سلام امروز میخواهم از سکسم با سارا بگم البته اسم ها جا به جا شدن تا خدا نکرده شوهر سارا جونم اگر این نوشته خواند باز هم متوجه نشه که چه خانم کسو با حالی دارهاز بچگی هر پسر فامیل اسمش رو 1 دختر دیگه فامیل بود من سارا هم همین طور سارا از بچگی هی دختر متوسطی بود سبزه قد بلند لاغر اندام مو لخت بلند .من سال 83 رفتم دانشگاه اهواز و انجا مشغول تحصیل شدم و از قضا سارا هم سال بعد اندیمشک قبول شد و امد خانه ما چون خانه ما اندیمشک بود .من کلا کم خانه می امدم و خیل کم سارا می دیدم این داستان ادامه داشت تا زمانی که من دیگه درسم پایان شد امدم اندیمشک سارا هم چون دیگه ترم اخر بود درس هاش غیر حضوری می گرفت و کمتر خانه ما می امدفصل خرداد ماه بود که تو خانه نشسته بودم که سارا اس ام اس داد که میخواهم 1 چیزی بهت بگم ولی روم نمیشه من نمیدانستم چی میخواهد بگه تا اینکه کنجکاویم گل کرد اصرار کردم و ان هم ازم قول گرفت که ابروش نگه دارم و این حرفش جا دیگه نزنم شروع به اس دادن کرد و گفت من دددددددددددوست دارم می دانم که نباید دیگه دوستت داشته باشم چون من دیگه ازدواج کردم و شوهرمم دوست دارم(اخه چند سالی بود که با یک کارمند شرکت نفت ازدواج کرده بود)ولی نمی توانم تو را هیچ وقت فراموشت کنم حتی زمانی که خانه شما بودم بارها شده بود که دلم میخواست بپرم جلوت مخفیانه بوست کنم (باور کنید این حرف که شنیدم نمیدانستم خوشحال شم یا ناراحت)من هم اس دادم که من هم همینطور می دانستم که چند روز دیگه امتحان داره و باید بیاد خانه ما از ظهر منتظرش بودم که ساعت 4 رسید خانه خیلی عادی برخورد کردم کسی خانه نبود ان زمان جز من مادر سارا لباسش عوض کرد تو پذیرایی نشست پیش مادر من هم چند لحظه نشستم بعد رفتم تو اتاقم پشت کامپیوتر چشم همش به سارا بود با ان قد بلندش شلوار گرمکن خاکستریش پیراهن پسرانه خیلی زیبا شده بود (این هم بگم که سارا همیشه تو خانه ما روسری می پوشید ان روز هم همین طور)درست یادم نمیاد که خودش امد تو اتاق من یا من صداش کردم که بیا تو اتاق من درس بخوان تو پذیرایی جلو تلویزیون نمیشه درس خواند که امد تو اتاق پشت سرم ایستاده بود تو این فکر بودم که مادر تو اشپز خانه است و دید به اتاق من نداره بلند شدم از رو صندلی کنارش ایستادم بدون کلمه ای حرف ناگهان بغلش کردم لبم گذاشتم رو لبش عجب صحنه رومانتیکی ان من من ان لب میگرفتم زود از ترس اینکه کسی ببینه جدا شدیمراستش بخواهید درست یادم نمیاد همون روز بود یا فردای اون روز اخه ساررا چند تا امتحان داشت تا چند روز خانه ما بودمن عصر شروع به غر زدن کردم که خیلی وقته باغ نرفتیم که سارا هم نشسته بود ان هم گفت من هم میام باغ که رفتیم با سارا رفتیم تو باغ شروع به چرخ زدن کردیم اخرای باغ بود که برگشتم سمتش باز م بغلش کردم واییییییییییی خدا بغل کردن بوسیدنش چه حالی میداد چه بوی خوبی میداد که پرسیدم گفت از لوسیونه حتی برا اینکه شیک باشه قبل اینکه بیاد خانه ما موهاش رو هم رنگ کرده بود دوست داشتم همانجا بکنمش ولی می دانستم که وقت زیاده و شب و فردا وقت هست گفتم اگر همین الان بچسبم بهش فکر میکنه فقط برای سکس بهش محل گذاشتم امدیم سمت اتاق باغ چند دقیقه نشسته بودیم که مادر خواست بره استخر شنا کنه به من سارا هم گفت شما هم بیاید سارا گفت اگه مردم بفهمه میکشه منو ولی قبول کرد که بدون روسری با لباس بیاد تو استخر چند دقیقه شنا کردیم که مادر رفت دستشویی مدام چشمم به سمت جاده بود با یه چشم با چشم دیگه سارا رفتم سمتش باز همدیگرو بغل کردیم عجب اندامی داشت باز هم لب گرفتن ولی از ترس زود از هم جدا میشدیم 1 بار هم دست کردم تو سوتینش که خودش جدا کرد گفت شیطون نشو به هر حال من از استخر امدم بیرون چون با خودم میگفتم مادر هر طور شده داره ما رو داره دید میزنه سارا هم لباسشو بدون اینکه بذاره من ببینم عوض کرد امد شب گفتم تو اتاق من بخواب من تو حیاط میخوابم اتاق من خنکه تره که قبول کرد من هم جلو بالکن در اتاق خودم که 1 در به حیاط داشت خوابیدم ولی چه خوابی پایان بیدار بودم تا ساعت 4 که دیگه دیدم چراغا خاموشه یواش در اتاقم باز کردم امدم تو اتاق خودم در که احالی خانه از داخل خانه می توانستن داخل اتاق من ببینند بستم رفتم بالا سر سارا نشستم یواش شروع به ناز کردن موهاش کردم باور کنید خیلی می ترسیدم که نکنه بترسه و جیغ بزنه ولی خدارو شکر ارام از خواب بیدار شد شروع به لب گرفتن از همدیگه کردیم تو رخت خوابش دراز کشیدم هی میگفت من این در به سمت داخل خانه هیچ وقت نمی بندم اگر کسی ببینه بسته شک میکنه و میگفت برو ولی هر دو انچنان حسی به هم داشتیم که عقل نمی توانست ما را از هم جدا کنه شروع به بوسیدن گردنش گردم امدم به سمت سینه هاش کم کم دکمه ان پیراهن پسرانش باز کردم 1سوتین ابی (بهتون نگفتم سارا کون کوچیک سینه خوش فرم نه بزرگ نه کوچیک داشت که تو ان لباس پسرانه ان روز پایان چشم من به خودش معطوف کرده بود)سوتین دادم پایین ان سینه دیدم کاملا متفاوت بود ان سینه خوش فرم یه سینه کچولو با نوک سیخ به اندازه یک دکمه کوچیک بلند شده با ا هاله قهوه ای زیبا بود ولی ان سینه قلمبه که من دیده بودم نبود پایان ان سینه که من در طول روز دیده بودم 1 سوتین اسفنجی بودهشکمش لیس زدم لطیف ترین خوش اندام ترین دختر که تا حالا دیده بودم حالا تو بغل من بوددستم بردم سمت شلوارش که کسش تحریک کنم که جلوم گرفت کفت انجا دیگه نمیشه انجا مال مجیده(شوهرش)حالا بود که شروع کرد به ضد حال زدن که تو اگر من میخواستی میخواتی من به دست بیاری باید با من ازدواج میکردی پس این دیگه مال تو نیستخیلی ضد حال خوردم خودم کشیدم کنار ولی باز با خودم گفتم داره ناز میکنه باید حشریش کنم تا بتونم بکنمش شروع به لیسیدن گوش گردن سینش کردم باز هم رفتم پایین که باز هم راه ندادهمون موقع بود که از خانه هم صدا می امد من دیگه ترسیدم غلیرغم میلم تصمیم گرفتم برم سر جام بخوابمفردا صبح که از خواب بیدار شدم دیدم سارا هنوز خوابه با یه بوس بیدارش کردم گفتم بشین درست بخوان تو خانه یه چرخ زدم دیدم مادر هم نیست نمیدانستم مادر کجاست ولی حدس میزدم که رفته بانک قسطاش پرداخت کنه باز هم چند باری ناخونک به سارا زدم ازش لب گرفتم تا ساعت 10 که سارا میخواست بره و امتحان بده کثافت ازم قول گرفت که تو اتاق نرم دنبالش تا لباس عوض کنه که من خاک تو سر هم نرفتم وقتی رفتم که ان شلوار جین تاپ خوشکلش پوشیده بود رفتم پشت سرش داشت موهاش شانه میزد از پشت چسبیدم به کونش گردنش بوس کردم مانتوش تنش کردم رفتاین جریان تا 2 روز ادامه داشت ولی کثافت اصلا نذاشت حتی شب بعد هم که رفتم بالا سرش باز دستی به کسش بزنم تا اینکه امتحانش داد رفتاین جریان گذشت تا ترم دیگه باز هم همان ماچ موس بازی ها ولی باز هم سکس نههههههههههههههه راه نداداین زیبا ترین بدن بود که تا حالا دیده بودم ولطیف ترین بدن که تاحالا لمس کرده بودم ولی از فردای اون روز بگم که زکام شدم گلوم گرفت نمیتوانستم راحت صحبت کنم دلیلش بعدا فهمیدم وقتی پستونش می خوردم از پستونش یه چیزی بیرون امد که همان باعثش بود که بعدا بهش زنگ زدم گفتم الوده که خیلی ناراحت شد گفت نه این طوری نبوده حتما سرما خوردینوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018