قسمت اولدرود بر تمامی دوستان و خوانندگان محترم ، جهت اطلاع شما گرامیان بایستی معروض دارم که این مجموعه خاطرات نگارش شده مربوط به قسمتهائی از رخدادها وخاطرات ملموس زندگی من و همسرم فرشته جون میباشد ، و لازم به توضیح است که من با هماهنگی و تائید شخصی همسرم ، اقدام به نگارش بخشهائی از این خاطرات رخدادهای اخیر در زندگی مشترکمان نموده ام ، و در ادامه بایستی برای شما سَروران عزیز شرح دهم ، که من و همسرم فرشته جون اندکی بیش از سه سالی هستش که زندگی مشترکمان رو با همدیگر شروع کرده ایم ، و خب هر شخصی گزینه های خاصی واسه انتخاب همسر مورد علاقه اش دارد. و گزینه اصلی و اول من واسه انتخاب همسر، خوشگلی و زیبائی چهره و خوش اندامی همسر انتخابیم بودش ، که یه روز بطور اتفاقی ، من همسر فعلی خودم رو باتفاق مامانش در حال خرید ، و خب من ناخودآگاه فرشته جون رو پسندیدم ، و پس گفتگوی نیم بندی که با مادر خانوم فعلی خودم داشتم بالاخره پس از حدود یه هفته باتفاق برادر و مادرم به خواستگاری فرشته جون رفتیم ، و من ازهمان روزهای ابتدای ازدواجم با فرشته جون ، علاقمند بودم که همسرم همیشه اوقات دارای تیپی فوق العاده زیبا و متفاوت از دیگران بوده ، و توی جشنها و میهمانیها و مراسم عقد وعروسیهای مختلط ، و با آرایشهای خیلی خفن و لباسهای عمدتاً باز حضور داشته باشد ، و من بمرور زمان متوجه شدم که ، همسرم فرشته جون نیز باتوجه به نوع علاقمندی من در انتخاب لباس و نحوه آرایش ، افراط میکرد و یکی دوسالی از ازدواج من و فرشته جون نگذشته بود که من متوجه شدم همسرم ازخود نمائی و نمایش اندام فوق العاده اش به دیگران لذت زیادی میبرد، و طبعاً من نیز همانند صدها هزار زوج ایرونی از نوع تیپ و تریپ زدن وخود نمائی و نمایش زیبائیهای اندام و چهره همسرم توی انظارعمومی که باعث جلب توجه دیگران میشد شاد و خشنود می شدم.ابتدا بهتر است یه کمی از مشخصات ظاهری همسرم فرشته جون برایتان بگویم ، که اون در حقیقت تازه عروسی هستش با قد 168 سانتیمتر وزنی روی فرم حدود 78 کیلو با سینه های خوشگل سربالا و دور شکم کوچک تا معمولی و باسن خوش فرم نسبتاً بزرگ ، که پس از حدود دوسالی که من و همسرم بخوبی با روحیات همدیگر آشنا شدیم ، همسرم پای درعرصه بیزنس حرفه ای گذاشت ، و از اون موقع تابحال ، همسرم به توصیه یکی از خانومهای همکار ، فرشته جون با یه تیپ جدید آرایشی با ابروهای تاتو شده و موهائی که به رنگ بلوند کاهی رنگ میباشد توی جامعه حضور پیدا میکند.لازم به توضیح است که یکی دوسال بودش که اون متوجه شده بود که من از حضورش با تیپ های خفن و نیمه سکسی توی میهمانیها و مجالس خصوصی فامیلی ویا دوستان لذت فوق العاده ای میبرم و اون شیطون نیز توی اینگونه مهمانیهای خصوصی بخاطر جلب توجه من در این قضیه افراط کرده و بعد از افراط توی چشمهای من نگاه میکرد و سکوت توام با رضایت و لذت من رو حس میکرد ، و خب مدتی قبل از شروع زندگی بیزنسی حرفه ای همسرم ، من به اون راجع نوع علاقمندی وافر خودم نسبت به نحوه پوشیدن لباس و تیپ و مدل آرایشش ، بارها صحبت کرده بودم ، و اون بخوبی متوجه شده بود که من ، عاشق چه جورهمسری هستم.