سلام خدمت همه شهواني هاي حشري . من اسمم كيوانه 22 سالمه .ماجرايي كه ميخوام براتون تعريف كنم يه داستان و يا تخيل ذهنم نيست .يه خاطره واقعيه .اول حرفام بگم نگارشم ضعيفه. اگه خوشتون اومد بهم بگين تا بقيه خاطراتمو براتون تعريف كنم . جنبه داشته باشيد وتهش نگيد تو كه داستان نوشتن بلد نبودي چرا اين كارو كردي.بريم سر اصل ماجرا .بهتره اول از خودم بگم .من قدم 185 و وزنم 80 كيلو .رشته ورزشيم كشتي .و حمل بر خود ستايي نباشه يه تيپ اسپرت دارم. اين زندايي كه ميخوام ماجراشو واستون تعريف كنم خانم دوم دايي منه ( خانم اولش فوت شده ) و تقريبا هم سن و سال دخترشه .يه خانم حدودا 30 ساله با اندامي كاملا سكسي .پوست بدنش به سفيديه برفه .و بدنش حتي يه تار مو برا نمونه نداره .يادمه اولين باري كه ديدمش اولين چيزي كه توجه منو جلب كرد باسن فوق العاده بزرگ و گوشتي وخوش فرمش بود .اين ماجرا بر ميگرده به 2 سال پيش .وقتي من 18 سالم بود و بدجور تو كف كون بودم .و چشام دنبال كس و كون ملت بود. تابستون سال 86 بود و ما براي مسابقات كشوري كه ميزبانش تهران بود آماده شده بوديم . مسابقات كلا تو 3 روز انجام ميشد و ما روز اول كه رسيديم تهران برا وزن كشي سه شنبه بود .وزن كشي تموم شد و من چون كيلو هاي زيادي كم كرده بودم .نميتونستم همراه تيم به خوابگاه برم .و مادرم سفارش منو به داييم كرده بود و اون بنده خدا هيجي برام كم نذاشت ( سرم وصل كردم ).شب اول كه رفتيم خونه دايي با پذيرايي گرم زندايي روبرو شدم. اون شب گذشت و ما روز اول مسابقات رو خوب شروع كرديم.شب شد و من منتظر دايم بودم كه بياد دنبالم .كه ديدم بهم زنگ زده كه نميتونه بياد .منم خسته و كوفته با يه آژانس خودمو رسوندم خونه دايم .شامو كه خوردم از زندايم سوال كردم .دايي امشب نمياد. اونم گفت نه امشب يه كاري واسش پيش اومده بايد ميرفت شهرستان .راستي يادم رفت بگم من يه پسر دايي كوچيك هم دارم .كه اون موقع حدودا چهار سالش بود .بعده شام نشستم باهاش پلي استيشن بازي كردم .اون لفلكي از بس خسته بود دسته بازي تو دستش خوابش برد.زندايم جامونو تو اتاق حسام پهن كرد .منم مثل شب قبل چون جاي خوابم عوض شده بود خوابم نميبرد. تا دير وقت بيدار بودم . يه نمه كه چشام سنگين شد .ديدم پتوم داره تكون ميخوره .اولش فكر كردم حسامه .بعد ديدم يه دستي از زير پتو دور كمرمو گرفته .چون دستاش هم وزن دستاي حسام نبود .يه نمه جا خوردم .برگشتم ديدم زندايي گرام بنده اومده پيشم .چند لحظه بهش نگاه كردم .برگشت بهم گفت چيه جن ديدي .؟لال شده بودم .توف تو دهنم ساچمه شده بود . بهم گفت نميخواي امشب مردم باشي . منم گفتم چرا كه نه .دستمو گرفت منو برد تو اتاقشون . منو خوابوند رو تخت و نشست روم . منم چون باره اولم بود با كسي سكس داشتم .رك و راست بهش گفتم .گفتم زندايي من چيزي بلد ني…… نذاشت حرفام تموم شه .گفت اشكالي نداره .خودم يادت ميدم .مثل تو فيلم ها شروع كرد به لب گرفتن .اين يه قلمو بلد بودم . بعدش كم كم لباسامو از تنم در آورد .خودم نفهميدم كي لختم كرد .بعد كيرمو گرفت تو دستش .قربون صدقش رفت .كرد تو دهنش .يه چند دقيقه اي كه برام ساك زد .من حس كردم آبم داره مياد .بهش گفتم اونم گفت اشكالي نداره . همون لحظه كه اين حرفو زد آبم با فشار ريخت رو سر و صورتش .تا قطره آخرشو خورد . بعدش با دستمال صورتشو پاك كرد .و گفت حالا نوبت تو .منم كه تا حالا از اين كارا نكرده بودم .پيش خودم گفتم شايد اين كارها رو نكردم ولي فيلمشو كه ديدم .تمام سعي خودمو كردم كه شبيه هنر پيشه هاي فيلم سكسي نقش بازي كنم . اول شروع كردم به لب گرفتن . وقتي باهاش لب ميگرفتم يه جورايي داشتم آب خودمو ميخوردم .حس بدي بود .ولي كارش نميشد كرد .بعد لب رفتم سراغ زير گلوش .اخه شنيده بودم براشون لذت بخشه .زن داييم فكر كنم از اين قسمت بيشتر خوشش اومد .اه و نالش داشت شروع ميشد . يه خورده كه زير گلوشو خوردم لباسشو از تنش در اوردم .يه تاپ قرمز داشت كه زيرش يه سوتين سفيد بود .وقتي سوتينو وا كرد يه صحنه اي رو ديدم كه تا به اون لحظه نديده بودم .دوتا چيز گنده با نوك قهوه اي اينقدر سفيد بود كه قهوه اي بودن نوك سينه هاش تو ذوق ميزد .مثله وحشي ها رفتم سراغ سينه هاش . اينقدر هم نرم بود لاكردار كه نميشه حتي با ژله مقايسش كرد .مشغول كار بودم كه زندايم بهم گفت برو پايين تر .خودم فهميدم كه از خوردنش لذت نبرد .چون در حقيقت من داشتم باهاشون بازي ميكردم .شرتشو كه از پاش در آوردم .چشام به كسش افتاد .يه كس توپول و سفيد و بدون مو .نميدونستم چي كار بايد بكنم .زل زده بودم به كسش .( اخه باره اولم بود از نزديك يه كسو ديد ميزدم .) زندايم گفت چرا زل زدي شروع كن ديگه . ميدونستم اگه دست خودش بود از دست اين گيج بازي هام يه كشيده ميخوابوند زير گوشم .اولش از اينكه بخوام كسشو بخورم خوشم نميومد .ولي وقتي شروع كردم نظرم عوض شد. يه خورده كه كسشو ليسيدم مزه بدش از بين رفت .عين اين فيلم ها با يه دستم با چوچولش بازي ميكردم با انگشت وسطي رو فرو ميكردم تو كسش و با زبونم كسشو ليس ميزدم .كارمو خيلي خوب انجام ميدادم .چون خانم دايي بيچارم چون نميتونست داد و فرياد كنه .از ترس اينكه حسام بيدار شه .در عوض موهاي سرمو داشت ميكند .لباشو گاز ميگرفت .كلا تو فضا بود .كه يه هو ديدم بدنش لرزيد يه آهي كشيد .و اين اولين بارم بود كه ميديم يه خانم ارضا ميشه . بعدش كلي قربون صدقم رفت منم فهميدم كارمو خوب انجام دادم .بعدش ديگه از استرس اول كار كم شد . بهش گفتم حالت 69 بريم .اونم قبول كرد .يه چند دقيقه اي كه با كسش ور رفتم اونم با كيرم .ديدم دوباره كيرم داره سفت ميشه .بهش گفتم زندايي چهار دست و پا بشين .اخه من از اين پوزيشن خيلي خوشم مياد .كونشو كه قمبول كرد .من مونده بودم تو كونش بزارم يا كوسش .اول خواستم بكونم تو كونش ديدم خودشو سفت كرده منم موتوجه شدم خوشش نمياد .راهمو عوض كردم كيرمو با آب كوسش خيس كردم . و اروم كيرمو فشار دادم تو كسش .يه جيغ كوچيك كشيد .منم پيش خودم گفتم اگه تا ته بكنم توش لابد منفجر ميشه . وقتي ديدم كيرم تا ته كردم تو. ككشم نگزيد .متوجه شدم اون گشاد تر از اين حرفاست .همين طور كه داشتم تلمبه ميزدم .يه حس خوبي بهم دست داد . كيرم رفته بود تو يه جاي گرم و و لزج .بعد از چند دقيقه خواستم پوزيشنو عوض كنم .زندايي منم از خدا خواسته منو خوابوند رو تخت و نشست رو كيرم .بي شرف به كارشم خيلي وارد بود .منم بيكار ننشستم با دستام اون لمبر هاي گندشو بالا پايين ميكردم . يه خورده كه گذشت خوابيد روم منم شروع كردم از زير تلمبه زدن . همه اين حركت ها رو مديون اون فيلمهاي بودم كه ميديدم .اينفدر گرممون شده بود كه هر دو عرق كرديم .وقتي بدنمون به هم ميخورد و عرق بدنمون يكي ميشد جو كاملا سكسي بوجود ميومد .من پيش خودم گفتم حيفه تا اينجا اومدم و يه حالي به اون كون گنده زنداييم ندم .واسه همين اونو دمر رو خوابوندم پتو رو گذاشتم زير شكمش .كونش گنده تر از قبل شد .و كيرمو كه هنوز خيس بود گذاشتم دمه سوراخ كونش فكر كردم مثله كسش با يه فشار ميره تو ولي ديدم نه .سفت تر از اين حرفاست .بعد انگشتمو خيس كردم فرو كردم تو .ديدم زندايم كمك كرد خودشو. كشيد بالا كونشو قمبول كرد اين بار دوتا انگشتمو فرو كردم تو كونش نصبت به قبلش بيشتر جا باز كرده بود .بعدش آروم كيرمو با آب كوسش خيس كردم و شروع به كار شدم . كيرمو تا نصف كردم تو كونش ديدم داره پتو رو چنگ ميزنه . به گمونم باره اولي بود كه داشت كون ميداد .منم يه ضربه زدم به اون لمبرهاي گندش كه نرمي قبل رو نداشت ديدم اونم خودشو شل كرد . همين كارش باعث شد كيرمو تا ته فرو كردم تو كونش . ديدم داره كمرشو خم ميكنه داشت درد زيادي رو تحمل ميكرد و به رو خودش نمياورد .منم خيلي آروم شروع كردم به تلمبه زدن . كردن كونش با كردن كسش تومني ده زار فرق ميكرد .آخه حس كردم كيرم داره ميشكنه و مثله فرو كردن يه حلقه دور كيرم بود .چون جاش تنگ بود و تقربيا كل كيرم درگير بود .خيلي زود حس كردم آبم داره مياد .به دو دقيقه نرسيده بود كه ديدم ابم داره مياد به زندايي گفتم چي كارش كنم .گفت بريز توش .منم تلمبه زدنمو سريع تر كردم و آبمو كه نسبت به قبل كمتر بود خالي كردم تو كونش .همونجا يه آهي كشيدم و رو زندايم دراز كشيدم .خيلي خسته شده بودم . يه پنج دقيقه اي كنارش خوابديم .بعد با هم رفتيم حمام .زير دوش حمام ديگه نا نداشتم بكونمش فقط با هم بازي ميكرديم .بعد اينكه از حمام اومديم بيرون رفتم كنارش رو تخت خوابيدم . همون لحظه يه چيزي يادم اومد كه خيلي ناراحتم كرد .پيش خودم گفتم پسر مگه تو فردا مسابقه نداشتي . ولي كاريه كه شده .كارش نميشه كرد . وتا صبح نتونستم بخوابم . دم صبح يه چرت كوچيك زدم . ديدم صبح زندايي منو از خواب بيدار كرد و يه صبحانه برام آماده كرد كه خيلي كامل بود . ولي فايده اي نداشت چون صبح اولين مسابقه رو باختم و حذف شدم .اگه خوشتون اومد بگيد تا دوتا ديگه از خاطراتمو كه يكي از اونا تو ديسكوي تركيه بود و براتون تعريف كنم .اميدوارم خوشتون اومده باشه .اگه كمي و كاستي داشت .بزنيد به حساب كم تجربه بودنم .
0 views
Date: November 25, 2018