ساعت 8 صبح

0 views
0%

سلام بچه ها اسم من شهرامه و یه جوون 30 ساله معمولی از نظر ظاهر و مالی هستم .این داستان مربوط میشه به 7 پیش که البته اون زمان هنوز متاهل بودم . من همیشه تو زندگیم ادم بوالهوسی بودم و یکسره دنبال اینو اون و به هبچ عنوان سیری پذیر نبودم مخصوصا نسبت به خانم های جا افتاده خیلی ضعف داشتم .اون روز صبح مغازه رو سپردم دست فروشندم و از محل کارم زده بودم بیرون برای یکسری کار های بانکی و رسیدم به بانک و ماشینو پارک کردمو اومدم اینور خیابون که بانک اونجا بود .از اونجایی که چشم و چال من یکسره دنبال زنهاس یهو یه خانم ( حدود 35 با موهای مش کرده و صورت گرد و چشمای سیاه و بدن جا افتاده که متشکل از باسن و سینه بزرگو سفته ) که داشت با برافروختگی با موبایلش حرف میزد یا بهتر بگم داد میزد نظرمو جلب کرد و باعث شد سرعتمو کم کنم تا جوانب امرو ارزیابی کنم .( معلوم بود داره در مورد همسرش و کاراش با یکی از دوستای خانوادگیشون حرف میزنه ) یکم که گذشت با عجله به سمت ماشینش رفت و سوار شد منم رفتم سمت بانک تا به کارم برسم . از بانک که زدم بیرون واسه سوار شدن به ماشینم اومدم اینور خیابون که با تعجب دیدم ماشین اون خانم اینور خیابون و جلو ماشین من پارکه و ایندفه انگار داره با شوهرش دعوا میکنه و بلند بلند میگفت حالا که تو خیانت میکنی منم میکنم . با پررویی پایان سرمو از شیشه ماشین کردم داخل و بدون صدا و با اشاره ازش اجازه گرفتم که بشینم داخل و چون میدونستم حین حرف زدن با شوهرش نمیتونه جوابمو بده در ماشینو باز کردم و نشستم که خندش گرفت . حس کردم از پرروییم خوشش اومده و ادامه دادم و همونطور که داشت حرف میزد با دست اشاره کردم که راه بیافته و جالب بود که اونم راه افتاد و همینطور با تلفنش حرف میزد .بعد چند دقیقه که تلفنش تموم شد ازم پرسید چرا سوار شدی منم با پررویی گفتم ازت حال کردم . گفت همین ؟ گفتم همین .خودمو معرفی کردم و اونم گفت که زهره هستم و خوشبختم خلاصه اون همینطور رانندگی میکرد با هم کل کل میکردیم و از هر دری حرف میزدیم و من نصیحتش میکردم و امارشو میگرفتم متوجه شدم که با همسرش و 2 تا دختر مدرسه ایش زندگی میکنه و شوهرش با منشیش ریخته رو همو از نظر جنسی و عاطفی توجهی به زهره جون نداره و زهره خانم ما هم یکسره امپرش بالاس و هات تشریف دارن تو راهم چند باری محکش زدم و دیدم که بله زهره خانم ما با کوچکترین اشاره دست یا بازو من به بدنش چشماش خمار میشه و هی ازم میخواست که اونجوری تحریکش نکنم تا دیوونه نشه همینجوری که میگشتیم ازش خواستم منو به ماشینم برسونه تا برم و به کارای اونروزم برسم . از ماشین پیاده شدم و شماره های همو گرفتیم و خداحافظی …اونروز گذشتو ما چند روزی تلفنی با هم در تماس بودیم و اس بازی تا اینکه هر دو متوجه شده بودیم که 100 از هم چی میخواییم و و بی تعارف حرف میزدیم از شانس توپ ما هم هر دو تا دختراش شیفت صبح بودن و شوهرشم که مدیر یک شرکت بود و هر روز 7 صبح از خونه میزد بیرون ( دیگه خدا واسم خواسته بود ) . یک روز ازم خواست که فردا صبح قبل از رفتن به مغازه به خونش برم و ……….. منم که منتظر همچین فرصتی بودم تو کونم مجلس عروسیی به همین مناسبت بر پاشد.صبح ساعت 8 شده بود که رسیدم در خونش . این اولین باری تو زندگیم نبود که با یک خانم شوهردار بودم ولی اولین بار بود که میخواستم با یک خانم شوهر دار تو خونه شوهرش سکس داشته باشم و کلی استرس و…………….بهش اس زدم که دم در هستم و اونم در رو برام باز کرد و رفتم داخل وقتی وارد سالن شدم با دیدن بدن گوشتی و ناز یک خانم جا افتاده تو یه لباس خواب تور سفید که فقط تا زیر باسنش بود و از زیرش همه چیز قابل رویت بود جز کسو کونش که با یه شورت حریر نازک پوشیده شده بود فشار خونم زد بالا ( اخه اون یه هیکل پر با سینه های بزرگ و کون جا افتاده داشت که دلخواهم بود ضمن اینکه شوهر دار بود و من کلا نسبت به سکسهای نا متعارف و ممنوعه فتیش خاصی دارم ) و سر صبح با وجود امادگی قبلی کلی حول شدمو پریدم و یه گاز از لباش گرفتم و بدون ردو بدل کردن کوچکترین حرفی شرو کردم به خوردن لباش اونم فقط منو محکم بغل کرده بودو خودشو بیشتر در اختیار من قرار داد حین خوردن لباش دستم رو کون گنده ولی سفتش کار میکرد و نوازش میکردم که یکمرتبه مثل برق گرفته ها چشماشو باز کرد و ازم خواست تا بریم تو اطاق خوابشون و گفت میخوام رو تخت اون نامرد بهش خیانت کنم و منم استقبال کردم چون این کار حس سادیسمم رو بیشتر تحریک میکرد . سریع لباسامو کندمو دراز کشیدم رو تخت و اونم اومد نشست رو شکمم و خم شد رو من و رفتیم واسه ادامه مراسم خوردن لبای زهره جون همینطور یواش یواش کمرو باسنشو حول میدادم به سمت پایین تا چاک باسنش بیافته رو کیرم که دیگه داشت میترکید و جایی واسه بزرگتر شدنش نبود همینطور که داشتم خط بانشو با کیرم نوازش میدادم شروع کرد با لباش پایین رفتن و لیسیدن گردن و بعد شکم و همینطور رفت پایین و رسید به کیرم و بعد یه گاز و یه بوس کوچولو از کیرم از همون روی شرت . شرتمو هم با دندوناش گرفت و ضمن پایین رفتن با دندوناش اونو هم در اورد تا رسید به پاهام و دوباره از اون پایین شروع کرد به زبون زدنو خوردنو بوسیدن تا کیرم …که یهو رفت زیر تخمام و شرو کرد به لیسیدن و گاز گرفتنشون و داشت منو دیوونه میکرد یا بهتره بگم میکشت چون من رو تخمام فوقالعاده حساسم و بعد امد رو کیرم و شرو کرد به لیسیدن اون و بعد هم ساک زدن و واقعا از ته دل ساک میزد و دل به کار میداد. یکم که گذشت بلندش کردمو درازکش خوابوندمش و شرو کردم به خوردن گردنو بعد هم اروم لباس خوابشو دادم پایین و اومدم رو سینه هاش و میلیسیدمو بهتر بگم گاز میگرفتمشون . میتونم بگم دیگه رو ابرا بود سری رو شکمش چرخیدمو بر عکس شدم و شرتشو کندمو و از همونجا حالت 69 شدیمو شرو کردم به خوردن اون کس داغ و گوشتیش که مثل اتشفشان داشت ازش مذاب فوران میکرد دیگه علنا داشت میمرد از لذت و پایان مدت چشماش بسته و اه میکشید . 