سردرگمی (1)

0 views
0%

سیگارمو خاموش می کنم 3 ماهه که همدمم شده. تو فضای نیمه تاریک اتاقم به دود سیگارکه که هنوز دیده میشه خیره میشم. به بالشت پشتم تکیه میدم و پاهامو جلوم رو تخت دراز می کنم. تو این شب زمستونی یاد خاطرات گذشته می افتم. بعد طلاقم رفتن عشق ابدیم یعنی کیوان داره آتیشم می زنه. بعد یک سال و نیم دوندگی بالاخره طلاقمو گرفتم. کیوان تو پایان این اوقات تنها کسی بود که باهاش دردودل می کردم و اشکامو پاک می کرد. یاد 5 سال پیش گنج نامه همدان اولین جایی که دیدمش می افتم. مسافرت تابستونی. تو اون شلوغی کسی بود که نظرمو جلب کرد. شاد و شیطون با رفقاش اومده بود . اومد جلو و محترمانه شماره داد از ترس همراهیام سریع گرفتمو گذاشتم تو جیبم.شر وشیطون بودم خاصیت دوران جوانی. تازه اون موقع 19 ساله بودم و سال دوم دانشگاه. اون موقع ها پسرهای زیادی دور و برم بودن. همه فقط دوستی ساده. نه عشقی و نه سکسی. حتی. دیدارهای تند و تند یا بیرون رفتن های آنچنانی هم در جریان نبود. اکثرا در حد صحبت های تلفنی و گپ. اون موقع ها تازه سکس تل رو داشتم تجربه می کردم در واقع تازه داشتم بدن خودم رو می شناختم.اولین صحبتمون بعد برگشت از مسافرت بود. عجیب منو به خاطر داشت. اهل تهران بود اما تو شهر ما خوشبختانه هم دانشگاهی بودیم. تو 2 دانشگاه معتبر و البته رشته های کم وبیش مرتبط. اوایل حرف فقط از درس و دانشگاه بود. اولین قرار ملاقات ساده بود تو ماشینش و فقط حرف و حرف و حرف. 2 سال گذشت تا من فهمیدم از بچه خر پولای تهرانه و باباش چی کارست. اونجا از این همه خاکی بودنش بیشتر خوشم اومد. دور و بر اون پر دختر بود که با غریب به اکثر سکس هم داشت اما من و اون دوست بودیم و همراه چه حقی واسه اظهار نظر یا جلوگیری از کارش داشتم. ته دلم عاشقش بودم اما می دونستم اون اهل عشق و عاشقی نیست. از همه مهم تر من یک دختر مسسلمون و اون یک پسر زردشتی. مطمئن بودم که این قدر خطرم عزیز نیست که از دینش بگذره. همه اینا رو گفتم که پیش زمینه ای از من و اون داشته باشید.سیگار دیگه ای آتیش می زنم. کیوان؟؟؟؟ جواب داد جونم. مطمئنی کسی نمیاد؟ گفت آره عزیزم همه رفتن شهرهاشون.-پس تو چرا هنوز اینجایی؟-آروم دست انداخت دور کمرم و خودشو کشید سمتم تو چشماش زل زدم گفت کلی رو مخ خانوم کار کردم که رضایت داد بیاد اینجا اونم وقتی که کسی نباشه. اختلاف قدمون زیاد بود.چشمای قهوه ای روشن پوست سفید و هیکل مردونه داشت . بوش داشت دیوونه ام می کرد. با نگاه شیطونش براندازم میکرد تو لباس چی هستی هستیا؟ دستی به موهام کشید عاشق موها و چشمای من بود. موهای بلند پرکلاغیمو از رو شونم کنار زد. زل زدم تو چشماش نگاهشو دزدید و دستی رو کونم کشید و خوابوندم رو تخت. دراز کشید روم . فضای اتاق ساده بود یک کمد و تخت با یک دستگاه پخش و چند تا کتاب تخصصی فضای رمانتیکی نبود اما گیرا بود.لبای داغمون رو تو کشیده شد ترس و هیجان از اینکه می دونستم بعدش چی می شه. خیسی لب هاش و داغی نفسش این حسو بهم میداد که الان مال منه. لباشو از رو لبام برداشت . با شیطنت گفت حالا بعدش باید چی کار کنم؟ با تشر گفتم کیوان؟؟؟؟؟؟ قاه قاه خندید و از خندش لبخند زدم. نگاهش خمار شد . دکمه های لباسمو آروم آروم باز کرد صورتشو گذاشت بین سینه هام. بو می کشید و از پوست تنمو لمس می کرد چشمامو بستم لباشو نزدیک لاله گوشم آورد داغ شدم و نفسمو دادم بیرون.- هستیا الان دیگه مال منی. شروع به لیسیدن که کرد حس داغی توی فضای تنم پیچید. لباشو آروم و آهسته رو گردنم می کشید. کسم مور مور می شد و هنوز حتی بلوزربه حالترنیم باز تنم بود . دست تو موهاش بردم و آهسته باهاشون بازی می کردم . آرزو می کردم که تموم نشه این لحظات و ثانیه ها. بلندم کرد جز سوتین و شرت چیزی تنم نذاشت تی شرت اونم در آوردیم. پوست تنش حرارت خوشایندی رو بهم منتقل می کرد. سینه هامو از تو سوتین داد بیرون و با نگاه خریدارانه ای براندازش کرد . خدا چه هلوهای درشتی نسیبت کرده. لبخندی از سر غرور زدم و نوک یکی رو گذاشت دهنش از گرمای ناگهانی که بهش منتقل شد آهی کشیدم و کمی تکون خوردم که با ولع بیشتری لییسید کوسم خیس شده بود کمرشو نوازش می کردم و به خودم فشارش می دادم. دستی لای پام کشید و فهمید که حسابی خرابم. نفس های داغش که به کوسم می خورد آتیشم می زد رطوبت و گرمای لب و دهنش صدای نفس هامو بلند کرده بود آهههههههههههه کیوان دیوونه شدم بس کن اما اون بیشتر می مکید با چوچوله ام با نوک زبون بازی می کرد و من داغ داغ سرشو به کوسم فشار می دادم. پایان خون بدنم تو کوسم جمع شده بود. روی بدنم خزید و اومد دوباره لب گرفت نفس نفس می زدم و قلبم تند تند میزد سفت بغلم کرد و غلتیدیم شلوار وشرتشو در آورد رفتم بین پاش از بالا تا پایین کیرشو لیسیدم آروم سرشو کردم تو دهنم و مک زدم و آهسته آهسته تو دهنم می کردم و عقب جلو می کردم . صدای نفس نفس زدن هاش و ناله هاش نشون می داد که کارمو درست انجام میدم. کیرش کاملا راست شد و از بزاق دهن من خیس خیس. 69 خوابیدیم و همچنان که ساک می زدم کونم آروم انگشت می کرد. به حالت چهار دست و پا شدیم دوباره کوسمو لیس زد و کمی از ترشحاتشو به سوراخ کونم مالید و انگشت کرد کیرشو کامل کرم زد و گذاشت تو آروم فشار داد. داد زدم کیوووااان –جونم.- درد داره. نگه داشت فقط سرش توش بود و بعد چند لحظه دوباره فشار داد آروم عقب جلو می کرد تا نیمه تو بدنم بود شروع کرد تلمبه زدن دردش کم شد با کوسم بازی می کرد و موج لذت تو بدنم می پیچید . صدای ناله هامون بلند بود. صدای جوووووون. جووووووونی که در پاسخ هرآه گفتنم می داد حشری ترم می کرد بهش گفتم دارم میام که تلمبه هاشو سریع تر کرد و نوک سینه هامو فشار می داد همزمان با لرزش بدن من آبشو تو کونم خالی کرد. آروم کشید بیرون. تو بغلم گرفت و دراز کشیدیم. به ساعت نگاهم افتاد کلاس زبانی که جیم زده بودم ازش حتما دیگه آخراش بود.آخرین باری که حرف زدیم درسش تموم شده بود و برگشته بود تهران. روز عید زنگ زدم که سال جدید رو تبریک بگم که گفت شماره رو اشتباه گرفتید از عصبانیت کبود شدم و قطع کردم 2 ساعت بعد زنگ زد درست همون حرف ها رو تحویل دادم داشت حرف میزد که قطع کردم. شب دوباره زنگید بر داشتم یک دختر پشت تلفن بود که گفت شما صبح به شماره من زنگ زدید با پوزخند گفتم شماره شما؟؟؟ گفت آره گفتم ببین عزیزم من 2 سال این شماره دستمه بهش بگو این بازیا واسه از سر وا کردن من مسخره است راحت بگه زنگ نزن. زنگ نمی زنم. دختره گفت میشه بگید کی هستید گفتم از کسی که گوشی رو داده دستت بپرس خودش می گه من کی ام. قطع کردم.ادامه دارد….نوشته hastia

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *