سلام به همگی،من اولين باره که دارم داستان مينويسم پس لطف کند فحش ندين، هرکی هم بده برگرده به خودشخوب ميريم سراغ خاطرمون،بزار اول خودم معرفی کنم، من اسمم سمانه الان 18 سلامه تو تهران زندگی ميکنم،من نا خواسته زياد کون دادم يعنی خودم نميخاستم ولی کردنم اولين باری که يادم مياد فکر کنم 6 سالم بود که اون موقع تپل بودم بدنم هم خيلی سفيد بود،اصلاً نميدونستم کس چيه،کير چيه که بخوام کون بدم ما تو يه ساختمون زندگی ميکردم ک دمه درش نگاهبانی داشت، يه مرده تقريباً 40 سله بود ک اونجا کار ميکرد من هروقت ميرفتم بيرون ک با دوستم بازی کنم ميومد دمه در و منو نگاه ميکرد منم تابستونا بيشتر با شلورک ميرفتم تو کچه ک بدن فهميدم خيلی هارو حشری ميکردم،يه روز داشتم مثله هميشه ميرفتم تو کوچه ک بازی کنم دیدم داره صدام ميکنه، رفتم پيشش گفت بيا تو کارت دارم،منم ترسيدم ولی خجالت ميکشيدم بگم نميام،هرجوری شده بود رفتم تو يه کم بهم نگاه کرد بعد امد جلو بسم کرد يه شکلات بهم دادا گفت برو دایی جون،منم گفتم مرسی و رفتم تو کچه،وقتی داشتم بر ميگشتم برم تو خونه دمه آسانسور وايستاده بودم يهو يه چيزی رو کونم حس کردم برگشتم ديدم همون مرده است،گفت داری ميری بالا گفتم بله گفت پس با هم ميريم،سواره اسانسور شديم اون پشته من بود 1 طبقه که رفتيم بالا دستشو گذشت رو کونم منم اومدم جلو ولی دوباره دستشو گذشت رو کونم،برگشتم نگاهش کردم بهم يه لبخند زد که خيلي خجالت کشيدم،بالاخاره رسيديم طبقه 5 که من رفتم تو خونه اونم رفت بالا،وقتی رفتم تو خونه يه حس عجيبی داشتم.رفتم تو اطاق مادرم گير داد برو هموم تو خيابونا بودی کثيفی منم بی حوصله رفتم تو هموم،رفتم زيره دوش يه کم خودمو شستم بعد رفتم جلويه آينه قدی خودمو نگاه کردم بعد گفتم بزار ببينم کونم چجوريه ک انقد ميماليدش؟ برگشتم يکم به کونم نگاه کردم ولی هيچ حسي نداشتم،خودمو خشک کردم رفتم بيرون.صبح که از خواب بيدار شدم مثله هميشه رفتم تو کوچه،وقتی برگشتم منو صدا کرد گفت بيا تو بهت شکلات بدم منم چون خيلی شکلات دوست داشتم رفتم تو،گفت برو ته اطاق رو زمينه بردار،منم رفتم همين که دولا شدم چسبيد به کونم منم سری بلند شدم ولی به زور منو نگر داشت گفت اگ حرف بزنی ميزنمت منم خيلی ترسيده بودم واسه همين چيزی نگفتم،اونم هی خودشو ميمليد به کونه من،بغله گوشم ميگفت من اون کونه نازتو جر ميدم بچه خوشگل چند دقيقه که ماليد به من رفت درو بست پردها رو هم کشيد،اتاق تاريک شده بود من خيلی ترسيده بودم،امد جلوم گفت دربيار شلورتو منم زدم زيره گريه،اونم جلوي دهنمو گرفت و شلوار و شرتمو در آورد گفت وايی چه کنه نازی داری،بعد يه کم تف زد به کيرش گذشت لاي پام عقب و جلو ميکرد،چند دقيقه بيشتر طول نکشيد که يه چيزی ريخت لايه رونام اونم پاهامو تميز کرد و گفت پاشو برو منم سری شرت و شلورکمو پوشيدم وقتی داشتم ميرفتم بيرون گفت اگ به کسی چيزی بگی ميکشمت. منا خيلی ترسيدم،رفتم تو خونه تا فردا تو خودم بودم و به کارش داشتم فک ميکردم،يه چند روز گذشت دوباره منو کشوند تو اتاقش مثله قبل شلورمو دراورد،منم چيزی نميگيفتم دوست داشتم ببينم چی ميشه،،منو خوابند رو زمين شروع کرد به خوردنه کونم،وقتی ديدش من چيزی نميگم کيرشو گزاشت لايه کونم،خيلی داق بود نميدونم چرا ازش خوشم اومده بود،اونم کلی توف زد به کيرش و گزاشت دم سوراخم يه فشاره کوچيک داد،،،،،واااااااااااااااای نميدونيد چه دردی داشت،،زياد توضيح نميدم چون اينا ديگه تکراری شده،نزديک نيم ساعت همون جوری خوابيده بود روم بعد شروع کرد به بالا و پايين کردن دوباره دردم شروع شد اونم سری کشيد بيرون و دوباره اون ابشو ريخت رو کونماين بود اولين کون دادن من،اگه طولانی بود ببخشيد ديگه،اگه خواستين ادامشو بنويسم تو نظراتتون بگيد ممنون ميشمفعلاً باینوشته سامان
0 views
Date: November 25, 2018