سعی کردم بنویسم هرچی به ذهنم میاد. خسته ام و فردا قرار دادگاه داریم. نمی دونم چی می شه دلم برای قاسم هم می سوزه و هم ازش متنفرم. خسته ام. همه میگن لاغر شدم آروم شدم و کم حوصله و عصبی. یاد روزای قبل دیوونه ام میکنه. یاد روزهای شادی که کسی حریف زبون و انرژی من نبود. از همه کس هایی که بی نهایت عاشقشونم متنفرم. این حس دوگانگی بدجوری عذابم میده. این روزها پایان افردای که زمانی باهاشون بودم به یادم میاد. کمتر کسی تونست منو به بند بکشه خاصیت غرور کذایی ام اینه. یاد مهرشاد محمود و کیوان و نیما کس هایی که پررنگ بودن و بودن نوید رو نباید فراموش کرد گرچه هیچ وقت رابطه سکس بینمون شکل نگرفت اما با پایان غرور و بدخلقی هاش دوستش داشتم. عاشق پسرای مغرور و هیکلی و با عرضه بودم . چیزهایی که هیچ کدوم تو قاسم نبود نه کلاس نه هیکل و نه غرور و عرضه. تنها یاد گرفته بود دستش رو من بلند بشه و داد و دعواش واسه من بود با اون قیافه مظلوم نما مقدس. از فردا از این خونه میرفتم واسه همیشه و راحت. حتی اگر حکم رو صادر نمیکردن با خودم میگم همین دوستام اگه نبودن فردا باید تو خیابون می خوابیدم. دست خودم نبود فوق العاده هات و سکسی بودم اندامم بهم کمک می کرد سینه های بزرگ و توپی با قد متوسط و کون برجسته و کس تپل و رونا و ساق پاهای خوش ترکیب اما اینا باعث نشد که بکارتم رو تا قبل ازدواج از دست بدم هات بودم نه احمق. صورتمم هم همه می گفتن نازه چشم های مشکی و لبام همیشه مرکز توجه بود اما کیوان عاشق اون نگاه غمگینم بود و نیما انرژی و لگدپرونیام رو دوست داشت منو اکثرا ماده ببر صدا می کرد. دو نفری که به پایان معنا عاشقشون بودم اما کیوان عشقش رو بهم ثابت کرد در حالی که نیما خانواده اش انتخابش بود. در هر صورت فردا نمی دونم چی میشه خواب از چشمام رفته و ساعت 4 صبحه. به یاد پوست تیره و بدن هیکلی نیما میافتم. قدش متوسط بود اما هیکلش دیوونه ام میکرد (قهرمان جوودو بود) و اون نگاهی که اول هر دیدارمون با عشق شروع می شد و بعد مثل سگ های هار نگاهم میکرد. طعم لباشو دوست داشتم وجوری که دلم نمی خواست از رو لبام ور داره. چیزی که باعث غرورم بود این بود که رو من فقط این همه وقت می ذاشت تو سکس های گذشته اش که از حامد شنیده بودم فقط در میاورد و میذاشت تو کون و خلاص. از حامد بدم میومد اما نصف اطلاعاتم از نیما از همونه. یاد اولین دیدارمون افتادم اون موقع از کلاص جیم زده بودم واسه 2 ساعت با نیما بودن. ی حوله تنش بود تا رسیدم لبامون رفت تو هم. بعدش رفتم تو اتاق و لباس عوض کردم سوتین و شورت تور فیروزه ای بود که رو تن گندمیم خودنمایی می کرد.شلوارک لی با یک بلوز سورمه ای زیبا تنم بود. تا منو دید اومد جلو و بغلم کرد رو مبل نشستیم مثل همیشه کل کل کردیم عاشق نگاه شیطونش بودم بعد مثل کاه بلندم کرد و برد سمت تخت از پشت بهم چسبیده بود و لبام رو لباش بعد رفتیم رو تخت این دفعه من لب گرفتم با شیطنت لباشو جدا کرد و گفت طعمشون رو دوست داری؟ از این حرفش لجم گرفت و فهمید از نگاهم که موفق شده و بلند خندید. یادم نمیاد که کی بلووز و شلوارک رو در آورد. فقط دست گرمش که به پوستم می خورد واون نگاه لعنتی که رو بدنم بود منو مست کرده بود. پایان تنم رو دست می کشید و نوازش می کرد چیزی که عاشقشون بودم بعد لباش که روی گردنم اومد ناخودآکاه باعث شد چشمامو ببندم حوله هنوز تنش بود گردنمو لیس می زد و می رفت پایین و بدنم داغ شده بود سوتینو از تنم در آورد. سینه هامو میمالید و فشار میداد لب های داغشو که رو نوک سینه ام حس کردم ناله ام بلند شد کاملا نوکشون شق کرده بود و اون همچنان با نوک سینه هام با لباش بازی می کرد و می مکید . دستمو بردم طرف کمر حوله و از تنش باز کردم بلند شد و از تنش در آورد سنگینی وزنش رو تنم بود و گرماش. حس عالی داشتم بعد لیسیدن شکمم و نافم انگشت کشید لای پام آه بلندی کشیدم و زبونش افتاد به جون کوسم لیس میزد آروم و پشت هم خیس بودم و داغ سرشو به کوسم فشار می دادم و ناله می کردم چوچوله ام رو تو دهنش کشید و می مکید داغی دهنش آتیشم میزد نوک زبونش رو چوچوله ام می رقصید و من به خودم می پیچیدم کشیدمش بالا و چرخیدم روش لباشو بوسیدم و آروم لبامو کشیدم رو تنش تا کیرش پشمااشو نزده بود این حس سادیسمی تو سکس رو خوب می شناختم. سرکیرشو لیس میزدم آروم و با آرامش می دونستم دیوونه میشه به زور کیرشو کرد تو حلقه ام شروع کردم مکیدن و یا آرامش عقب جلو کردن زبونمو سر کیرش می چرخوندم ساک زدنم حرف نداره کیرش بزرگ می شد و پایان دهنم رو پر کرده بود و تا حلقه ام فشار میداد اشک از چشام میومد از فشار کیرش تخم های پر پشمشو لیس زدم کمی که اون حس برتریش رو ارضا کنم چشماشو بسته بود و لذت میبرد بی صدا. منو به حالت سگی نشوند و شروع کرد انگشت کردن. انگشتشو فرو کرده بود و می چرخوند و گاهی خم می کرد و به طرف بالا می کشید تا از کونم خارج بشه دردم میومد و گاهی جیغ میزدم و التماس می کردم بدون چرب کردن کیرشو گذاشت رو سوراخم و به زور فشار میداد تنگ بودم و هنوزم هستم. جیغ می زدم و از درد به خودم می پیچیدم. برگشتم اون نگاه حشری پر غرور رو باز دیدم بعد چند دقیقه دردش کم شد و من ناله می کردم کوسم آب انداخته بود و نیما چوچوله ام رو بازی می داد. ناله می کردم که از کونم کشید بیرون آبشو رو رون پام خالی کرد . بغلم کرد و تو گوشم نجوا می کرد هستیا دوستت دارم هیچ وقت ترکم نکن دوستم داشته باش. لباشو بوسیدم و سرمو گذاشتم رو سینه مردونه اش و گفتم دوستت دارم عزیزم تا ابد. اون روز با اینکه ارضا نشدم اما خیلی حال کردم چون سکس با نیما یعتی عشق آمیخته با شهوت. هنوزم خاطرات تو ذهنم میان و منو عصبی می کنن.نوشته hastia
0 views
Date: November 25, 2018