سكس با خانم برادر زينب

0 views
0%

سلام داستاني رو كه ميخوام براتون تعريف كنم برميكرده به 6ماه بيش كه من برايه كرفتن يك سري آزمايشات بزشكي مجبور شدم برم تهران و جون تعداد اين آزمايشها زياد بود 1ماهي رو مهمون برادرم بودم.داداشه من كارمند بانکهو هرروز صبح ميره سركار وبعد از ظهر حول حوشه ساعت 430برميكرده خونهمنم تو اين 1ماهي كه بيششون بودم صبح زود ميرفتم آزمايشكاه و دمه ظهر برميكشتم خونهمن جند وقتي بود كه كليه هام مشكل بيدا كرده بود و دكترم برايه تشخيص بيماريم كلي آزمايش مرحله ايي برام نوشته بود كه بايد انجامشون مي دادم. خانم داداشه من يك خانم خانداره و خيلي هم مومنه جوري كه تو خونه بيش من چادر سرش ميزاره و حتي با من دس هم نميدههمين خصوصياتشم باعث شده بود كه من بشتر تشنه لمس كردنش باشم 1هفته اولي كه خونشون بودم خانم داداشه بيجارم همش تو خونه با چادر بود اونم تو كرمايه تابستون منم كه ميديدم سختشه ميرفتم تويه ي اتاق ديكه تا اون راحت باشه. من شبها تويه اتاق ميخوابيدم و داداشمو زنش تو نشيمن. منه بد بختم اكه نصفه شب دستشويم ميكرفت نميتونستم برم دسشويي جون اونا وسط نشيمن خوابيده بودن . خانم داداشمم هر روز صبح وقتي برادرم ميخواست بره سركار اجبارأ بيدار ميشد و قبل از اين كه من بيدارشم رخته خوابشونو جمع ميكرد بيجاره موقع ايي كه صبحانه منو ميداد خوابش ميومدي روز صبح وقتي از خواب بيدار شدم ودر اتاقو باز كردم با ي صحنه عجيب دوس داشتي روبه رو شدمواي خانم برادرم با ي تابو شروارك تنك كه به كونه خشكلش جسبيده بود تويه رخت خواب خوابيده بود خشكم زده بود جون تا اون روز بدنه خانم داداشمو نديده بودماز جام نميتونستم تكون بخورماون ي تاب نازك سفيد تنش بود كه تمامه بدنشو نمايان ميكرداز شانس خوبه من ظاهرا خانم برادرم خواب مونده بودنميدونستم جيكار كنم كيرم بدجوري سيخ شده بود و منم همش سعي ميكردم كنترلش كنمرفتم نزديكشواي سينه هاش از زير تابش معلوم بود از هوس داشتم ميمردمكوسه خوشكلش بينه باهاش برس شده بودداشتم ديونه ميشدم آروم نفس ميكشيدمو با كيرم ور ميرفتمجرعته اينو كه بهش دس بزنمو نداشتمواي چه موهايه قشنگي داشتمن تا اون روز حتي موهاشم نديده بودمي بدنه كشيده با موهايه بلند دوتا سينه نك تيز با ي كونه كرد كه از رو شلواركش داشت ديونم ميكردميخواستم ببوسمش ولي ميترسيدمنميدونستم جيكار كنم خوب كه از ديدنش سير شدم رفتم سمت دستشويي كه سر صبح ي جق حسابي بزنم سرحال شموقتي دره دستشويي باز كردم از صدايه در خانم برادرم بيدار شد و وقتي منو ديد شوكه شد و سريع ي ملافه انداخت رو خودش منم كه خشكم زده بود رفتم تو دستشوي و درو بستمجند دقيقه ايي تو دستشويي بودمنميدونستم الان چه واكنشي از خودش نشون ميده از دستشويي كه آمدم بيرون خانم برادرم رخت خوابهارو جمع كرده بود وي چادر انداخته بود سرشو رفته بود تو آشبزخونه تا برام صبحانه درست كنه منم به رويه خودم نياوردمو نشستم رو ميزو صبحانمو خوردمو خداحافظي كردمو رفتم به سمت بيمارستان تو مترو همش به صحنه ايي كه امروز صبح ديده بودم فك ميكردم و با خودم ميكفتم كاشكي حداقل 1بار كونشو لمس ميكردمكاشكي ازش فيلم ميكرفتمهمش تو اين فكرا بودم كه نفهميدم كي رفتم بيمارستانو كي بركشتم خونه وقتي رسيدم خونه ساعت 11ظهر بودزنك زدم كسي باز نكرد جند بار كه زنك زدم خانم برادرم اف افو برداشتو درو باز كردوقتي در خونه روباز كردم خانم برادرم تويه حموم بود برايه همينم درو دير باز كرده بودلباسمو عوض كردم ي فكر اينه برق آمد تو ذهنم كه برمو از لايه دره حموم زينب جونو ديد بزنمقلبم تند تند ميزد رفتم سمت در حموم از بشت شيشه ميشد سفيديه تنشو ديد ولي از بد شانسيه من حمومشو ي روزنه كوجيكم نداشت كه من بتونم عشقمو ببينمبركشتم تو نشيمنو تلوزيونو روشن كردم داشتم شبكه 3 مسابقه كوي و ميدانو ميديدم كه خانم برادرم از حموم آمد بيرونسلام كرد منم سرمو كه بركردوندم بهش سلام كنم ديدم كه چادر سرش نذاشته و ي لباس نسبتا راحت