتی از مدرسه برگشتم خونه دیدم مامانی نیست و از روزیتا که خونه بود پرسیدم پس مادر کجاست که گفت پدربزرگ حالش خوب نبود مامانی رفته خوزستان. و بعد گفت بیا تا نهارت رو بهت بدم .منم رفتم سر سفره و پرسیدم پس رویا نمیاد که روزیتا گفت اون امروز کلاس داشت . راحله رو هم که میدانستم مدرسه استاون روز گذشت تا شب شد و موقع خواب و طبق عادت رفتم تو بغل روزیتا و شروع کردم با سینه هاش بازی کردن و باش صحبت کردن که طبق معمول صدای راحله در اومد که ساکت باش میخوام بخوابم و بعد صدای هر دوتامون بالا رفت تا بعد روزیتا دید فایده نداره منو راحله مثل سگ و گربه هستیم .دست منو گرفت برد تو اتاق مادر و پدر که بخوابم و بعد از من پرسید با مادر اینجا چطور میخوابیدی؟ منم لباسم رو درآوردم و لخت شدم و گفتم اینطوری. روزیتا که خوشش اومده بود لباس خوابش رو در آورد و کورستش رو هم باز کرد و گفت بیا تو بغلم سینه بخور. سینه هاش مثل سینه های مادر بزرگ و ناز نبود ولی من دوستشون داشتم و شروع کردم به خوردن سینه هاش که دوباره ازم پرسید. مادر برات چکار میکرد؟ منم گفتم با دودولم بازی میکرد. روزیتا هم شروع کرد با دودولم بازی کردن . نمیدونم چطور بود ولی حس کردم روزیتا خیلی از مادر حرفه ای تر با دودولم بازی میکنه خیلی لذت بردمبعد از یک ربع ساعتی بهش گفتم میخوای مثل مادر به تو هم آرامش بدم؟ که روزیتا با تعجب گفت چطوری ؟ منم بهش گفتم شورتت رو در بیار. روزیتا که خیلی کنجکاو شده بود که بدونه من و مادر با هم چکار میکنیم. شورتش رو درآورد. منم رفتم وسط پاش و دودولم رو کردم تو کوسش و شروع کردم به تلمبه زدن و کردن خواهرم بعد که حسابی کردمش و فهمیدم آبش اومده بهش گفتم حالا دیگه نوبت من است که لذت ببرم باز روزیتا تعجب کرده بود که دیگه میخوام چکار کنم . که دید رفتم پایین تر و شروع کردم به خوردن کوسش و نیم ساعتی که خوردم و فهمیدم دوباره آبش اومد رفتم تو بغلش که بخوابم.من اون موقع نمیدونستم که پرده و مرده چیه ولی بعد فهمیدم که خواهرم چون قبل از من به کسای دیگه ای هم کس داده بود و وقتی فهمید من با مادر چه رابطه ای دارم دیده بود که این بهترین بهانه است که بگه من پرده اش رو زدمیکهفته ای که مادر نبود من هر شب روزیتا رو میکردم و کوسش رو میخوردم تا مادر اومد و من همون شب اول براش تعریف کردم که اون یک هفته هر شب با روزیتا چکار میکردم . و مادر با عصبانیت روزیتا رو صدا زد و منو از اتاق بیرون کرد و بعدها فهمیدم حسابی دعواش کرده و در مورد پرده اش ازش سئوال کرده بود و اون هم نقشه ای که داشت پیاده کرده بود و مادر هم چون منو خیلی دوست داشت . بخشیدش فقط بهش گفت هیچ کس حق نداره از این ماجرا با خبر بشه و اگر دوباره خواست با من سکس کنه یا باید تو اتاق مامانینا باشه یا تو حمام که کسی متوجه نشه به من هم گیر داد که هیچ کس نباید متوجه بشهشش ماه دیگه هم گذشت و سکس من با مادر و روزیتا ادامه داشت تا اینکه پدر از مالزی برگشتشب اول مادر منو فرستاد تو اتاق خودم که بتوانه حسابی با پدر سکس داشته باشه ، شانس بد من روزیتا هم رفته بود خونه یکی از دوستاش ، منم رفتم پیش رویا گفتم میخوام امشب تو بغل تو بخوابم اون هم قبول کرد و منو راه داد زیر لحافش و چون عادت منو میدونست لباس خوابش رو داد بالا و دست منو گذاشت رو سینه اش ولی چون بعد کمی بازی چون سینه هاش کوچک بود بهم حال نداد و گفتم سینه هات خیلی کوچک است حال نمیده و تا اومد به خودش بیاد دستم رو کردم تو شورتش و شروع کردم با کوسش بازی کردن رویا که اومد دست من رو بگیر ولی نتوانست چون حالش خراب شده بود و داشت یواش یواش تو دلش ناله میکرد . منم بعد از کمی بازی کردم حوس کردم که کوسش رو بخورم و برای همین رفتم لای پای رویا و شروع کردم به خوردن کوسش دو دقیقه نگذشته بود که آبش اومد حس کردم دهنم پر از آب شده فهمیدم رویا از مادر و روزیتا خیلی آبش بیشتر است خیلی برام جالب بود رویا مظلومه انگار خیلی شهوتی تر از بقیه بود انقدر کوسش رو لیس زدم تا بعد از ربع ساعت دوباره آبش راه افتاد منم انقدر کوسش رو لیس زدم تا تمیز تمیز شده و با التماس رویا که دیگه بسه اومدم بالا و سینه های کوچولوش رو تو دستم گرفتم و خوابیدمفردا ظهر که از مدرسه برگشتم خونه دیدم خواهرم روزیتا خیلی خوشحال است و تا منو دید حسابی منو بغل کرد و بوسید . منم که با تعجب بهش نگاه میکردم ازش پرسیدم چی شده ؟ که مادرم گفت خواهرت برای دوره تخصصی دکتریش قبول شده و فردا باید برای ثبت نام بره اصفهان برای همین است که سرش با کونش 21 بازی میکنه . منم بوسیدمش و گفتم پس شیرینی ما کو؟ روزیتا هم گفت چی میخوای برادر کوچولو ؟ منم سریع گفتم کس خوشمزه اتو . اونم سریع دامنش رو زد بالا و شرتش رو در آورد . منم رفتم که شروع کنم به خوردن که مادر داد زد که حالا موقع نهار است بزار بعداز نهاربا هم نهار رو خوردیم و بعد مادر گفت بچه ها زود باشید اگه میخواهید کاری کنید بکنید تا کسی نیومده روزیتا هم سریع رفت نشست روی مبل و دامنش رو زد بالا منم رفتم شروع کردم به خوردن کوسش مادر هم داشت سفره را جمع میکرد .که یکدفعه صدای زنگ اومد رویا بود، کار ما هم ناتمام موندگذشت تا شب شد و طبق معمول رفتم پیش پدر و مادر بخوابم و وقتی رفتم تو بغل مامانی دیدم که لخت لخته و از من هم خواست که لباسم رو دربیارم و بعد گفت حالا بیا برای خودت با کس مامانی بازی کن منم یه نگاه به پدر کردم که داشت با تعجب بهم نگاه میکرد و بعد رفتم سوراق کس مادر و شروع کردم به خوردنش که مادرم به پدر میگفت ببین پسر گلم دیگه بزرگ شده و هوای مامانش رو داره. که پدر همینطور که به من نگاه میکرد به مادر گفت این کثافت کاریها چیه یاده بچه دادی؟ که مادرم گفت خود رامتین کس لیسی رو خیلی دوست داره و رو به من کرد و گفت عزیزم حالا بیا ترتیب مادر رو بده. منم پا شدم افتادم به جون کس مادر و شروع کردم به تلمبه زدن تو کوسش پدر هم که داشت این صحنه ها رو میدید بد جوری تحریک شده بود و داشت با کیرش بازی میکرد و بعد از ده دقیقه ای که تلمبه میزدم پدر گفت پسرم حالا دیگه نوبت منه و منو زد کنار و افتاد به جون مادر و با پایان توان مادر رو میکرد . منم از دیدن یک سکس واقعی خیلی حال کرده بودم و سعی میکردم کارهای که پدر میکنه رو خوب یاد بگیرم. پدر هم به انواع مدلها مادر رو میکرد و بعد نیم ساعت سکس دیدم هر دوتاشون پنجر شدن و تو بغل هم خوابیدن . منم کنارشون کمی بعد خوابم بردفردا خواهرم روزیتا هم رفت اصفهان برای ثبت نام و بعد هم رفت ساکن اونجا شد چون باید هم تو بیمارستان کار میکرد هم میرفت دانشگاه . منم تو راهنمایی هر روز یه چیز جدید یاد میگرفتم . وقتی انگشت کردن رو یاد گرفتم تا اومد خونه از مادر خواستم که انگشتش کنم و از اینکه انگشت تو کون مادر میکردم خیلی برام لذت بخش بود و بعد از مادر افتادم به جون رویا و انگشتش میکردم . یک روز یکی از همکلاسیهام سهیل رو آوردم خونه و به مادر گفتم میخوایم با هم درس بخوانیم . سهیل برعکس من کمی توپل و سفید بود و منم تازه تو مدرسه یاد گرفته بودم که کون بچه های خوشکل رو بیاد بزارم و وقتی رفتیم تو اتاق بعد از کمی صحبت های درسی به سهیل گفتم بیا کمی با هم بازی کنیم اون هم قبول کرد و بعد گفت خوب حالا چه بازی کنیم . منم گفتم بیا با دودول هم بازی کنیم سهیل هم قبول کرد. منم شلوارم رو کشیدم پایین و سهیل هم مثل من شلوارش رو کشید پایین هر دوتامون با شورت بودیم و بعد من شورتم رو هم در آوردم سهیل با دیدن کیر من شاخ در آورده بود و اومد کیرم رو گرفت تو دستش و گفت دودولت چقدر بزرگه . با این حرفش خیلی کنجکاو شده بودم که مال اون چقدر است چون من فقط کیر پدر رو دیده بودم که یه کمی از مال خودم بزرگتر بود. برای همین خودم رفتم شورت سهیل رو کشیدم پایین وای اینجا رو نگاه کن چه دودولش کوچولواست سریع خوابوندمش روی زمین حسابی با دودولش بازی کردم و بعد حوس کردم کمی بخورمش ببین مادر کیر منو میخوره چه حالی میکنه و برای همین دودولش رو کردم تو دهنم و شروع کردم به خوردنش خیلی باحال بود و همینطور که دودولش رو میخوردم انگشتم رو هم میکردم تو کونش و باش بازی میکردم و بعد بلندش کردم و کیرم رو گذاشتم لای پاش و داشتم تلمبه میزدم که یک دفعه مادر در رو باز کرد که بگه بچه ها پاشید بریم نهار آماده است و با دیدن این صحنه خیلی عصبی شد و گفت رامتین خیلی بیشعوری و رفت بیرونمنم تا دیدم مادر ناراحت شده بدوبدو رفتم دنبالش و ازش معذرت خواهی میکردم . که مادر برگشت تو صورتم نگاه کرد و گفت اصلان دوست نداشتم بهم دورغ بگی داریم درس میخوانیم. بعد ببینم داری ترتیب دوستت رو میدی. منم با قسم و آِیه که بخدا درسمون رو خواندیم. موقع استراحتمون بود داشتیم بازی میکردیم. دیدم مادر دیگه راضی شد و گفت اسم دوستت چی بود بگو بیاد. منم گفتم سهیل بیا مادرم کارت داره . وقتی سهیل اومد دیدم لباسش رو پوشیده و از خجالت سرش رو پایین گرفته. مادر رفت جلو و کشیدش تو بغلش و گفت سهیل جان من از بچه های دروغگو خیلی بدم میاد. برای همین عصبانی شدم . حالا بیا خودم کمکتون کنم و شلوار سهیل رو از پاش در اورد و بعد لباسش رو درآورد و رو کرد به من و گفت رامتین برو روی کمد کرم مرطوب کننده بیار تا کون سهیل رو برات آماده کنممنم بدوبدو رفتم کرم آوردم و برگشتم دیدم مادر چهار زانو نشسته و سهیل رو هم جلوش دوزانو نشونده که کونش بیاد بالا و سهیل که به عشق کس مادرم سرش لاپای مامانی بود و کونش قلمبه شده بود و مادر کرم رو ازم گرفت و شروع کرد به سوراخ کون سهیل رو چرب کردن و بعد به من گفت بیا کیرت رو بکن تو کون سهیل. منم رفتم پشت سر سهیل . مادر هم کیرم رو گرفت و با سوراخ کون سهیل تنظیم کرد. سهیل هم که تا داشت اولین کس زندگیش رو نگاه میکرد و بهش دست میزد حواسش به من نبود. و بعد من یکدفعه کیرم رو تا ته فشار دادم تو کون سهیل که یکدفعه جیغش رفت بالا و اومد که از زیر کیرم در بیاد که مادر سفت گرفته بودش که نتواند از زیر کیر من در بیاد و من رو هم دعوا کرد و گفت دیگه تکون نخور تا سهیل کونش جا واکنه منم به حرف مادر گوش کردم و بعد مادر گفت حالا بکن منم شروع کردم به تلمبه زدن . سهیل هم داشت گریه زاری میکرد و دستش هم تو کس مامانی بود و بعد از نیم ساعت تلمبه زدن دیگه خسته شده بودم . سهیل هم که دیگه عادت کرده بود داشت از کون دادن به من و بازی با کس مادرم حال میکرد.مامان وقتی دید من دیگه کارم پایان شده گفت بچه حالا دیگه موقع نهار است. رفت سفره را چید و ما رو صدا زد که بریم سر سفره وقتی رفتیم نهار بخوریم مادر از سهیل خواست اول کونش رو بده بالا تا مادر یک خیار که چرب کرده بود بکنه تو کونش که کون سهیل باز بمونه و برای دفعه های بعدی من راحت تر باشم . سهیل هم قبول کرد مادر هم یک خیار هم قد و اندازه کیر من کرد تو کونش و سهیل رو نشاند کنار خودش تا نهار خوردیم و بعد از نهار سهیل گفت میخواهد بره خونه مادر هم کمکش کرد لباسش رو بپوشه ولی نزاشت خیار رو از تو کونش در بیاره تا بیشتر بهش عادت کنه. سهیل هم بعد از خداحافظی رفت خونشون.ادامه دارد…. نوشته امید
0 views
Date: November 25, 2018