اسم مستعارم یعقوبه و این داستان یک واقعیت است من در 19 سالگی به خدمت رفتم من از همان روزا ساک زدنو دوست داشتم در ضمن قبلا هم این تجربه را داشتم من تبریز خدمت کردم و اونجا نمیشد به هر کسی اعتماد کرد یک شب روی تختم دراز کشیدم و استراحت می کردم یکی از هم خدمتی هام هم آمد وروی تختش که به تخت من چسبیده بود دراز کشید نمیدانم بحث از کجا شروع شد که اون از ساک زدن یکی ازبچه های آسایشگاه که یکبار براش توی دستشویی قرارگاه ساک زده بود تعریف کرد و گفت آنقدر قشنگ برام ساک زد که آبمو کامل ریختم تو دهنش اون طرفو میشناختم بچه تهران بود با هر کسی هم نمی پرید همه پچه ها میدونستند اون بچه کونی هست ولی تا اون موقع نمی دانستم ساک هم میزنه خلاصه گفتم چطوری برات ساک زد گفت موقعی رفتم دستشویی اون تو یکی از دستشویها آمد بیرون من تا صداشو شنیدم و دیدم اونجا کس دیگه ای نیست در دستشویی رو باز کردم اینم بگم شلوارشو کشیده بود پایین و الیاس رو صدا زدم و گفتم بیا بخورش و اون هم یک نگاهی به اطراف کرد و آمد ونشست سرش آنقدر قشنگ برام ساک زد که آبمو کامل ریختم تو دهنش اینو که برام تعریف کرد من یک لحظه از خود بی خود شدم در ادامه گفت جنده لاشی هم اینطور که اون ساک زد برام ساک نمیزد نمی دانم فردای اون روز حالم جا نبودو دلم میخواست براش ساک بزنم بعد از ظهر همان روز رفتم کنار تختش وایسادم (تختش با تخت خودم طبقه دوم بود) البته درست یادم نیست که چه اتفاقی افتاد ولی اون روز از زیر پتو کیر امید مالیدم یعنی خودش داد دستم که براش بمالم من هم همینطور ایستاده مالیدم کیر متوسطی داشت تا اینکه گفت میای با هم بریم دستشویی گفتم باشه اول اون رفت تو بعدش که همه جا رو خلوت دیدم رفتم و در دستشویی را زدم و امید در رو باز کرد شلوارش پایین بود اول یک کمی لا پایی زد من هم کیرمو می مالیدم بعدش کفت بیا برام بخور من راستی ترسیده بودم وقبول نکردم اون هم همانجا ایستاده جق زد و من هم سر دستشویی نشسته بودم وجق زدنشو نگاه میکردم پایان که شد از دستشویی رفت بیرون من هم بعدش جق زدم و از اونجا خارج شدم اون روز گذشت من و امید دیگه رومون تو روی هم باز شده بود تا اینکه یک روز تو آشپزخانه آن هم آخر وقت (آخه ما تو قسمت اداری خدمت میکردیم و آخر وقت باید همه جا رو تمیز میکردیم)وقتی که کارمون داشت تموم میشد به من گفت کون میدی من گفتم آخه اینجا که نمیشه خوب همه کارمندا رفته بودند و ما تنها بودیم گفت تو برو توی دستشویی منم میام (کنار آشپزخانه یک دستشویی بود که دو تا سرویس بهداشتی داشت در ضمن ما طبقه سوم بودیم برا همین خلوت بود)من هم رفتم به بهانه دستشویی رفتن چند دقیقه بعد اون هم آمد و در زد من در را باز کردم وامید آمد تو این هم بگم امید کُرد بود و مثل من در تبریز غریب بود امید بهم گفت بکش پایین و من هم شلوارمو در آوردم راستش من از کون دادن خوشم نمی آمد ولی از طرفی روم نمیشد که بگم می خوام برات ساک بزنم تا کرد نتوانستم دردش تحمل کنم آخه من تا حالا کون ندادم گفت پس چی شد گفتم برات ساک میزنم گفت باشه بزن کیرشو شست من هم نشستم سرش و شروع کردم به ساک زدن آی بزن کی نزن (در ضمن این آخرین ساکی بود که اون روز زدم)جوری براش ساک زدم که تو فیلم سوپر دیده بودم با دستم براش تو حین ساک زدن جق میزدم و اون هم همینطور به ساک زدنم نگاه میکرد یک دفعه به هم گفت بخور تا تهش بخور من هم تا جا داشت تو دهنش کردم کیرش زیاد کلفت نبود یک دفعه توی دهنم داغ شد فهمیدم آبمو ریخته بود تو دهنم با دستش پشت سرمو گرفته بود وقتی پایان آبش آمد نمیدانم حالم بد شده بود اولین بار بود که آبمنی تو دهنم ریخته بود خالی کردم تو دستشویی و خواستم دوباره براش ساک بزنم که دیگه قبول نکرد بازم میگم این داستان با پایان جزئیاتش واقعی بود اینو اولین باره مینویسم بعد از 15سال امید وارم دوست داشته باشین و از خوندن لذت ببرید راستی هنوز دوست دارم ساک بزنم اما هیچوقت بعد از اون روز فرصتش پیش نیامد مرسی نوشته یعقوب
0 views
Date: October 6, 2019