وقتی با زنگ موبایل از خواب بیدار میشی اونم صبح روز جمعه ، دلت می خواد زمین و زمان و فحش بدی. موبایلم سه بار زنگ خورد اما هر بار سایلنت می کردم و دوباره می خوابیدم، دفعه چهارم نگاه کردم دیدم ساراست، گوشی رو که برداشتم اینقدر خواب آلود حرف زدم که گفت برو دست و صورتتو بشور ، دوباره زنگ میزنم.به سختی از رختخواب بلند شدم و رفتم دستشویی، زنگ که زد دلهره رو میشد تو صداش خوند،…. حرف هاشو زد و من گفتم باشه ، موردی نداره.سارا یه دختر خوشکل و خوش فرم بود که تو اکیپ کوهنوردیمون بود ، بچه ی تهران بود و دانشجوی شهر ما(شیراز)، چند بار خواستم بهش نزدیک بشم وپیشنهاد بدم اما اینقدر گارد دفاعی محکمی داشت که آدم نمی تونست نزدیک بشه.حالا امروز صبح زنگ زده که الان رسیده شیراز اما همخونه هاش نیستند ،اینم کلید نداره و اینکه اگه بشه بیاد خونه ی من تا همخونه هاش بیان. سریع خونه رو مرتب کردم، البته مرتب که چه عرض کنم یه کم آت و آشغالو رو برداشتمو هر چی وسط اطاق بود رو گذاشتم کنار دیوار. نیم ساعت بعد از تلفنش رسید خونه ،برخوردمون مثل همیشه بود دوستانه اما نه خیلی صمیمی، با هم صبحانه خوردیم وبعد جمع کردن بساط صبحانه بهش گفتم بره تو اطاقم استراحت کنه و اگه خواست بره دوش بگیره، خودمم رفتم رو کاناپه ولو شدم مشغول فیلم دیدن.کارم تصویر برداریه و چهار سالی میشه مستقل زندگی میکنم، وبا اینکه بیست وشش سالو رد کردم تازه یک سالی میشه دانشجو تئاتر شدم.ظهر شده بود و زنگ زدم از رستوران بیرون بر واسمون غذا آوردن، پیش خودم فکر کردم چون رفته دوش گرفته و حمام هم تو اطاق هست شاید لباس مناسبی تنش نباشه ، به موبایلش زنگ زدمو بیدارش کردم و گفتم بیا ناهار آمد هست ، بعد از ناهار نشست تو هال و شروع کردیم صحبت کردن از حرف های رسمی و عادی شروع کردیم تا کارو دانشگاه ،پیشنهاد دادم با هم فیلم ببینیم اونم گفت تو که کارت سینماست یه فیلم درست حسابی بزار ببینیم، فیلم پرتقال کوکی رو گذاشتم واسه دیدن هنوز نیم ساعته اول فیلمو ندیده بودیم که دوستش زنگ زدو گفت رسیده خونه، بی خیال فیلم شدو وسائلشو جمع کرد و منم رسوندمش خونشون .این شد مقدمه ی دوستی من و سارا. فردای اون روز زنگ زد واسه تشکرو من هم با چرب زبونی باهاش قرار شامو گذاشتم ، اما قرار شد به خاطر جبران زحمتی که بهم داده بود مهمون اون باشم، همون شب بهش پیشنهاد دوستی دادم. رابطه من و سارا با گذشت زمان روز به روز صمیمی تر میشدو عاطفی تر. دو –سه بار اومد ه بود خونه اما به خاطر رفتارش و وقارش من جرات هیچ کاری رو نداشتم جز بوسه.بعد از چند ماه که از دوستیمون گذشت یه شب واسه شام دعوتش کردم ، فضای خونه رو کاملن رمانتیک کرده بودم ، پایان خونه رو با شمع وارمر روشن کرده بودم و هیچ چراغی روشن نبود . شروع کردیم به مشروب خوردن اون شراب و من ویسکی، تنمون داغ شده بود سرمون گرم و با هر شات که من می رفتم بالا لباشو می بوسیدم.اما از این جلو تر نمی رفتم . روی میز شامو چیدم و بعد شام دوباره کمی مشروب خوردیم و موقع خواب شدبرای اولین بار با هم رفتیم تو رختخواب… تا حالا به اندازه ی خودم سن وسالم با دختر بودم اما واقعن نمی دونستم با سارا چطور باید رفتار کنم. روی تخت جدا از هم خوابیدیم که من خودمو بهش نزدیک کردم و گفتم عشق من تو بغل من نمی خوابه، سرشو گذاشت روی بازوی من و خودشو جمع کرد تو بغلم، یه حس عجیب داشتم انگاری دلشوره بود و انگار با پایان دختر هایی که باهاشون بودم فرق داشت، توی بغلم بود و من داشتم آروم موهاشو نوازش می کردم هیچ حس سکشوالی توی وجودم نبود ولی حس میکردم از لحاظ روحی دارم به ارگاسم میرسم… آروم سرمو بردم نزدیک صورتشو با بوسه های کوچیک شروع کردم گونه هاشو و بعد لباشو بوسیدن بعد گوش وگردنشو غرق بوسه های کوچیک کردم ، دوباره رسیدم رو لباشو ایندفعه آروم شروع کردم به خوردن لباش… وای که چه شیرین بود ، مثل آب حیاط بود و من تشنه ای تو کویر …کم کم با حرص و ولع بیشتری لب می گرفتیم اون هم بیکار نبود اما کاملاٌ بی تجربه سعی می کرد هر کاری من میکنم اونم انجام بده ، زبونمو میکردم تو دهنش وبعد اون این کارو انجام میداد. دستم که تا اون موقع پشتش بود فشارش میداد به آغوشم آروم شروع کرده بود به حرکت و پشتشو نوازش میداد، رسیده بودم به بازوش یواش یواش دستمو آوردم روی سینه اش و شروع کردم به فشار دادن که انگاری یکدفعه بهش برق وصل شده بود خودشو جدا کرد و گفت سعید داری چه کار میکنی حواست به کارت باشه…منم انگار ازآسمون پرت شده بودم زمین و یه کم خودمو جابه جا کردم لبشو بوسیدم و دیگه کاری نکردم. باورم نمیشد من که واسه خودم تجربه ای داشتم با یک جمله ی اون کنار کشیدمو بیخیال ما جرا شده بودم…اما هر چی بود با همون بوسه و نوازش روحم آروم گرفته بود.صبح که بیدار شدیم بعد از شستن دست و صورتمون من دوباره رفتم رو تخت و صداش زدم که بیاد ، تو بغلم گرفتمشو شروع کردم به بوسیدن دوباره همون حس اومد سراغم اونم انگار دیشب واسش کلاس درس بوده ایندفعه بهتر عمل میکردو بیکار نبود حین بوسیدن لب گرفتن چرخیدمو اونو آورد زیر خودم این دفهع با دست نوازشش می کردم اما با احتیاط ، دستم بالای سینش میکشیدمو و می بوسیدمش لبام گاهی گوشش و می خورد و گاهی لباشو .شروع کردم گردنشو خوردن و با احتیاط رفتم سمت بالای سینه اش ، به سینه اش نزدیک میشدم و این بار چیزی نگفت، کمی جرات پیدا کردمو سینه هاشو با ملایمت شروع کردم به نوازش ، صدای نفساش کمی شبیه آه شده بود و کیرم داشت راست میشدیه دستم به سینش بود و یه دست دیگه ام به کمرش به راحتی نرمی کسش رو زیر کیرم حس میکردم… چرخیدم و این بار اونو کشیدم روی خودم با این حرکت می خواستم هم حرکات اونو زیر نظز بگیرم هم خودم آزادی عمل بیشتری داشته باشم.دستمو از زیر تاپش آروم بردم روی تن داغ و تب کرده اش ، صدا ی آهش بلند شده بودو کسشو فشار میداد به کیرم . گفتم بزارگرمی تنت رو روی تنم حس کنم و منتظر جواب اون نشدم و تاپشو در اوردم و خودمم به شختی تی شرتموتو در آوردم … وای که آتیش گرفتم گرمای تنش داشت می سوزندم…دستم و برده بودم رو کمرش و نوازش می دادم کون و کمرش رو با هم ، سینه های خوشکل و خوش فرمشو از زیر سوتین در آوردم و میمکیدم نرم و خوش فرم گاهی محکم فشارشون میدادمو یه جیغ کوچولو میزد . دستم و دیگه برده بودم تو ی شرتشو داشتم کونشو می مالیدم. دوباره چرخیدیم اون اومد زیر من دوباره از لباش شروع کردم خوردن تا رسیدن به نافش و شکمش… چنان پیچ وتابی می خورد که من از لذت بردن اون هیجانی تر میشدم و فقط به لذت اون توجه میکردم اومدم شلوارشو در بیام که آروم شد و گفت سعید. گفتم جانم. گفت به تو اعتماد دارم اما حواست باشه کاری نکنی که بعدش پشیمون بشی… لباشو بوسیدمو گفتم باشه عشقم.آروم دستم و دور کش شلوارک و شورتش می چرخوندمو سانتیمتر به سانتیمتر پایین می آوردم . پیچ و تاب می خورد وبه خودش میپیچید و منم هر از چند لحظه ای میرفتم لبشو میبوسیدمو دوباره مشغول کار می شدم .لباسشو که در آوردم نشستم بین پاهاش یه کم پاهاشو بالا گرفتم شروع کردم به خوردن به خوردن رونش و اطراف کسش. یه کس تمیز با لبه هایی که یه کم زده بود بیرون اونقدر کنار کسشو خوردم که سرمو گرفت و فشار داد رو کسش، با خوردن زبونم به چوچولش چنان آهی کشید که یه لرزش خفیف تو تنش اومد …با زبون میزدم به کسش همه ی چوچولشو می کردم تو دهنمو با لبم بهش فشار می آوردم . زیاد کسشو نخوردم. اومدم بالا و دوباره چرخیدم و اونو اوردم رو خودم .کاملن معلوم بود بی تجربست چون فقط می خواست ادای کارایی که من کردمو در بیارهموقعی که داشت سینه و شکم و نافمو نوازش میدادو میمکید یه سیگار روشن کردمو چشامو بستم. هنوز به کیرم نرسیده بود اما تو اوج لذت جنسی بودم واقعا با پایان وجود داشتم لذت می بردم… شلوارکمو در آورد و از روی شرت کیرمو می مالید و انگشت کرد همونجور که چشام بسته بود گفتم عشقم چرا اینو در نمی آری .احساس کردم خجالت میکشه ، سیگارمو خاموش کردمو کشیدمش تو بغلم و دوباره شروع کردیم لب گرفتن کشیدمش زیر خودم .شرتمو در آوردم و کیرمو گذاشتم روی شیار کسش و آروم تکونش میدادم .کیرم کشیده میشد روی چوچولش و لذت می برد خودمم از گرمای کسش داشتم آتیش میگرفتم…بعد چند دقیقه دیگه داشتم سینه هاشو چنگ میزدم و اونم فقط میگفت سعید……. سعید……پنج –شش دقیقه که گذشت تقریبا با هم ارضا شدیم ، سیگار روشن کردمو تو همون حالت با هم کشیدیمبه مدت 2 سال با سارا بودم . بکارتشو هم زدم که اونم یه روز مینویسم ودو سال عشق و حال کردیم با هم ، اما بعد دو سال جدا شدیم از همدیگه این صرفا یک داستانه وامیدوارم خوشتون بیاد.هم میتونه داستان واقعی باشه هم تخیلی…مهم اینه که شما از خوندنش لذت ببرید.نوشته سعید
0 views
Date: November 25, 2018