سلام خدمت همه دوستان من تا حالا داستان ها ی زیادی رو تواین سایت خونده بودم وبر این کار برامدم تا یکی از داستان هایه اتفاق افتاده در زندگی خودم رو براتون بنویسم شاید که به نظر مقبول افتد من سمیه 29 ساله وشوهرم مهرزاد 34 ساله ساکن یکی از شهر های شرقی هستیم یه کم از مشخصات خودم بگم من قدم 175 و وزنم 70 هستش با پوستی سفید وبدنی کاملا سکسی و بچه کونی گرد وقلمبه که همه مردای فامیل هر جا که هستیم میخ کونم میشن و مردم مهرزاد با طبعی سرد مزاج و تیپی کاملا مردانه ولی کمترین علاقه رو تو دنیا فکر کنم به سکس داشته باشه اونهم به چیزی که اسلام در دین مابه ان توصیه فراوان کرده اوایل که ازدواج کرده بودیم من کمی متوجه این اخلاق مهرزاد شده بودم ولی به حساب عفت وپاکدامنی اش میذاشتم وخودمو به هر نحوی بود راضی میکردم اقایون متاهل خوب میدونن که در یک ماه اول ازدواج حداقل روزی 4 الی 5 باز سکس دان ولی ما فقط همون شب اول بود ودیگه تعطیل شد تا سه روز بعدش بگذریممهرزاد کارمند یکی از شرکت های خصوصی بود که درامد نسبتا خوبی داشتیم واز زندگی بجز همین مورد راضی بودم بعد از گذشت 4 سال دیگه من تحملم داشت طاق میشد و میترسیدم به گناه بیفتم وهر روز به مهرزاد میگفتم که من نیاز بیشتری دارم وباید منو ارضا کامل کنی وکلی گلایه واون این حرف های منو به حساب پررویی میذاشت ومیگفت تو فکر کنم یه طوریت شده ونمیدونست که من از اول با این کارش مشکل داشتم خلاصه دردسرتون ندم به نحوی رسید که دیگه من جلوی خودش جق میزدم وحتی دست خودش رو میگرفتم وسط پاهام میذاشتم وفشار میدادم تا ارضا شم وشاید که تحریک بشه که این کار هم جواب نداد مهرزاد مرد خوش اخلاقی بود ومن راضی نمشدم که به او خیانت کنم ولی بخدا دیگه طاقت نداشتم تا اینکه توی یکی از مهمونی های که توسط شرکت ترتیب داداه شده بود یه مردی نظرمو به خودش جلب کرد و خوشم اومد ازش اون هم توی بیش از 200 تا خانم با انواع ارایش های غربی وشرقی فقط نگاهش به من بود و دیگه داشت تابلو میشد بس که نگاه میکرد مهرزاد هم متوجه شده بود و منم دیدم داره ضایع میشه به مهرزاد گفتم که اون مرده زل زده به من تا اون یارو رو دید گفت نگاهتو بدزد ازش و سرتو بنداز پایین من همین کاررو کردم و شب امدیم خونه وکلی بدوبیراه بهش گفتم پیش مهرزاد روزها وشب ها همینطور میگذشت و من رنج میبردم وبزور دعوا هر دو هفته یه بار برای 5 دقیقه اقا مهرزاد با من یه حال جزیی میکرد که حتی من تحریک هم نمیشدم چه برسه به ارضا ودیگه داشتم دیوونه میشدم ونگاه کردن این فیلم ها هم بنزینی بود بر اتش وجودم واز این جهت که ادم تنبلی هم هستم من همیشه خرید هامو سفارش میدادم از سوپرسر کوچه اون روز من داشتم یه فیلم پورنو تو ی شبکه ماهواره میدیدم و از شدت شهوت به خودم میپیچیدم که زنگ خونه صداکرد در روزدم وبیخیال دراز کشیدم یه صدایی گفت خانوم محمدی گفتم بفرمایید اومد توی چهارچوب در یه جون حدودا 20 ساله کمی تپل وسفید که نه میشه گفت سبزه بود من هم همونطور دراز بودم گفتم بذار توی اشپز خونه اون جوونه هم هاج و واج دو تا پلاستیک رو گذاشت توی اشپز خونه و نگاهشو از من جدا نمیکرد که یه هویی صورتش خورد به ستون اوپن و کمی زخم شد داشت برمیگشت که گفتم چند سالته ترسون ترسون باصدای لرزون گفت 20 سال واسمم ارسلانه داشت از خجالت اب میشد طفلی گفتم نترس بیا جلو اومد جلوتر دستاشو گرفتم گذاشتو روی سینه ام وای خدا چی شد گرفتمش بغلم وفشارش دادم اون هم از ترس تکون نیمخورد و کم کم پررو تر شد و اونم شروع کرد خلاصه شرو ع کرد به گاییدن من که 4 سال بود حسرتشو میخوردم وچه کیری داشت اصلا به قیافه اش نمیخورد بزرگ وکلفت جه کمری داشت نامرد یه نیم ساعت فقط کوسمو میکرد ومن توی دنیای دیگه ای بودم وفکر هیچ چیزی رو نمیکردم یه لحظه به خودم اومدم که میخواست بذاره عقب که گفتم نکن عزیز دوست ندارم اونم قبول کرد ودوباره رفت سراغ کس اینقد کرد تا ابش اومد وریخت توکوسم همه ابشو باور کنید من بیش از 10 بار ابم اومد وکلا خالی شدم چشم هامو باز کردم دیدم با بدنی لخت وهر تیکه از لباسم یه گوشه از اتاق افتاده وکسی هم نیست نگاه به ساعت کردم ساعت 13 و45 بود نیم ساعت دیگه مهرزاد میومد سریع خودمو درست کردم همه چیزو مرتب کردم که صدای کلید انداختن به در امد بله مهرزاد بود ومن از کاری که کرده بودم پشیمون نبودم وبه خودم حق میدادم این حق انسانی من بود از اون موقع به بعد با ارسلان هر هفته دو یا سه بار بجز مواقعی که پریود بودم سکس داشتم و مهرزاد هم هر وقت به من اسرار میکررد یه حالی بهش میدادم وزندگی ادامه دارد با خوشیاز شما خانوم های محترم که میتونید موقعیتی رو که هنوز من نتونستم خوب توصیف کنم رو درک میکنید نظر میخوام ایا من اشتباه کردم اااگه بخواهید بگین باید میرفتید دکتر ویا اینکه من باید پاک دامنی پیشه میکردم و خودمو با چیز های دیگه سر گرم میکردم ویا برای مردم توضیح میدادم وراضیش میکردم نگید که تموم این کار هارو هر کدوم 20 بار امتحان کردم شما بگید نوشته جابوزی
0 views
Date: November 25, 2018