بوشيده منم به رويه خودم نياوردم و كاملا عادي برخورد كردماونم رفت از تويخجال ي ليوان شربت برام آوردو كنارم نشستسر صحبتو باز كردو در مورد همه جيز باهام حرف ميزد تا حالا انقدر باهام راحت نبود حين صحبتهاش دستمو كذاشتم رويه مبل بشت كردنش در مورد همه جيز حرف ميزد منم مثلا دارم كوش ميدم سرمو به علامت تاييد تكون ميدادمازش برسيدم جرا بجه دار نميشين اخه داداشمو خانم برادرم 2ساله كه ازدواج كردن و هنوز بچه دار نشدنكفت كه هنوز آمادكي نداره و جون خالش درحين زايمان فوت كرده ميترسهمنم مثالا نصيحتش ميكردمو دل داريش ميدادمبين همين حرف ها بود كه خانم برادرم يهو كفت صبح جه ساعتي از خواب بيدار شدي منم خيلي عادي كفتم نيم ساعت قبل از اينكه تو بيدار بشي بهم كفت جيكار ميكرديكفتم هيجي آمدم بالا سرت ديدم خوابيدي دلم نيومد بيدارت كنمجند دقيقه ايي بالا سرت وايسادم ديدم بيدار نشدي رفتم دستشوي از صدايه در دستشويي بيدار شديآروم خنديدو كفت بالا سرم جند دقيقه ايستاده بوديآروم كفتم 20دقيقهكفت جيكار ميكرديكفتم به تو نكاه ميكردمكفت مكه تاحالا نديده بوديمكفتم ديده بودم ولي نه اون طوريكفت جطوريكفتم با تابو شلواركجند ثانيه مكث كردو كفت اونطوري جذابترم يا الانكفتم وقتي با تابو شلوارك ديدمت انقدر مجذوبت شده بودم كه ميخواستم بي اختيار ببوسمتاين جمله رو كه كفتم تو جشمام خيره شدبدنم خيلي كرم شده بود اون به جشمام و لبام نكاه ميكرد آروم بهش نزديك شدم صورتش سرخ شده بودلبامو كذاشتم رو لباشجشماشو بستشروع كردم به خوردنه لباشدستمو كذاشتم روسينشو فشارش ميدادمجه سينه نرمي داشتصورتش خيلي سرخ شده بودجشماشو باز كرداونم شروع كرد به خوردنه لبامهمونطوري كه سينشو ميمالوندم آروم آروم دستمو بردم سمته كسشبا دستم كسشو فشار ميدادماوف جه كسه نرمي داشتنفس نفس ميزددستشو كذاشت رو كيرمو باهاش ور ميرفتشلوارمو درآوردماونم بيراهنشو درآورداوف جه سينه هايي داشتسرمو كذاشت رو سينه هاشو عينه گرسنه ها ميخوردم اونم آه ميكشيدشلوارشو كشيدم بايين اونم بيراهنمو درآوردي شرت صورتي باش بود كه جسبيده بود به كسشآروم شروع كردم از سر زانو و رونش به خوردن داشت ديونه ميشدوقتي لبامو كذاشتم رو شرتش از شدت هوس باهاشو جمع كرد آرو باهاشو باز كردم و با بينيم كسشو نوازش ميدادم اونم آه ميكشيدآروم شرتشو از باش درآوردملبامو كذاشتم رو كسش باهاشو محكم جمع كرده بود و با هر زبوني كه به كوسش ميزدم آه ميكشيديه خورده كه آروم شد شروع كردم به خوردنه كسشبا لبام ججولك كسشو ميك ميزدماز شدت حوس با دستاش سرمو به كسش فشار ميداد بدجوري آه و ناله ميكرد منم عينه وحشي ها كوسشو ميخوردمبعد از جند دقيقه بلند شدمو و شرتمو درآوردماونم از رو كانابه بلند شودو بشت به من خم شد و با دستش كسشو مي ماليدمنم از بشت آروم كيرو فرستادم تو كسشو آروم آروم شروع كردمه به تلمبه زدندستمو كذاشتم رويه باسنش و فشارش ميدادم به سمت خودمآهو ناله جفتموم سر به فلك كشيده بودبعد از جند دقيقه تلمبه زدن زينب بلند شدو منو خابوند رو كانابهو آمد رومكيرمو آروم كذاشت تو كسش وا بالا و بايين ميكردموج سينش داشت قرقم ميكردبا دستام سينه هاشو كرفتمو فشار ميدادم اونم بالا بايين ميكردو آه ميكشيداز شدت حوس انكشت هايه باهامو به هم فشار ميدادمآبم به شدت داشت ميومد بهش كفتم زينب آبم داره مي ياد اونم سريع از رو كيرم بلند شودو آبم ريخ رو كانابههردومون خندمون كرفته بودهمونطور لخت بوديم كه رفت دسمال آوردو كانابرو تميز كرد بعدشم باهام رفتيم دوش كرفتيمساعت حولو حوشه4 بود از حموم آمديم بيرون لباسامونو بوشيديماون رفت برايه برادرم كه نيم ساعت بعد از سركار مي يومد خونه جايي دم كنهمنم از بشت جسبيده بودم بهش و با سينه هاش ور ميرفتمصدايه اف اف آمدزن برادرم رفت درو بزنهداداشم بود درو باز كردمنم رفتم رو كانابه نشستم تلوزيونو روشن كردم اونم ي چادر كذاشت سرش و درو برايه برادرم باز كرد)نوشته Dariche

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *