سكس با خانم عموی مظلوم

0 views
0%

من يك خانم دایی دارم كه خيلي مظلومه الان نزديك 2ساله داییم بخاطر حمل مواد مخدر زندانه؛ ما خونواده مذهبي هستيم؛ خونه داییم اينها نزديك خونه ماست؛ همه ما از جمله پدرم از وقتيكه برادر عزيزش افتاده زندان خيلي هواي خانم دایی و بجه اش رو داريم؛خلاصه 1روز خواهرم حالش بد شده بود و شوهرشم نبود رفته بود ماموريت؛بخاطرهمين پدر و مادر مجبورشدن برن شهرستان نزديك شهرمون كه خونه خواهرم اونجا بود؛داشتم از بيرون بسمت خونه ميومد كه مادرم زنك زد به موبايلم و جريان رو كفت و امر فرمودن كه برم دنبال خانم دایی و بجه اش و شب خونه خودمون بمونن تا هم من تنها نباشم و هم اونها؛من هم رفتم دنبال خانم دایی كه ديدم آمادست؛آخه مادرم بهش زنك زده بود؛شب شد و شام و خورديم و بجه دایی 6 سالشه و رفت توي اتاق من با كامبيوتر بازي كنه؛ خانم دایی هم رفت ظرفها رو بشوره.خيلي خسته بودم نفهميدم كي خوابم برد. يكدفعه از خواب بيدارشدم ديدم ساعت1نيمه شبه. به اطرافم نكاهي انداختم ديدم بنده خدا خانم دایی كنار حال خوابش برده؛بلند شدم رفتم دستشويي و بركشتم كه برم توي اتاق خودم بخوابم؛ جراغ خواب توي حال رو روشن كردم؛ آخه تاريك بود. يكدفعه جشمم افتاد به لباس خانم داییم كه تا روي سينهاش بالا رفته بود؛تعجب كردم؛بيخيال از كنارش رد شدم و رفتم توي اتاقم؛درازكشيدم اما خوابم كه نميبرد بماند همش صحنه سينه هاي خانم دایی جلو جشمام بود؛از جام بلند شدم و رفتم توي حال؛ يكم خم شدم طرف خانم دایی ببينم خوابه يا بيداره؟ظاهرا خواب بود؛يه نگاهي بهش انداختم و كيرم داشت كم كم راست ميشد؛نشستم كنارش و باخودم كفتم جريان جيه؟ چرا خانم دایی اينطوري خوابيده؟يعني از قصد اينكارو كرده؟من تا حالا يكذره از موهاي سرشم نديده بودم اما الان سينه هاشم مشخصه؟دل رو زدم به دريا و دستمو بردم سمت سينه هاش؛ آروم سينه هاشو شروع كردم از روي لباس مالوندن؛كم كم دكمه هاي لباسشو كامل بازكردم و 2تاسينه بزرك افتاد بيرون؛دوباره شروع كردم به ماليدن سينه هاش؛جالب بودكه خانم داییم اصلا تكوني نميخورد؛يكم كه بيشتر سينه هاشو ماليدم صداي نفسهاش تندتر شده بود اما بازهم تكون نميخورد؛بافشار دستم به كمرش خواستم به روي شكم بخوابونم اما تكوني خورد وخودش همكاري كرد؛ با اينكارش مطمئن شدم بيداره و دوست داره سكس كنه؛وقتي برگشت دامنشو كامل دادم بالا و شورتشو خواستم دربيارم كه خودشو كمي ازروي زمين بلندكرد تامن راحت تر بتونم شورتشودربيارم؛ وقتي كوس و كون سفيدشو ديدم بي اختيار دستمو بردم روي كونش و شروع كردم به بازي با سوراخ كونش و كوسش؛زن دایی باصداي خيلي آروم و شهوتي يه ناله كرد كه كيرم داشت منفجرميشد؛دوباره به بشت برش گردوندم. اونم پاهاشو كامل از هم بازكرد و منم بي معطلي سرمو بردم لاي باهاش وشروع كردم بخوردن كوسش؛ وقتي با زبونم كوسشو ليس ميزدم ناله هاش بلندشد اما جشمهاش هنوز بسته بود؛سريع شلوار و شورت خودمو درآوردم و سركيرمو آروم ماليدم به اطراف كوسش كه آبش راه افتاده بود؛يكم كه اينكارو ادامه دادم خانم دایی با صداي شهوتي گفت زودباش بكن توش مردم؛اما من توجه نكردم و بكارم ادامه دادم آخه نميدونستم سوراخ كوس كجاست تابحال كوس نكرده بودم؛ آب بودكه از كوسش سرازير شده بود؛خوابيدم روش وكيرم لاي باهاش بود؛شروع كردم به خوردن سينهاش؛انقدرخوردم كه كبودشده بود؛يكدفعه بادستش كيرمو كرفت و برد بطرف كوسش و سركيرمو كذاشت جلوي سوراخ كسش؛با اينكارش بمن فهموند. فشاربدم كيرمو تابره توش؛هنوزم جشمهاش بسته بود؛منم نامردي نكردم و تاجايئكه زور داشتم بخودم فشار آوردم و كيرم تا ته رفت توكوس خانم عموم؛ اونم يك داد بلندي زد كه داشتم كر ميشدم؛دستشو برد جلو دهنش تا صداش درنياد؛شروع كردم تلمبه زدن؛زن عموهم اشكش دراومده بود؛هي ميگفت تندتر تندتر اما من توجه نميكردم؛يكبار كيرم از كوسش دراومد؛سركيرمو بردم سمت كوسش اما نميدونستم سوراخش كجاست؛زن داییم فهميد و بادستش كيرمو برد جلو سوراخ كوسش و منم فشاردادم تا دوباره رفت توش؛خيلي لذت داشت؛ شروع كردم تند تند تلمبه زدن؛زن داییم كه از شدت خوشي آه آه ميكرد و ميكفت جوووون بكن بيشتر بكن خايه هاتم جاكن؛ فشاربده؛ كوسم كيرتو ميخواد؛بكن بكن؛ا ما جشمهاش همانطور بسته بود؛داشت آبم ميومد حس عجيبي داشتم؛زن داییم هم ظاهرا فهميدكه آبم داره مياد و باهاشو دور كمرم حلقه كرد و فشارم ميداد بسمت خودش؛منم آبمو توكوسش با شدت خالي كردمو خوابيدم روش؛خواستم كيرمو از كوسش دربيارم كه نزاشت؛كيرم كم كم كوجيك شد وآروم خودش دراومد؛زن داییم آهي كشيد و ساكت شد با همون چشمهاي بسته؛سرمو بردم طرف كوسش و بهش كفتم مرسي خانم عموي نازم؛اون حرفي نزد؛بلندشدم كه برم سمت حمام كه خانم داییم آروم كفت خيلي بهم حال دادي ممنونم؛بركشتم به سمتش و ديدم هنوز همانطور جشمهاش بسته است؛لبخندي زدم و رفتم حمام؛بعداز اين جريان هر هفته باهم سكس داريم اما با چشمهاي باز خانم عموم؛ اميدوارم خوشتون اومده باشه.

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *