سلام من سارا هستم و بلژيك زندگي مي كنم و دانشجو هستم. دختري هستم كه خيلي به ظاهرم و طرز لباس پوشيدنم اهميت مي دم. خلاصه اينو بگم كه تو دانشگاهمون از نظر تيپ و مدل و خلاصه قيافه معروفم. من ميگم مشخصه ظاهري هر فردي اول تيپ و لباسو خلاصه حرف زدنو برخوردشه از اونجايي كه زيادي خونگرمم خيلي دوست دارم كه گاهي سر اين بين پسراي دانشگاهمون دعواس. بگذريم زيادي تعريف كردم. ماجراي من با يكي از دوستاي قديمي دانشگاهيم هست كه اسمش محمد الشورا ست كه يه مصريه اون خيلي اخلاقش و فرهنگش شبيه ايرانيهاس بطوريكه وقتي با هم حرف مي زنيم حس مي كنم اهله ايرانه.من محمد رو از دو سال قبل مي شناسم راستش مهندس كامپيتر هست يه پسر سبزه با موهاي خرمايي يكم تپل با قد خيلي بلند من تا ژانويه پارسال هر روز محمدو مي ديدم تو دانشگاه تو خارج دانشگاه يا پارتي هاي شبانه ولي دوست پسرم نبود. فقط يه دوست بود نه بيشتر . تا اينكه ژانويه 2003 درسش تموم شد و يه كاره خيلي خوب تو اسپانيا پيدا كرد و رفت اونجا از اون به بعد با هم چت مي كرديم گاهي همتلفني حرف ميزديم. تا اينكه اين تابستون قرار شد من برم اسپانيا و از اونجاييكه محمد تو بارسلونا زندگي مي كرد اون واسم كارهاي مسافرتمو انجام داد. هتل واسم رزرو كرد و قرار شد كه من 10 روز اونجا بمونم و اون همه جا رو بهم نشون بده.خلاصه من رفتم اسپانيا و محمد كه خيلي لباس شيك و مرتبي هم پوشيده بود با يه بسته شكلات و يه شاخه گل اومد دنبالم. بعد از روبوسي بغلم كردوبهم گفت كه دلم واست خيلي تنگ شده بود خلاصه به هتل منو رسوند هتلي كه با خونه خودش دقيقا 4 دقيقه پياده راه بود. با من اومد بالا تو اطاقم با صاحب هتلم دوست بود خلاصه روز اول با حرف زدن گذشت تا اينكه فردا صبح قرار شد كه ساعت 9 بياد دنبالم كه بريم بگرديم منم طبق معمول صبحها دوش گرفتم و حولمو پيچيدم دورم و اومدم بيرون داشتم موهامو خشك مي كردم كه ديدم در مي زنن ساعت 830 بود فكر كردم كارگر هتله درو باز كردم ديدم محمده حولمو دور خودم يكم سفت كردم اونم پرو پرو اومد تو اطاق بهم كمك كرد موهامو خشك كردم همشم نوازشم مي كرد يا اينكه بوسم مي كرد راه براه هم مي گفت خوشگل شدي راستش از محمد خوشم ميومد و تا به حالم تنها تو اين موقعيت نبوديم خلاصه اون روز بزور از اطاق بيرونش كردم كه لباسمو بپوشم حوله پيچ نباشم اونم اصرار مي كرد كه راحت باشم و لباسمو همونجا جلوش عوض كنم مساله اي نيست ولي من يكم سختم بود اون روز پایان مدت من در بفلش بودم نوازشم مي كردو باهام ور مي رفت ولي نه زياد. بعدشم اخر شب منو رسوند هتل و خودش رفت خونش. فردا صبح كه دستشو خونده بودم ساعت 7 بلند شدم همه كارامو زودي كردم و يه تاپ سفيد و يه شلوارك جين خيلي كوتاه تنم كردم كه اگه مياد من اماده باشم كه يه ضد حالي هم بخوره ولي…دوباره ساعت830 اومد من همه كارامو كرده بودم فقط مي خواستم يه كم ارايش كنم كه محمد اومد پشت من وايساد و شروع كرد موهامو نوازش كردن و بعدش يواش يواش رسيد به بدنم در عين حال هم بوسه هاي كوچك از پشت گردنم مي كرد منم كه جلوي ايينه نشسته بودم و ارايش مي كردم كاملا با نوازشهاي محمد و بوسه هاش چشمهام خمار شده بود كم كم دستهاي تپلي گندشو دور كمرم حس مي كردم منم مثله بچه ها تو بغل باباهاشون ساكت ساكت بودم و حسابي حال مي كردم. شلواركم اينقدر كوتاه بود كه احتاجي به بالا زدن نداشت پایان رونم پيدا بود محمد كه حالا جوري نشسته بود كه من بين دوتا پاش قرار داشتم صورتشو به صورتم چسبونده بود و گرمي صورت و لباشو حس مي كردم و بوسه هاي ريزي از صورتم مي كرد و دو تا دستاش كاملا رو پاهام بود و نوازش مي كرد من هم كه ديگه خيلي حالي به حالي شده بودم و كم كم گرمي دستاشو بين پاهام حس كردم كه نوازش مي كنه و تا وسط رام مي ره و برمي گرده من كه چشم بسته بود فقط كير گنده سيخ شدشو تصور مي كردم و يه كم جابجا شدم تا بتونم با كمرم بزرگيشو حس كنم محمد استاد بوسه هاي ريز بود انقدر قشنگ ادمو مي بوسيد كه واقعا ديوونه مي كرد همينطور كه لبامون رو لب هم بود خيسي لباساي داغشو حس مي كردم اون هم در همين حال سوتينمو باز كرد و سينه هاي من كه حالا اويزون شده بودن مي فشرد. من كه چشمامو بسته بودم هراز چند گاهي از فشارايي كه محمد به سينه هام مي اورد اهو اوخم در ميومد همين حين بود كه دست محمد رو روي كس خيسم حس كردم اينقدر محمد وارد بود كه چطور با چوچولم بازي كنه كه منو ديوونه كرده بود.اينقدر با كسم بازي كرد كه صداي اهو نالم به اسمون رفت بعد پاشديم همو كمك كرديم لباسامونو در اورديم وايييييييييي نمي دونيد چه كير كلفتي داشت راستش تا ديدمش ترسيدم اخه سوراخ من خيلي تنگ بود حالا من لخت لخت در مقابل محمد و اونم همين طور منو به ارومي خوابوند رو تخت و ازم پرسيد نقاط حساس بدنم كجاست من كه سينه هام و چوچولم خيلي حساسن با دست بهش نشون دادم بدون هيچ درنگي افتاد رو سينه هام و با يه دست يكيشو مي چلوند و با دهنش اون يكي رو مي خورد انچنان مي خورد كه حس مي كردم شيره جونمو داره مي خوره اينقدر حشريم كرده بود كه صداي اخو اوخم ديگه بلند شده بود. يه 20 دقيقه اي با سينه هام ور ميرفت و منو حسابي حشري كرده بود و بعد اينكه حسابي سينه هام قرمز شد و شيرشو كشيدبيرون اومد پايين همينطوري پاهامو باز كرد و شروع كرد به ليسيدن كسم. منم كه حسابي ديوونه شده بودم ابم مثله رودخونه ميومد و محمد كه زبونشو دايم ميكرد تو كسم ملچ و ملوچش به هوا مي رفت و از اينطرف صداي اهو ناله من.همچنان كه كسمو ميليسيد و مي خورد با چوچولم با انگشتش بازي مي كرد و اين باعث مي شد كه ابم حسابي سرازير بشه يه دفعه دست از ليسيدن و خوردن برداشت و عقب كشيد و شروع كرد با دستش كسمو مالوندن من كه كسم حسابي متورم و قرمز شده بود. بعد يه انگشتشو اروم اروم كرد تو كسم همينطوري اون تو مي چرخوند بعد يواش يواش 2 تا و بعد 3تا انگشتشو كرد تو كسم و شروع كرد به حركت دادنشون با اين كارش باعث شد كلي ابم اومد بقدري ابمو قشنگ اورد كه تو كف دستش پرتاب مي شد و اون مثل كسايي كه تشنه ابن همچين با ولع مي خورد و منم كه با حركت دستش حسابي حال مي كردم صداي اهو نالم هوا بود. بعد از اينكه حسابي ابمو در اورد انگشتاشو دراورد و شروع كرد با زبونه داغش همه كسمو ليسيدن و مكيدن ليزي زبونشو تو كسم حس مي كردم انچنان هورتي مي كشيد كه حس ميكردم همه جونم داره از كسم مياد بيرون بعد محمد پاشد و كيره شق كردشو كه حالا واقعا خيلي هم گنده شده بود رو مي خواست بكنه تو كسم و منم كه وحشي شده بودم فرياد مي زدم بكن توش…كيره محمد اينقدر كلفت بود كه به سختي بايد ميرفت تو كسم. من واقعا وحشت كرده بودم. محمد پاهامو باز كرد بطوري كه حس كردم دارم از وسط پاره ميشم و اروم اروم نوكه كيرشو كرد تو كسم كسم اينقدر خيس بود كه وقتي سر كيرش رفت تو با يكم فشار همه كيرش لغزيد رفت داخل. صداي جيغ من به هوا بلند شد اولش خيلي واسم سخت ودردناك بود ولي بعدش خيلي لذت بخش بود. كسم اينقدر تنگ بود كه كير محمد رو حسابي مي چلوند و صداي ناله محمد به هوا بلند شده بود و باعث شد كه محمد خيلي سريع ابش بيادو كيرشو كشيد بيرون و تموم ابشو پاشيد رو صورت و سينه من . من كه واقعا حسو حالي نداشتم بيهوش تو بغلش افتاده بودم ولي اون همچنان يا در حال لب خوردن من بود يا سينه هام تو دهنش بود يا گردنمو مي خورد خلاصه اينو بگم كه اون رزد دقيقا 6 بار پشت سر هم منو كرد و مثله ديوونه ها التماس كيرشو مي كردم . اون روز كلي از من و محمد اب رفت و جفتمون حسابي حال كرديم منم بهش حسابي حال دادم.تو اين مدت ده روزي كه بارسلون بودم هر شب با هم بوديم و تا خوده صبح برنامه ها داشتيم. محمد علاقه خاصي به خوردن سينه ها و كسم داشت در پايان اين سفر اينقدر كه سينه هامو خورده بود همش متورم و قرمز شده بودن و واقعا شيرمو كشيد بيرون بس كه مكيد منو. اون سفرم بهترين سفر عمرم بود. بعد اون ديگه نرفتم اسپانيا ولي ماهي 4-5 شب محمد ميومد پيشم بلژيك و تموم اين مدت ما با هميم هيچ كس نمي دونه محمد خونمه و مشغوله عشق بازي كردنيم باشيوه هاي جديد و با كير گنده محمد اينقدر كه اين محمد با سينه هام ور مي ره مثل بچه ها هميشه دستش تو لباسامه الان حس مي كنم يه سايز بزرگتر شدنفرستنده amir_ariaii021
0 views
Date: November 25, 2018