دوستان سلام اسم من سعیدهست 32سالمه ماجرایی که میخوام براتون بگم کاملا واقعیه وبرمیگرده به پنج سال پیش ٰ.ورودی ترم اول دانشگاه بودیم ترم ازبهمن شروع می شد یک کلاس 30نفره که حدود 8نفرمون پسر وبقیه دختر بودند.در بین پایان خانمها یکیشون واقعا به دلم نشست باخودم می گفتم خدایا میشه من با این جیگر که اسمش هم زهره بود دوست بشم وباهاش سکس داشته باشم؛ کمی از زهره براتون بگم او دختری حدودا 165سانت قد 55کیلو وزن با موهای رنگ شده کاملا جوان پسند لباسهای کاملا ست واتو کشیده باسن وسینه های برآمده . دقیقا اوایل ترم بود که استاد ریاضی مسئله ای را از سالهای گذشته مطرح کرد و من برای پاسخ گویی اعلام آمادگی کردم وبا وجود اینکه چند سال بود از ریاضی فاصله گرفته بودم والان دوباره درس رو شروع کرده بودم این مسئله را به تندی برق وباد والبته کاملا درست حل کردم. پایان کلاس که ساعت تفریح هم بود بچه ها کم کم کلاس را خالی می کردندومن روی صندلیم هنوز نشسته بودم که یه دفعه دیدم زهره کنار من ایستاده و از اینکه این مسئله رابه خوبی حل کرده بودم تشکر کرد وگفت خوش به حالتون که ریاضیت خوب است من که در ریاضی کاملا درجا میزنم .من که به قول خودم توکف این جیگر طلا بودم و می خواستم خودم را بهش نزدیکتر کنم گفتم مشکلی نیست اگه دوست داشتید قبل از امتحان چند جلسه برای شما کلاس تقویتی میزارم. بعد باهم به حیاط مدرسه رفتیم وبیشتر با هم آشنا شدیم وهمان جلسه اول من شمارشو گرفتم چند هفته ای گذشت و ماهر روز بیشتر به هم علاقه مند می شدیم .تا این که یک جلسه عصر که استاد نیامده بود من به زهره گفتم اگر دوست دارد با هم یه دور بزنیم و یک بستنی بخوریم که او هم قبول کرد این ملاقات ما که حدود 3ساعت طول کشید او به من گفت که یک بار ازدواج کرده وشوهرش اهل زندگی نبوده و تازه از شوهرش جدا شده و وضعیت روحی مناسبی ندارد.راستش معصومیت از چشمای نازش می بارید وحس کردم هرچه به من گفته راسته.حدود دو ماه دیگر نیز گذشت و کم کم ترم به آخراش نزدیک می شد یک روزاواخر اردیبهشت بود که صبح به کلاس رفتم زهره نیومده بود من به گوشیش زنگ زدم بعد از دو بار گوشیشو برداشت و با حالت خیلی گرفته جواب داد و گفت که حالش اصلا خوب نیست وسرش درد میکنه واگه امکان داره یک قرص سر درد براش ببرم.من هم که نگران حالش بودم و هم از خدا می خواستم که ببینمش فوری از داروخانه یه بسته قرص استامینوفن تهیه کردم و رفتم در خونشون زنگ در رو که زدم در باز شد و گفت بیا طبقه بالاودر راهم ببند من هم با هزار دلهره رفتم داخل دیدم در خونه بازه در که زدم گفت بیا داخل کسی نیست ؛من هم از خدا خواسته رفتم داخل و قرص هم کف دستم بود خدایا من چه میدیدم زهره جون جلوم ایستاده بود با موهای باز یه تاپ کشی صورتی رنگ وشلوارک چسبی ست؛دستش رو به طرف آورد دست داد و گفت خوش اومدی به مبلها اشاره کرد و گفتراحت باش؛ اولش کمی خجالت می کشیدم نگاش کنم و سرم روپایین انداختم ،راستش دوستان کیرم کاملا راست شده بود گفتم زهره کسی نیست ؟گفت نه پدر مامنم غروب میان الان هم ساعت حدود ده بود؛ من تا اون روز حتی دستم به دست زهره نخورده بود قلبم داشت از جا کنده می شد.زهره یه چایی برام آورد بعد اومد و قرص را از من گرفت ورفت یه لیوان آب آورد و پیش من قرص رو خورد وبه من گفت نگاه کن ببین تب دارم یا نه بعد صورت نازش رو جلو آورد به خدا برق منو گرفته بود خدایا من چکار کنم موقع صحبت کردن صدام کاملا لرزش داشت که زهره هم فهمیده بود .دستم را روی پیشانیش گذاشتم ؛من که چیزی متوجه نشدم باور کنید قفل کرده بودم.بعد زهره کنارم نشست طوری که کاملا پاهایمان به هم چسبیده بود .کیرم از بس راست وصفت شده بود که داشت داخل شلواراذیتم میکرد بعد زهره بلند شد ورفت به طرف لب تابش همون طور که راه میرفت باسن و کون تپلش حرکت که میکرد من حالم خرابتر می شد او لب تاب را روشن کرد و یه آهنگ ملایم خارجی گذاشت ودوباره کنارم نشست. من یواشکی دستم را به رانهایش کشیدم زهره بیشتر به من چسبید .خدایا من بیشتر از این نمی تونستم ادامه بدم چون یه کم از زهره خجالت میکشیدم البته قبل از این سکس داشتم بار اولم نبود ولی از زهره یه جورای خجالت میکشیدم دوباره دل رو به دریا زدم این بار دستم را روی شانه زهره بردم زهره از من پرسید میخوای بکنی؟ به خدا اصلا انتظار این جمله رو از زهره نداشتم انگار که من منتظر این لحظه بودم یواشکی گفتم آره و زهره لبش رو رو لبم گذاشت، چه حالی داد بعد زهره گفت بیا برویم اتاق خوابم ما بلند شدیم و رفتیم اتاق خواب چقدر مرتب بود درست مثل زهره جونم بعد زهره تاپش رو در آورد وشلوارکش رو هم پایین کشید فقط با یه شرت وسوتین ست اون هم قرمز رنگ بود؛ بعدش شروع کرد به درآوردن لباسهای من شورتمو که در آورد وکیرم رو که دید حال کرد و باخوشحالی گفت عجب کیر بزرگ ونازی داری عزیزم (آخه کیرم حدود21سانته و کلفت وخانم پسنده) کاملا منو لخت کرد زهره جلوی من زانو زد و شروع کرد به ساک زدن چقدر قشنگ ساک میزد بهترین لحظاتم بود حدود 10دقیقه ساک زدومن هم سینه هاش رومی مالندم بعد بلند شد من سوتین و شرتش رو در آوردم وای خدای من چقدر کسش صاف و ناز بودواقعا کسش کوچیک و سینه هاش ناز بودسایز سینه هاش75می شدبغلش کردم و رو تخت خواب خوابوندم سینه هاش رو خوردم اون کاملا حشری شده بود دستم را بردم لای کسش وای چقدرآب اومده بود کاملا خیس خیس چند دقیقه که باهاش ور رفتم گفتم خانمی من تاحالا کس کسی رو نخوردم فکر کنم حالم بد شه ؛زهره گفت اشکالی نداره سینه هامم بخوری بسمه کمی دوباره سینه هاش رو خوردم صدای آخ خ خ خ خ خ اوخش می اومد میگفت تورو خدا بکن تو من هم لای هردو پاش ایستادم وکیرم رو جلوی کسش گذاشتم به آرامی داخل سوراخش فشار دادم فکر کنم تفلی چند ماهی می شد که سکس نکرده بود داشت از حال میرفت باصدای بلند حال میکرد که من ترسیدم همسایه هاشون بفهمن وقتی که عقب وجلو می کردم واقعا کسش تنگ بودچند دفعه که تلنبه زدم دیدم زهره بلند جیغ کشید و لرزید.بعد گفتم بچرخ دمرشو میخوام کونت رو هم فتح کنم گفت سعد جان من هنوز از کون ندام میترسم یه شب که تاصبح پیشم بودی اون رو هم بهت میدم عزیزم گفتم میخوام از پشت توکست کنم اون هم دمر ایستاد ومن به حالت سگی از عقب تو کسش گذاشتم 5دقیقه دیگه که تلنبه زدم دوباره لرزیدو بعدش گفتم زهره داره آبم میاد گفت بریزم رو پشتم و من این کار را کردم بعدیه لب محکم از هم گرفتیم و لباسهامون رو پوشیدیم زهره برم آب میوه آورد و گفت عزیزم کیرت کاملا کسم را پر کرده بود تا حالا اینقدر حال نکرده بودم واز این داشت لذت میبرد من خواستم از اونجا برم ولی زهره مانعم شد وگفت کمی دیگر پیشش بمانم مثل این که سردردش را فراموش کرده بود اون روز زهره کلی از من پذیرایی کرد نزدیک ظهر بود میخواستم ازخونشون برم که زهره دستم را گرفت وگفت نمیخوای یه بار دیگه بکنی من تعجب کردم یعنی زهره باز دلش کیر میخواد دوباره ناخواسته کیرم راست شد و تازه فهمیدم چرا زهره اینقدر از من پذیرایی می کرد؟ یه بار دگه زهره را گاییدم در حال تلنبه زدن زهره گفت حرکت نکن من لای پاهاش صاف ایستادم کیرم تا ته داخل کسش بودزهره با ماهیچه های کسش کیرم رو فشار میداد باور کنید دوستان من تا به حال این طورش رو ندیده بودم چند دفعه که این کار رو کرد دوباره من تلنبه زدم موقع گاییدن می گفت تورو خدا بکن .تا ته بکن بعد از این که هردیمان به اوج لذت رسیدیم باهم یه دو ش گرفتیم و برای کلاس عصر به دانشگاه رفتیم از اون روز به بعد هفته ای یکی دو با میکردمش تا این که اون بعد اتمام کارشناسی شوهر کرد و دیگه بیخیالش شدم ونگاییدمشببخشید دوستان اگر اشکالی بودهرچی گفتم کاملا راست بودباتقدیم احترام سعید
0 views
Date: November 25, 2018