زندگی صدف (1)

0 views
0%

این داستان یکم طولانیه.اما داستان زندگی من هستش.امیدوارم ازش خسته نشید.من صدف هستم 23 سالهداستان برمیگرده به 8 سال پیش که 15 سالم بود.من همیشه دختر درشتی بودم.الان قدم 175 و وزنم 76 کیلو هست.اما حتی تو بچگی از هم سن و سالهای خودم درشت تر بودم و گاهی سطح فکرم و مشغولیات ذهنیم هم مثل بزرگترها بود.یادمه هنوز 10 ساله بودم که گاهی دستم و میکردم تو شرتم و با چوچولم بازی میکردم.بعدش یاد گرفتم که چطور وفتی میرم دستشویی آب و بگیرم رو کسم و حال کنم.اون موقع حتی نمیدونستم سکس چیه و شهوت یعنی چی.اولین بار خونه ی یکی از دوستام فیلم پورن دیدم.بعد از اون همیشه میرفتم تو حموم و کف حموم دراز میکشیدم و شیر آب رو کسم باز میکردم و به کیر اون آقاهه تو فیلم فکر میکردم.تو 15 سالگی به اسرار یکی از همکلاسیام با برادرش دوست شدم.اسمش مهدی بود و اون موقع یه پسر 24 ساله بود.برای من که تا اون موقع فاصله ای بیشتر از خونه تا مدرسه رو نرفته بودم و شناختی از دنیای اطرافم نداشتمداشتن دوست پسر یه ماجراجویی بزرگ بود.در مقایسه با دوستام که یا دوست پسراشون بچه مدرسه ای بودنیا خودشون هنوز اونقدر رشد نکرده بودن که بتونن پسری رو جذب کننمهدی خیلی خوب بود.تمام این جذابیت ها باعث شد عاشقش بشم.البته من اون موقع نمیفهمیدم پسری که اینقدر با تجربه تر از آدم باشه واسه دوستی مناسب نیست2 ماه از دوستیمون گذشته بود که ازم خواست برم خونش.خونه مجردی داشت.منم بس پخمه بودم نمیدونستم که وقتی یه پسر دعوتت میکنه خونش یعنی برات برنامه ی ویژه ای داره.همون بار اول از کون کردم.البته باید بگم که من اصلا درد نکشیدم و کلی هم لذت بردم.اونم بخاطر این بود که بطور فوق حرفه ای باهام عشق بازی کرد و حشریم کرد.تا دو سال بعدش هفته ای دوبار سکس داشتیم.البته همیشه نمیذاشت تو کونم.میگفت هم خودت گشاد میشی و برات ضرر داره هم من کون گشاد بکارم نمیاد.من هنوز دیوانه وار عاشقش بودم.یه مدتی بود به فکرم زده بود که باهاش سکس کامل کنم هنوز با این فکر بازی میکردم تو ذهنمکه یکی از روزایی که خونشون بودم و تو بغل هم بودیم و داشتیم واسه سکس آماده میشدیم همونطور که داشت گردنم و میلیسید و سینه هام و فشار میدادگفت عشقم میذاری بذارم تو کست؟منم با چشایی که از تعجب گشاد شده بودن نگاش کردم و تا خواستم بگم تو چطور فکر منو خوندیهنو حرف از دهنم بیرون نیومده گفت چیه خانممی دیگه.سرتون رو درد نیارم منو رو به بالا خوابوندو با کلی نازو نوازش سر کیرشو آروم کرد تو کسم.یه لحظه حس کردم الانه که استخون لگنم منفجر شه.جای تعجب بود که اولین بار از آنال سکس دردی حس نکردمولی اینبار…خیلی آروم سر کیرشو تو کسم جلو عقب میکرد.اینقدر که دردم از بین رفت و لذت شروع شد.کسم پر آب بودو مهدی چپ و راست قربون صدقه ام میرفت تا اینکه وفتی من تو حال خودم بودم و داشتم ارضا میشدم با یه فشار وحشتناک کیرشو یا ته کرد تو کسم.درد اینقدر زیاد بود که بالافاصله بدنم یخ کرد و مثل سنگ سفت شد.الان که به اون روز فکر میکنم با خودم میگم اگه یه آدم ناوارد واسه اولین بار میکردم دیگه چه دردی قرار بود بکشمکیرشو چند لحظه اون تو نگه داشت.افتاد روم و همونطور که کیرش تو کسم بود و من داشتم از درد میلرزیدمسر تا پامو بوسید.دوباره از روم پاشد و آروم کیرشو کشید بیرونحس کردم از دیدن کیرش تو اون لحظه تعجب کرده.یه نگاه متعجب بهم انداخت و دوباره کیرشو تا ته کرد تو کسم.نمیتونم بگم چقدر دردش وحشتناک بوداینقدر که از درد کمرم به بالا خم شده بود.جیغ کشیدم و گفتم دررررررششششش بیییییییااار.ولی مهدی انگار نشنیده با پایان وجودش دو تا تلمبه ی محکم تو کسم زدو سریع کشید بیرون.من از درد میلرزیدم و کم مونده بود گریه زاری کنم.ولی مهدی همچنان زل زده بود به کیرش.بعد از چند لحظه بهم نگاه کرد.نگاهش ترسوندم.مثل یه غریبه شده بوددیگه اون مهدی که دو سال همه ی عشق و زندگیم شده بود نبود.بدون اینکه حرفی بزنه از رو تخت پاشد.با صدای درد کشیده گفتم عزیزم چی شده؟ولی مهدی بی اینکه چیزی بگه رفت لباسامو از جا رختی برداشت و پرت کرد سمتم.دوباره پرسیدم میگم چی شده؟؟؟؟گفت اینا رو بپوش و از اینجا گم شو بیرون.دهنم وا مونده بود.مهدی هیچوقت باهام اینطور حرف نزده بوددردی که میکشیدم و فشار عصبی اون لحظه باعث شد به گریه زاری بیوفتم.با گریه زاری باز تکرار کردم_آخه چی شده؟بگووو؟_خودت میدونی چی شده جنده لاشی ی عوضی.گم شو از خونه ی من بیرون.دیگه بهم مجال حرف زدن نمیداد فقط فحش میداد و داد و بیداد میکرد.منو که از تعجب شاخ درآورده بودم و دهنم باز مونده بود به زور همونجور لخت کشید تو سالن و گفت همین الان لباساتو میپوشی و گورت و گم میکنی.و الا تا 5 دقیفه دیگه همینطور لخت میندازمت تو راهرو. یجوری این جمله رو گفت فهمیدم اگه حرفشو گوش ندم تهدیدشو عملی میکنه.لباسامو پوشیدمو با گریه زاری زدم بیرون.زمستون بود و من بخاطر اتفاقایی که افتاده بود نای راه رفتن نداشتم.از لحظه ای که از خونش اومدم بیرون مدام موبایلشو میگرفتم45 بار اول جواب نداد بعدشم گوشی رو خاموش کرد.گریه امونم نمیداد.اصلن نمیفهمیدم یهو چش شدما که خوب بودیمقرار بود سکس کامل به هم نزدیکترمون کنه… تو همین فکرا بودم که چشام سیاهی رفت و گوشه ی پیاده رو خوردم زمین.ادامه … نوشته صدف

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *