رفته بودیم بیرون ۳ نفره من و کامی و سعید سعید ادم خنثی و خوبیه به کسی کاری نداره ،اون به من میگه جاست فرندمه و واقعا هم تا حالا حرکتی ازش ندیدم ولی خیلی وقته کامی فکرمو مشغول کرده ،پسر ساده ایه ولی خیلی جذابه سعید تو یه بطری آب معدنی شراب ریخته بود نم نم می خوردیم من کلا زیاد اهل مشروب نیستم شاید دومین بار بود کلا که می خوردم توی کلاس ایتالیایی باهاشون آشنا شدم ۵ ماهه می شناسمشون ،کلاسا رو سفارت برگزار می کنه ،ولی من تا حالا بهش راه نداده بودم ،آخه برادرم هم با ما همکلاسه و حسابی غیرتیه ،چند جلسه س نمیاد رفته بود شهرستان دنبال کارای کارخونه شون ،منم از فرصت استفاده کردم ،شب جمعه بود ،قرار شد تا فشم بریم و برگردیم فقط این وسط سعید کمی مزاحمه ،باهاش رو در واسی دارم کم کم سرم داره گیج میشه تنم داغ شده ،فقط می خوام لمسم کنه با اون نگاه عمیق و خالصانه ش ،آخ که چقدر معصومه ،چقدر در عین سادگی مغروره ،ولی می دونم از روز اول تو کارم بود عاشق اندام و بدنمه با نگاهش منو بارور می کنه بعضی وقتا ساعت حدود یازده شبه تو جاده صدای موزیک بالاست و همه تقریبا تو فضان شرابه ش خوبه ،ولی کامی از شراب هم بهتره .من جلو نشسته بودم برگشتم عقب وااااای نگاه ش دلمو از جاش کند چشاش قرمز شده بود به شلوارش نگاه کردم آخ خ داشت می ترکید ،حشری شده بود پسر داشتیم می رقصیدیم و با آهنگ می خوندیم چشاش التماس می کرد ،شهوت نفسمو بریده بود ،خوب بود ،مست بودم ،می شد رودرواسی رو کنار گذاشت اگه سعید نبود معلوم نبود چه اتفاقاتی می افتاد اگه سعید نبود تو بغلش جون می دادم اون رام بود ،از روز اول شکار شده بود ،قبل از اینکه بدونم تیرم بهش خورده بود موقع رقص بر می گشتم خودمو بهش نزدیک می کردم ادکلن مردونه تنش با حرارت بدنش قاطی شده بود صدای قلبم انگار رو اسپیکر بود ،صادقانه بگم …….خیلی …..بد ،،،،،تحریک شده بودمماشین واساد ،سعید گفت جوش آورده پیاده شد همه جا تاریک بود برگشتم سمتش نا خودآگاه یه کمم خجالت بود ولی نگاهش روانیم می کرد اومد سمتم لباش روی لبام چفت شده بود دلم می ریخت پایین پدر سگ با نگاهش مخمو زده بود ،کارم تموم بود فقط اون چند ثانیه از زمین جدا شدم ،بوی بدنش عقل از سرم پرونده بود ،یه دردی میومد تو دلم و می رفت ،،مال تحریک زیاد بوددستمو گرفت گذاشت روی آلتش ،،،، آخ که چقدر سفت بود داشت شلوارشو جر میداد بی پدر می ترسیدم فشارش بدم ولی دستم روش بود تو دستم می جنبید و دلمو آشوب می کرد ترس اومدن سعید استرسمو بیشتر می کرد می گفت چشات خواهر آدمو چیز می کنه خندیدم هیچی نگفتم ولی تو دلم موند بهش بگم عجب سکسی بودی تو فک کنم تحریک شدنم داشت کار دستم می داد خدا می دونه تو شرتم چه خبر بود ترشحات واژینال نشون از نیاز شدید بدنم واسه ارضا شدن و ارگاسم می دادآخ که چقدر سخت بود آخ که ضربان سایت داستان سکسی بدنم میخکوبم کرده بود سعید یه باره اومد تو دستم رو کشیدم سریع گفت اکی شد نمی دونست ،نه نمی دونست چی بهم گذشته تو این دقیقه ها دوست داشتم مردونگی ش رو وحشیانه وارد بدنم بکنه دوس داشتم موهای سیاه توی سینه ش ،سینه هامو لمس کنه یه جور بغض تو گلوم بود بغض و هیجان توام داشتیم بر می گشتیم پنجره رو کشیدم پایین هوا به صورتم بخوره نوشته رزناز
0 views
Date: February 8, 2020