سلام اسم من ابوالفضل هستشما ترم اخر کارشناسی بودیمی همکلاسی داشتیم ک اصلا ب قیافه بهش نمیخورد اهل رفاقتو دوستی باشهمن درتاریخ 12تیر،1397 دراینستاگرام باهاش صحبت کردم ک بلاخره مخشو زدمطی این دوروز باهاش حرف زدم که گفتم بیاد ببینمش و قبول کرد امروز ک،15تیر هستش دیدمشاومد توماشینو حرفینا زدیم اصلا بفکر این نبودم ک این دختر حتی بخواد لب بازی کنه بامنولی کیرکلفتم شق شده بود از شهریار بردمش کرج پارک چمران تو پارکینگ پارک کردیمماشینو یکم تو چشماش نگاه کردم دیدم هیچی نمیگه دستمو بردم سمتش گفتم بیا بغلمسرشو گذاشت روشونم انگشتامو روی لبش کشیدم دیدم عکس العملی نشون نمیده اصلا بهش نمیخوردی اهنگ احساسی انداختمو نگاش کردم واقعاگول خورده بودبلاخره لبمو چسبیدم ب لبش چشاشو بست…۱۰دیقه فقط میخوردم دستمو بردم سمت سینش ولی نذاشت گفتم پیاده شیم بریم قدم بزنیم رفتیم توپارک کلی حرفو قدم زدیم گفتم گرمه برگشتیم توماشین رژ زده بود دوباره گفتم الان دوبارع بخورم درصد سرطانم میره بالاکه ی لبخند ریزی زدو دوباره خووووردما این دفه محححکم سینشو گرفتم دیدم چیزی نمیگه کیرم داشت میشکست بطوری ک دستشو گذاشتم رو شلوار ترسید بلاخره دکمه های مانتوشو باز کردم حسابی میمالوندمو میخوردم گفتم دربیارم یکم بخور ولی قبول نکرد باکلی اصرار گفت فقط بمالم…وقتی دراوردم گفت چیکارش کردی انقد بزرگ شده من پیاده میشم ترس یده بود ولی نگهش داشتم فقط همو میمالیدیمو لب میگرفتیم ک گفتم بخور گفت نه ب زور سرشو بردمو انداختم دهنش..همینجوری که میخورد کونشو میمالوندمو انگشتش میکردم همچین انگشتش کردم دادش رفت بالا منم فقط میخندیدم…همچین میخورد ک چشاشو بسته بود بعد دقایقی ابم ک داشت میومد بهش نگفتم ابم ریخت دهنش میخواست تف کنه بیرون ک نذاشتم قورت داد بقیه ابمم تو دستم خالی کردمو رفتم دسشویی شستم اومدم دیدم ناراحتع چیزی نمیگه وقتی اومدیم خونه دیدم بلاکم کرده و خبری ازش نیس گفتم چرا یهو میری خوگفت قرار اولی دهن منو سرویس کردی کیرتم کلفته بدرد من نمیخوره خخخخ ولی مطمعنم هوس میکنه زنگ میزنه دوباره….اگ دوس داشتین بگین ممنوننوشته ابولفضل 22ساله از شهریار
0 views
Date: May 5, 2019