سلاممن شهيادم و مي خوام خاطره ى يه سكس جالب رو براتون تعريف كنم من قدم ١٨٠ و وزنم ٩٠ و كير متوسطي دارممن سال ٨٨ وارد دانشكاه شدم و سال ٨٩ سارا كه همشهرى من بود و دختر زيبا و خوش اندام با سينه هايى مافوق درشت بود و دورادور مى شناختمش رو ديدم كه اونجا قبول شده شمارمو بهش دادم كه اگه كارى داشت براش انجام بدم و اون هم ماهى يكبار يه سوال درسى ازم مى كرد يا درباره امتحانا سوال مى برسيد و من بعضى كارهاى اداريمو ازش مى خواستم تا اينكه براى محرم اتفاقى با هم بركشتيم شمال و تو اتوبوس تقريبا نزديك به هم بوديم و بعد از اون شب يه س م س بهم داد كه تعجب كردم ميخوام بدونم تو كه با همه آقايون فرق دارى تا حالا كسى رو دوست داشتى؟من هم ناراحت از شكست عشقى گفتم آره و يه كم باهاش درد و دل كردم و از اون به بعد حس كردم بهم حس خاصى داره كه بعد از از دست دادن رويا برام مهم نبود تا اينكه تابستون سال بعد يه دخترى با يه شماره ناشناس بهم س ميداد كه عاشقتم و … و من بى اعتنايي كردم تا اينكه تو آذر همون سال بالاخره ديد نمى تونه با من دوست شه خودشو معرفى كرد و فهميدم كه سارائه خيلى ناراحت شدم از اينكه بايد دلشو بشكونم بهش كفتم نمى خوام با كسى باشم و حقيقتش از وابستكى مى ترسيدم آخه يه بار به خاطر وابستكى به رويا داشتم خودكشى مى كردم و اون هم ناراحت شد و كفت ديكه واسه هميشه باهام كاري نداره اما بعد از اينكه هردو بركشتيم شمال واسه محرم س داد كه نمى تونه فراموشم كنه و ميخواد با من زندكى كنه حتى فقط يك شب…شب هشتم محرم بود و با كلى استغفرا… و اينا خودمو راضى كردم يه شب باهم باشيم و بهش س دادم كه شب بياد خونمون و به بهانه اومدن دوستام خانوادمو راضى كردم شب خونه مادربزركم بموننساعت هفت رسيد و با يه جعبه شيرينى اومد تو خندم كرفت مي خواستم برم واسش جايى دم كنم به رسم خواستكارى كه ديدم با ناراحتي كفت امشب اومدم فقط كنارت باشم تا صبح و واسه هميشه برم ممنون كه بهم فرصت دادى باهات زندكي كنممن هم الكى با سر تاييد كردم و اون اومد نشست و من هم كنارش نشستم و تو دلم واسه دست زدن به سينه هاش غوغا بودكفتم سارا خانوم من؟ نميخواي لباساتو در آرى راحت باشى؟لباساشو در آورد و با يه تاب و دامن اومد كنارمو دستامو كرفت و بهم نكاه كرد و نكاه زيباش با بغض توام شد كه نزديك بود من هم اشكم در آد لبامو بهش نزديك كردم و جند دقيقه تو بغلم فشارش مى دادم و ازش لب مى كرفتم و اون هم با پایان وجودش منو بغل كرده بود بالاخره دستمو بردم سمت سينه هاش خيلى بزرك بود و فوري تابشو در آورد و واي ي ي ي ي سوتين مشكى با سينه هاى مرمرى سفيد فورى سوتينشو در آوردمو مشغول شدم با يه دست سينشو مي ماليدم و با دهنم داشتم اون سينشو مى خوردم كه ديدم عشق كار خودشو كرده و سارا داره آه و اوه مى كنه من هم فورى لباسامو در آوردمو سارا هم شلوارشو در آورد و روى زمين دراز كشيد و كفت شهيادم منو امشب به حجله ببر بذار حس كنم عروس روياهاى تو اممن هم كفتم باشه عزيزم و كنارش روي فرش دراز كشيدم و اونو بغل كردم و اون هم منو محكم بغل كرد و آروم تكرار مى كرد شهيادم من عروس تو ام ساراى تو امتا اينكه حسابى تحريك شدم و شورتشو در آوردم و مشغول خوردن كسش شدم اما جون خيلي تجربه نداشتم داشت ازش بدم ميومد كه اون بلند شد كيرمو با دست كرفت و كذاشت تو دهنش كه ساك بزنه و شروع كرد كه كمي اولش اذيت شدم آرامش عجيبى حكمفرما بود و من هم تو اوج آسمونا بودم كه حس كردم داره آبم مياد و فورى از دهنش كشيدم بيرون و كفتمعروس خانوم حالش خوبه؟سارا با يه لحن سكسى كفت تا عروس تو نشم نه زيادمن هم كيرمو كذاشتم سر كسش و آروم حركت مي دادم بعد از دو سه دقيقه ديدم حسابي تحريك شده من هم فورى كيرمو كذاشتم روى سوراخش و آروم سرشو كردم تو كسش از بس داشت حال ميداد مدام قربون صدقه هم مي رفتيم هر دفعه بيشتر فرو مي كردم تا اينكه يه هو تا ته كردم تو كسش يه جيغ بلند كشيد كه برام مهم نبود آخه اونوقت شب همه اهل محل مسجد بودن و من هم شروع كردم به تلنبه زدن كه ديدم خون از كنار كيرم زده بيرون با انكشتم بهش نشون دادم كفت عزيزم من خوشبخت ترين عروس دنيام من هم حسابى تلنبه زدم در همين حين سارا بدنش به طرز آرومى لرزيد و ارضا شد من هم تند تر تلنبه زدم و پایان آبمو ريختم رو سينه هاش و كنارش دراز كشيدم و با موهاش بازى مي كردم كه ديدم داره كريه مي كنه معلوم بود خيلي ترسيده من هم دلداريش دادم و بردمش تو حمام تا اونجا دوش بكيره و تا صبح مثل يه همسر مهربون با هم حرف زديم و البته يه بار ديكه سكس كرديم و سارا در حال كريه، صبح از خونه من رفت و بعد از يه مدت از دانشكاه انتقالى كرفت و براى هميشه رفت و ديكه ازش خبري نشد تا اينكه امسال شنيدم نامزد كرده اما حس عذاب وجدان دارم.نوشته شهیاد
0 views
Date: November 25, 2018