و خب تفاهم فکری من و همسرم ، توی این موارد ادامه داشت ، و من و اون اغلب پس از حضور در میهمانیها و یا مجالس خصوصی ، توی رختخواب در هنگام سکس کردن ، راجع به تیپ ظاهری و نحوه خودنمائی خودش گفتگوهای داغی داشتیم ، تا اینکه مدتی پیش موضوع جشن عروسی پسر عمویم آقا بهرام پیش آمد ، و همسرم واسه اون جشن عروسی از لحاظ تیپ و قیافه غوغائی بپا کرد ، و توی مراسم عروسی مختلط ، اون شب تمامی نگاههای مدعوین خودی و غریبه به تیپ و اندام و چهره همسرم خلاصه میشد ، و خب من از اینکه همه نگاههای دیگران روی اندام و چهره همسرم بودش لذتی فوق العاده بردم ، و مدتی بعد من از توی اداره مون یه زنگ به همسرم زدم و گفتم عزیزم امشب تصمیم گرفته ام باتفاق همدیگر شام برویم بیرون ، و از پشت خط تلفن اداره خیلی سر بسته به اون گفتم که ، فرشته جون من ، دیگه خودش میداند که بایستی چه تیپ فاز بالائی واسه برنامه شام امشب بزند، و اون پدر سوخته نیز از خدا خواسته پایان هنر زنانگی خودش رو به خرج داد تا واسه اون شب خوشگل ترین مشتری رستوران شود.وهمینکه من وارد خونه شدم ، دیدم وای خدای من فرشته جون چه میکاپ نابغه ای روی چهره اش ردیف کرده و از من پرسید عزیزم ، تیپ امشب من رو می پسندی ، و من در جواب اون رو بغل کرده و دیوانه وار بوسیدم و قربون صدقه تیپ و چهره اش میرفتم ، و همینکه من و همسرم وارد رستوران شدیم همه توجه شان به چهره و تیپ خفن فرشته جون با اون مانتوی کوتاه و شلوار جین کشی چسبون و اندام همسرم جلب شده بود و آقایون میزهای بغلی که ، اغلب با خانواده خودشون به رستوران آمده بودند روی فرشته جون زوم کرده بودند و من از نحوه توجه آقایون روی همسرم لذتی فوق العاده میبردم ، و پس از اینکه من واسه شستن دستهایم رفتم توی دستشوئی رستوران ، دو سه نفر از آقایون روی دستمال کاغذی های رستوران شماره تلفن خودشون را نوشته و به طریقی به همسرم فرشته جون رسانده بودند ، وهنگام برگشت از رستوران ، داخل ماشین ، همسرم از من پرسید که ، عزیزدلم امشب تیپ و قیافه ام خفن تر وخوشگلتر از قبل شده بود یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و اون دیگه دل توی دلش نبود تا جواب من را بشنود ، من هم در بیان واقعیت به اون گفتم که عزیزم تو امشب یه بمب سکسی و گل سر سبد رستوران بودی و من هم متوجه شدم که همه تو کف چهره و اندام بیست و طنازیهای خاص تو شده بودند ،و همینکه همسرم پاسخ من رو شنید ، بلافاصله در حین رانندگی لبش را گذاشت روی لبم و یک ماچ آبدار از گونه ام گرفت و گفت عزیزدلم تو چقدر خوب و با کلاسی ، و من از حالا به بعد 100برابر بیشتر از قبل تو را دوستت دارم.و همینکه وارد خونه شدیم فرشته جون پرید توی بغلم ، و گفت حمید جون عزیزم ، تو خیلی با حالی ، و من نیزاون رو بوسیدم ، و قربون صدقه اش رفتم و گفتم کجایش رو دیدی ، و اون یه لب اروپائی بمن داد و رفت تا لباس عوض کرده و لباس خواب سکسی جدیدش را برایم بپوشد ، و پس از اینکه من هم لباس عوض کردم ، اون شروع به طنازی کرد و گفت عزیزم خیلی ازت خوشم میاد ، و تو خیلی با جنبه و باکلاسی ، و از من پرسید ، عزیزم تو از کجا متوجه شدی که همه تو کف تیپ و هیکل و اندام خانومت بودند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من هنوز جواب نداده بودم که همسرم در کیفش را باز کرد و3 تا از دستمال کاغذیهای چاپدار رستوران رو نشونم داد که روی هر کدام یک از اونها یه شماره موبایل و یک اسم کوچک نوشته شده بود ، و فرشته جون بمن گفتش که ، امشب میخواستم واسه اولین بار به تو نشون بدهم که فرشته جونت ، چقدر خاطرخواه و کشته مرده داره ، و بمن گفتش که حمید جون خوشت اومد ، که روی همه خانومهای توی رستوران رو کم کرده بودم ، و من ضمن قربون صدقه رفتن همسرم ، قضیه رو تائید کردم ، و اون در ادامه بمن گفتش که این طرف رو دیدی که با خانومش سمت چپ میز ما نشسته بودند ، و اینطوری که اینجا نوشته اسم خودش رو فرهاد معرفی کرده ، دیدی که زنش یکی ازغلیظ ترین آرایش ها رو به چهره داشت ولی همه توجه شوهرش بمن بودش و این یکی که ظاهراً اسمش محمد رضا میباشد و گویا با نامزدش اونجا بودند ، ولی یک نگاهش به نامزدش بود و صدتا نگاه دیگرش به من و هیکلم بود.و من از فرط خوشحالی ، از اینکه همسر گلم فرشته جون اینهمه هواخواه داره ، همانند گفتگوهای داغی که ازسه چهارماه قبل راجع به افراد غریبه مابین من و همسرم صورت میگرفت ، نظرش رو راجع به آشنائی و احتمالاً دوست شدن با اون طرف ها جویا شدم ، و اون شیطون طبق معمول اولش یه کمی مِن مِن میکرد و خودش رو به کوچه علی چپ میزد که نه ، و ای وای خاک عالم ، ولی اون شب ، من واسه اولین بار بصورت خیلی بی پرده ای توی این زمینه ها باهاش صحبت کردم ، و خب خودم از قبل متوجه شده بودم که اون از خداشه و من که با دیدی باز و توام با لذت با همسر دلبندم توی این زمینه ها صحبت میکردم ، اون در پاسخ بمن چشمکی زد و گفت البته اگه شوهر خوش تیپم ، دوست داشته باشه ، که خانومش دوست پسر داشته باشه من هم سعی خودم رو میکنم تا واسه اش یه تیکه همه پسند بشوم ، البته به شرطی که به اساس و بنیان زندگی مشترکمان هیچگونه لطمه ای نخورد ، سپس همدیگر رو بغل کردیم و من یه لب اروپائی از فرشته جون گرفتم و یک بار دیگر سوال خودم رو تکرار کردم و پرسیدم عزیزم میخواهم نظرت رو راجع به آشنائی و دوست شدن با اون آقایون بدونم ، و عزیزم تو بایستی با یه کلمه (( بلی و یا خیر)) پاسخ من رو بدهیو اون توی چشمهای من نگاه خاصی انداخت و یه کمی فکر کرد و مجدداً من رو بوسید ، و گزینه اول را انتخاب کرد و گفت بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــه عزیز دلم ، شوهر با کلاسم ……….ادامه در قسمت بعدینوشته hamid elliot
0 views
Date: November 25, 2018