من زهره هستم 19 ساله ام 2 سالی است که متاهل شدم ولی از همون اول هم شوهرمو دوست نداشتم مردم توی نانوایی کار میکنه یک آدم کاملا بی حس و فقط دنبال پول. هیچ وقت من طعم واقعی عشق و سکس را نچشیده بودم چون اون فقط بعضی شبا اون هم خسته و بی حوصله توی رختخواب به زور کیرشو نیمه راست میکرد و فقط چند ثانیه کوتاه بدون مقدمه کارشو میکرد و میخوابید ورفع تکلیف میکرد برای همین من همش چشمم دنبال مردای دیگه بود هر کی نگاهم میکرد بهش راه میدادم مردم با پسر صاحب کارش خیلی صمیمی بود حتی به اونجا رسید که مرده رو میفرستاد خونه دنبال من تا با ماشینش منو برای خرید یا کارهای دیگه ببره. اون مرده هم یعنی علی19 ساله است از همون اول به من یه جور دیگه نگاه میکرد من هم باهاش خیلی خوب برخورد کردم خیلی شیطون بود معلوم بود از اون پسراییه که خواب و خوراک واسه دخترا نزاشته قد بلند و هیکلی طوری که منو با یه دستش می تونست بلند کنه یه روز که واسه خرید منو برده بود بالاخره حرف دلشو زد گفت می خوام به یک چیز اعتراف کنم گفتم چی گفت تو خیلی خوشگلی منم خودمو جمع و جور کردم اخمامو کشیدم تو هم. گفت حیف که شوهر داری وگرنه … گفتم وگر نه چی ؟ گفت هیچی خیلی دلم میخواد ببوسمت چون خیلی دوستت دارم هیچی نگفتم و اون روز گذشت تا اینکه یه روز که واسه ناهار اومده بود با مردم خونه من خیلی بهش نیگاه کردم و بهش لبخند زدم .تو یک فرصت که مردم رفت دستشوئی اومد تو آشپزخونه منو از پشت گرفت و یه بوسه محکم از لبم گرفت و گفت خیلی با حالی . می خواستم جیغ بزنم ولی جلوی خودمو گرفتم حس لب مردونش رو لبام یک حس خوبی بهم داد که تا الان تجربه نکرده بودم. وقتی دوباره میخواستم برم تو اتاق که مردم با علی نشسته بود می ترسیدم و خجالت می کشیدم اون شب تا صبح به فکرش بودم شب بعدیش واسه اینکه دوباره ببینمش به مردم گفتم فردا میخوام برم دکترساعت 10 نوبت دارم .گفت علی رو میفرستم بیاد دنبالت گفتم اون بیچاره چه گناهی داره تازه فردا من یکی دو ساعتی کارم طول میکشه اون هم ممکنه از کارش بیافته. گفت نه تو کاریت نباشه اون با مرام تر از این حرفاست. تو دلم گفتم اره جون ننت اگه بدونی…فرداش علی اومد دنبالم. تو ماشین بهم گفت دستت درد نکنه از اینکه منو به آرزوم رسوندی گفتم چی گفت بوسه از لبات. من رفتم دکتر در حالی که همه حواسم به اون بود که بیرون منتظرم بود وقتی از مطب اومدم بیرون به علی گفتم چند دقیقه صبر کنه تا من آمپولمو بزنم بهم گفت ولش کن بیا بریم من خودم بلدم. اولش فکر کردم شوخی میکنه ولی دیدیم خیلی جدیه. دلو به دریا زدم و رفتیم خونه. گفت کو اون آمپولت بهش نشون دادم گفت خوب بخواب تا بزنم ضربان قلبم تندوتند میزد گفتم بزار من الکل بیارم الکلو آوردم و رو تخت خوابیدم اون هم رو تخت بالا سرم نشست دامن و شرتمو یه کم دادم پایین با پرروئی گفت بده پائین تر یه ذره دیگه دادم پاین تر. بعد گفت اصلا ولش کن دامنو کلا بده بالا بعد خودش دامنو کلا داد بالا پاهای لخت من همش دیده شد گفتم عوضی چه کار میکنی_ گفت آروم باش می خوام آمپولتو بزنم اصلا اگه می خوای نزنم بعد آروم شدم یواشکی گفت وای چه بچه کونی چی میکنه وحید دستشم رو باسنم کشید گفتم چی گفتی گفت هیچی اندامت خیلی قشنگه. می دونستم که امروز همون روزیست که….امپولو زد و با دستای بزرگش باسنمو مالوند منم سرم رو به زمین بود و هیچی نگفتم یواش یواش پر رو تر شد و جفت دستاشو رو باسنم گذاشت و با حالت خاصی می مالوند شهوت سر تا پای وجود منو گرفته بود شرتمو از پام در آورد باز هیچی نگفتم باسنمو غرق بوسه های ریز کرد زبونشو رو کسم و روی سوراخ کونم میکشید منو بلند کرد و بالا تنه ام را هم لخت کرد من لخت لخت بودم خودش هم لخت شد. با دیدن کیرش وحشت زده شدم سینه هامو خورد بعد لباش رو رو لبام گذاشت و اونقدر خورد که من هم باهاش همراهی کردم محکم بغلش کردم و زبونمون تو دهن هم بود بعد ازم پرسید منو دوست داری ؟سرمو به علامت آره بالا آوردم. گفت پس هر چقدر درد کشیدی به خاطر من تحمل کن سرشو گذاشت لای پام و کسمو خورد آه ونالم بی اختیار شروع شد با دستام سرشو فشار میدادم هی میگفتم علی یواش تر اون هم هی می گفت جووون چقدر خوش مزس. همزمان انگشتش هم کرد تو کسم و میچرخوند آب از کسم راه افتاد. منو بغل کرد عین اینکه یه بچه کوچیک رو بلند کرده و دو تا بالش گذاشت زیر شکمم و منو خوابوند رو تخت خودش آمد روی من نشست و سر کیر بزرگشو مدام به کسم میمالوند دیوونه شده بودم خودمو به عقب حل میدادم تا کیرش بره تو ولی اون صبرش خیلی زیاد بود همین موقع موبایلش زنگ خورد وحید مردم بود پرسید چی شد؟ علی گفت هیچی تازه سرم بهش وصل کردن تو در مانگاهیم. گوشی رو قطع کرد واومد روم بالاخره فرو کرد و فشار دادنش همانا جیغ زدن من هم همانا ولی ول کن نبود مدام فشارو بیشتر میکرد از ته دل جیغ می زدم جیغ که نه فریاد می کشیدم ولی ازش نمی خواستم در بیاره چون می خواستم دردو تحمل کنم .چند بار در آورد و دوباره گذاشت وبا هر فرو کردنش یه داد بلند میکشیدم باور کنید اشک از چشم اومده بود ولی تحمل میکردم صورتم از اشک خیس بود بعد از مدتی دردش کم شد و تلمبه میزد دوباره حشری شده بودم توی نیم ساعتی که تو کسم بود 2 بار ارگاسم شدم همزمان با کردن کسم دو انگشتش تو کونم میچرخوند بعد از کسم کشید بیرون و کیرش که به اندازه همه باسنم بود را با دست گرفت و چند تا ضربه رو باسنم با کیرش زد یه تف گنده رو کونم انداخت و سر کیرشو کرد تو کونم عجیب بود سرش که رفت درد نداشت ولی وقتی بیشتر کرد تو دادم در اومد هر چند نایی برای داد زدن نمونده بود منو بغل کرد و برد جلوی میز آرایش دستام رو میز و پاهام رو زمین کیرشو فرو کرد عقبم این بار دردش کمتر بود و قسمت بیشتری از کیرش داخل رفت تلمبه زد و در اورد کونمو رو به آینه کرد تا دسته گلشو ببینم یه سوراخ گنده و سرخ منو گذاشت رو میز و به پهلو خوابوند پاهامو روی هم گذاشت و خودش از پایین کیرشو کرد تو کسم و با دستاش سینه هامو میمالید تلمبه تند تر شد و نعره علی یک دفعه بلند شد و من هم با نعره علی بدنم لرزید و کاملا ارضا شدم و اولین بار ارگاسم کامل را تجربه کردم وقتی رفتم حموم نزدیک نصف لیوان از کسم منی علی بیرون اومدالان 2 ماه از موضوع گذشته و ما بار ها با هم سکس داشتیم ولی هیچ وقت به سکس اول نمیرسه با اینکه هر بار ارضائ کامل شدم. وحید مردم هم از موضوع بو برده ولی چون ضعف داره هیچی نمی گه. یک بار ازم پرسید می خوام طلاقت بدم گفتم چرا گفت چون منو تو رابطه خوبی نداریم و… من که علی بهم گفته بود که تا 10 -15 سال دیگه نمی خواد ازدواج کنه و از طرفی هیچ وقت تشنه سکس نمیموندم به وحید گفتم نه من از همین اوضاع راضی ام فقط میخوام یک کم آزاد تر باشم گفت مگه از این آزادتر هم میشه؟ گفت هر کاری می خوای بکن ولی کاری نکن که آبروی من بره چون اون وقت مجبورم طلاقت بدم وحید از وقتی بو برده دیگه علی رو نمیاره خونه و حتی هفته ای یک بار هم حد اقل احتیاج خودشو تو رختخواب بر طرف نمی کنه علی هم قول داده تا هر وقت من بخوام مال من باشه هر چند می دونم اون با چند نفر دیگه هم هست ولی همین که به زبون میگه فقط مال منه کافیه
0 views
Date: November 25, 2018