10 دقیقه ای به همین منوال گذشت و ازش خواستم بلند شه یه بالشت گذاشتم زیر سرش و رفتم پایین تخت لای پاش نشستمو شرو کردم به مالیدن کیرم رو کوسش یه مرتبه مثل دیوونه ها داد زد بکن دیگه کسسس کششششششششششمنم فشار دادم داخلو (یه اهههههههههههههههههههی کشید که همونجا اولین زمزمه های ارضا شدنمو حس کردم ولی پایان تلاشمو میخواستم واسه ادامه بکنم که دیر ارضا بشم تا هردومون تو اولین سکسمون نهایت لذتو ببریم کس زهره جون نه تنگ بود و نه خاص ضمن اینکه همچین انتظاری هم با 2 تا بچه ازش نداشتم ولی بینهایت داغ بود و این داغیش منو مست و مسخ کرده بود همینطور به کوبیدن ادامه میدادم تا 10_15 دقیقه ای گذشت و من هی محکمتر مکوبیدم . بعد کشیدم بیرون و ازش خواستم تا برگرده و داگ استایل بخوابه تا از عقب برم اونم مخالفتی نکرد و این باعث شد که فک کردم کونش باید گشاد باشه که از دردش نترسیده و راحت راه داده یکم با انگشت با سوراخ کونش بازی کردم تا شل بشه و تحریک . کیرمو با کردن داخل دهنش پر تف کردم و گذاشتم دم سوارخ کونش اروم فشار دادم که دیدم نه پدر انگاری اونقدر ها هم گشاد نیست و فهمیدم فشار شهوت بوده که باعث شده زهره جون از درد کون دادن یادش بره و نترسه با یه ضربه و فشار محکمتر کیرمو فرستادم تو و داشتم توامان تلاش میکردم واسه جا دادن بقیش . واااایییییی باورم نمیشد که اینقده تنگ باشه و حرارت داخل کونش از کسش بیشتر بود داشت کیرمو تو دماش ذوب میکرد که از پشت خم شدم سمت لاله گوشش و انداختمش تو دهنم شرو کردم به خوردنش همزمان هم عقب و جلو کردنو شرو کردمو با دست چپ سینشو مشت و مال میدادمو با دست راست هم چوچولشو ماساژ میدادم و گاهی هم با همون دست ضربه محکمی رو کونش میکوبیدم تا بیشتر حال کنه دیگه جیغ های بنفش و شهوت الودش فضای کم نور اطاق خوابو پر کرده بود و من هر لحظه بیشر تحریک میشدم واسه محکمتر کوبیدن و ترکوندن زهره جون بعد از حدود 10 دقیقه هم که داشتم از عقب میکوبیدم و در عین حال همه اعضای بدنمو درگیرش کرده بودم حس کردم دیگه داره ابم میادو از کنترل من خارجه که پایان وجودم از نوک کیرم پاشید بیرون و همه ابمو خالی کردمم تو کونش که داد زد عوضییییییییییی کثافط سوختم و هم زمان اونم از داغی ابم ارضا شد و هر دو شل و بیحال شدیم تو همون حالتی که کیرم تو کونش بود بیرمق افتادیم و بعد حدود 10 دقیقه که سر حال شده بودیم از جامون بلند شدیم و رفتیم زیر دوش و اب سرد حسابی حالمونو جا اورد امدیم بیرون و سریع رفتم تو اطاق تا لباس بپوشم که اونم 2 دقیقه بعد با 1 لیوان شیر موز وارد اطاق شدو لبامو بوسیدو گفت عزیزم ازت ممنونم که یکی از بهترین سکس های عمرمو بهم دادی منم ازش تشکر کردم بابت همه چی و بوسیدمش بعد خوردن شیرموزم از خونه زدم بیرون و نشستم تو ماشین یه نگاه کردم به ساعتو دیدم که 930 هست و باورم نمیشد اصلا که تو 1 ساعتو نیم پایان این اتفاقات افتاده و تو دلم حس رضایتی داشتم که انگاری قله دماوند و فتح کرده بودم . اونروز گذشتو ما تا ظهر همش تماس تلفنی داشتیم راجع به سکس اونروزمون صحبت میکردیم و مخندیدیم و حال میکردیم و هر دو رضایت داشتیم به ادامه رابطه به همون صورت که تا حدود 3 ماه بعد و تا قبل از انتقال همسر ظهره به کیش توسط ادارشون تقریبا هر روز و صبح ها ساعت 8 ادامه پیدا کرد .ومن الله توفیقنوشته شهرام راد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *