سفر پرحشر کیش (1)

0 views
0%

سلام . من تازه عضو شدم .میخام داستان خودم رو در سفر به کیش براتون بنویسم .یه دوست پسر داشتم تو شیراز که برای کار چند وقتی بود رفته بود کیش .یه روز به من اس داد که میای کیش … کمی فکر کردم . و با کلک به خونوادم که با یه گروه وتور خانما دارم میرم کیش ….با کمی دردسر راضی شون کردم .. و با پرواز به طرف کیش حرکت کردم …. از علی خوشم میومد …دوست پسرم بود زیاد هیکل یا زیاد خوشکل نبود ..ولی کیر باحالی داشت .وقتی رسیدم فرودگاه و گوشیم رو روشن کردم بهش زنگ زدم .گفت برادرم رو میفرستم دنبالت .عکس تو رو دیده پیدات میکنه .باخودم غر غر میکردم که از این رفتارش ناراحت هستم .. تا چمدون رو از روی ریل برداشتم اومدم بیرون از منطقه چک دیدم یکی صدا میزنه مارل خانم برگشتم . دیدم یه جونه وایستاده جلوم ..موهاش جو گندومی . چشاش سبز . دماغش کمی بلند . لباش خوش فرم .. خوش قد وکمی تو پر . سلام کردم گفت دنبالتون اومدم علی سر کاره .رفتم تو ماشینش سوناتا . تا خونه ای که علی واسم گرفته بود من حرف نزدم اونم با گوشیش صحبت میکرد . کارش زیاد بود اسمش روهم نگفترسیدیم خونه طرف صدف بود نزدیکه .رفتیم توی خونه .گفت من محمد هستم . علی تا وقتی شما استراحت کنید میاد کاری ندارید . ورفت .علی شب اومد . شام گرفته بود از دیدنش خوشحال شدم لباس سکسی پوشیدم وپریدم تو بغلش . اول بوس بعد سلام .شام رو خوردیم . تا وقتی ظروف غذا رو جمع میکردم . هی بامن ور میرفت . در کونم میزد . من از این کار خیلی خوشم میادتا دستام ازاد شد منم دست به کار شدم پریدم روش رو مبل اه اه میکردم . ولباساشو در میاوردم . لب میگرفتم داغ شده بود زیرم داشت خفه میشد . بلند شد لباسام رو کند .گفت سنگ کاغذ . واسه خوردن هر کی برنده شد . اخ جون من بردم . دارز کشیدم پاهامو باز کردم گفتم بیا تا ابم نیاد باید بخوریش .شروع کرد به خوردن بالای کسم با دستاش سینه رو فشار میداد . نوک پستونمو میچرخوند .داشتم ارضا میشدم . با چوچولم بازی میکرد یه انگشتش رو کرد تو کسم بازبونش لبای کسم رو میکشید . که ابم اومدحالا نوبت منه . .. شروع به لب گرفتن کردم آروم آروم رفتم پایین از سینه هاش بدش میومد وسریع رفتم سراغ کیر لاغر وبلندش . با زبونم لیس زدم و کردم تو دهنم . هنوز خوب نخورده بودم که گفت الان میاد . منم از خوردن اب بدم میاد هول شدم گفتم بریز رو خودت . ریخت رو شکم خودش و پاکش کرد . حال نداد . واز حال رفت .میخاستم برم بازار .ولی نیومد … مونده بودم چکار کنم که گفت محمد بیاد باهاش میری .گفتم اون که بلد نیست حرف بزنه .که انگار برق گرفتش بلند شد گفت دیگه در مورد دادام اینجوری نگی .این خونه کار بلیط پرواز تو همه رو اون داده .سر خورده گفتم ببخشید . باشه میرم .بگو بیاد . زنگ زد و محمد اومد . منم مانتو پوشیدم رفتم سوار شدم علی خسته بود خوابید . تو مسیر گفتم محمد آقا شما کیشو بلدی . گفت همه جاشو . بلدم دوست دارید کجا برید . گفتم اول خرید بعد لب ساحل خلوت .مکثی کرد وگفت اینجا اروپا نیست بخاید شنا کنید . بازار داره لب ساحل خلوت هم پلاژ بانوان فردا صبح .میبرمتون .منم ساکت موندم . با خودم گفتم باشه تلافی کنم . رفتیم بازار مروارید چندتا آشنا داشت رفت مغازه وگفت هر چی دوستم میخاد بیار بچه . با شوخی … من چند تا شلوار انتخاب کردم رفتم پروصداشون میومد که مغازه دار میگفت تور زدی بچه کونی … اونم گفت نه پدر علی میکنه من باید بچرخونم و میخندیدن . منم لجم گرفته بود هم از علی که سکس نیمه کاره داشت هم از این . گفتم بزار امتحانش کنم . صداش زدم واسه دیدن شلوار یه تاب روی ناف داشتم شلوار رو پوشیدم صداش زدم آروم اومد نگاه خوبی کرد . گفت بچرخ . با قر چرخیدم . گفت نرقص بچرخ منم باخنده باز چرخ زدم گفت خوبه ولی سادس کمی فشن تر باشه بهتره . از انتخابش خوشم اومد نگاهم به کیرش بود بلند شده یا نه دیدم انگار نه انگار چیزی دیده . اعصابم بهم ریخت . تصمیم گرفتم سر کارش بزارم . وتوکف وحتما شهوتیش کنم . لباس بعدی باز صداش کردم ولی زیپو نبستم . اومد .چرخیدم براش . نگاه کرد گفت خوبه عالیه اروم خم شد به طرفم زیپو گرفت بست . بدون حس . دیگه خورد شده بودم . با خودم عهد بستم با این پسر باید بخوابم … ادامه روبعد مینویسم .نوشته مارال

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *