زیارت با دختر همکار

0 views
0%

سلام دوستان من عرفان هستم و 25 سالمه داستانی که میخوام بکم واقعیه این داستان بر میگرده به 5سال پیش من 20 سالم بود مدرسم تموم شده بود مهر میخواستم برم دانشگاه تعطیلات تابستون بود پدرم اومد خونه گفت با همکاراش قرار گذاشتن برن گردش شهرستان ما فسا میشینیم خلاصه قرار شد آخر هفته حرکت کنیم من همکاراشو نمیشناختم حرکت کردیمو رفتیم رسدیم به یه شهری زدیم کنار واسه سلف ناهار من تک فرزند بودم سه ماشین بودیم یکی از همکاراش یه دختر 22 ساله داشت اون یکی همکارش یه پسر 14 سالهخلاصه سر ناهار خوردن دختره رو یه بارندازی کردم دیدم چیز مالیه رفتم تو نخش بکوب میرفتیم مشهد ساعت 3 شب بود رسیدیم رفتیم یه خونه گرفتیم تا صبح خوابیدیم صبح پدرم گفت بو وسایلو از تو ماشین بیار بالا رفتم دیدم دختره هم داره وسایلو از تو ماشین در میاره بهش گفتم عزیزم مگه من مردم داری زور میزنی یه لبخندی زدو حال کردم ظهر قرار بود مردا برن بازار خانم هام برم حرم منم بمونم خونه دختره سرما خورده بود اونم گفت میمونم من گفتم الان کسشو میزارم همه رفتن اون مرده هم با مامانش رفت من رفتم حموم با دستشویی یه بود در حمومو باز گذاشتم داشتم حموم میکردم اون اومد بره دستشویی منو دید جا خوردو برگشت من گفتم ستاره بیا من درو می بندم اگه روت نمیشه خلاصه گفت نه بعدا میرم منم با یه حوله دورم پیچیدمو اومدم بیرون اونم رو مبل بود منو دید چشاش بحالت دیگه ای در اومد من بهش گفتم برو کارتو انجام بده اونم رفت بعدش رفت حمومو اومد بیرون من موهامو اتو میکردم اون بهم گفت اتو موتو بهم میدی گفتم اره بهش دادم گفتم من خوب موها رو اتو میکشم اونم گفت بیا ببینم چیکار میکنی دیگه کیرم راست شده بود گفتم چنگیز هنوز زوده صبر کن رفتم تو موهاشو با سشوار خشک کرد من یه کرم ورداشتمو دست تو موهاش میکردم اون کیف میکرد بعد شروع کردم اتو زدن کارم که تموم شد کفتم اتورو از برق بکش اومدم بلند شم برم گفت مدلم بلدی گفتم بله اومد دباره دست کردم تو موهاش سرشو چسپوند به سینه هام پشتش به من بون منم از بغل صورتش یه بوسی کردم اونم خیره شد تو چشام منم یه خنده کردم اونم خندید دستمو گرفتو برد روسینه هاش منم مالوندم کم کم داشت حشری میشدیم دست کردم تو شلوارش اونم بیحال افتاد روم با هم حال کردیدم کیرمو داخل کسش نکردم شمارشو گرفتمو با هم در تماس بودیم تا اینکه از مشهد رفتیم سمت شمال مازندران اونجا هم یه خونه گرفتیم من ماشین بابامو گرفتم گفتم میرم یه چرخی تو بازار بزنم ستارهم گفت منم باهات میام گفتم بیا با هم رفتیم داشتم رانندگی می کردم داشت دست بکیرم میزد چنگیز بی قرار هم منتظر فرصت بود بردمش یه قهوه خونه با هم یه قلیونی زدیم رفتیم سوار ماشین اون گفت بریم یه جای خلوت چادور بکش رو ماشین با هم راحت باشیم منم رفتم یه جای خلوت چادور کشیدمو در ماشینو قفل کردم اومد تو بغلم منم کیرم بدجور شرتمو جر میداد اوردمش بیرون با دیدن کیرم شروع کرد خوردن داشت آبم میومد کنترل نداشتم ریخت تو دهنش منو نگاه کرد خندیدم گفت کثافت با دستمال کاغذی کارشو راه انداختم گفت بریم من گفتم نه تو کیر منو دیدی ولی من کستو ندیدم اون گفت نه نه نه من قانعش کردم گفت فقط ببین من گفتم باشه شلوارشو کشید پائین داشتم دیوونه میشدم سریع کیرمو گذاشتم روکسش خندید چیزی نگفت گفت بیار بیرون گفتم چرا گفت کار دارم اوردم بیرون یه کاندوم انداخت سر کیرم حالا شروع کن منم تلمبه زدم یه چند دقیقه ای باهاش لب گرفتم عجب حالی میداد دیگه رفتیم خونه افتادم روتخت 2 ساعت بکوب خوابیدم دیگه هر وقت موقعیت جور میشد میکردمش.نوشته عرفان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *