اين داستاني كه ميخوام تعريف كنم داستان خودم نيست ولي من شاهدش بودم.چون اولين بارمه داستان مي نويسيم اگر نقص واشتباهاتي دارم به بزرگواري خودتون ببخشين من الان 25 سالمه اين داستان بر ميگرده به سال 82 من اون موقع دوم دبيرستان بودم.اواخر اسفندماه بود كه يك شب خاله ام و شوهر خاله ام اومده بودن خونه ما شوهر خاله ام پيله ام شد بيا با من بريم بندرعباس(شوهر خاله ام راننده تريلي بود)چون از مدرسه خسته شده بودم.قبول كردم به همراه ايشان بروم.خلاصه از پدرم اجازه گرفتم وپدرم با اكراه قبول كرد من به همراهش بروم شوهر خاله ام ماهي 2-3 بار به بندرعباس براي حمل كالامي رود روماشين يك بنده خدايي كار ميكنه قرارشد 2 روز بعد راه بيفتيم منم ديگه حسابي خوشحال بودم ميخوام برم بندرعباس كه تا حالا نديده بودم.درضمن اون موقع زياد در مورد سكس اين جور چيزا نميدونستم. روز موعود فرارسيد من وسايل سفرمو برداشتم سوار تريلي شدم ديدم شوهر خاله ام تنها نيستن ويك راننده ديگه همراهش هستبه دليل بعد مسافت كه تا بندرعباس بود.به تنهايي رانندگي خسته كننده بود.راه افتاديم شوهر خاله ام واين كمك راننده اش اسمش عباس بود اينها نوبتي رانندگي ميكردن وجاشونو خسته ميشدن عوض ميكردن درضمن از خصوصيات شوهر خاله ام و كمك رانده اش بگم شوهر خاله ام قد متوسط چهارشونه حدود 30 سالش هست وعباس (كمك راننده) ان هم 38 اينا يك مقدار هيكلي مي كچل و سيبيل داشت 3 روزي توراه بوديم شهر خاله ام با كمك راننده خيلي راحت بود. يكسري شوخي هايي ميكردن از اين جور كاررا كاميوني كه ما سوار بوديم مدلش اينترناش بود اگر از مخاطبين عزيز كسي ديده باشه توش بزرگه اندازه اش تقريبا 2در3 بايد مي بود.بعداز سه شب تو راه بوديم به سه راهي شيراز كه رسيديم شوهر خاله ام گفت نگه دار كار دارم من بلند شدم اين شبي بيرون چيكار داره؟ديدم رفته رو مخه يك زنه كه كنار راه وايستاده يكسري داره باهاش حرف ميزنه از عباس پرسيدم كه حسن(شوهر خاله ام) با اون زنه چيكار داره يك نيشخندي زد گفت يعني تو نميدوني گفتم نه از كجا بدونم گفت بنده خدا سه شبه تو كفه ميخود امشب دلي ازعذا در بياره من زياد از حرفاش چيزي نفهميدم خلاصه اين حسن با اون زبون بازيهاش و كلكايي كه بلد بود زنه رو كشوند تو ماشين و سوارش كرد يك خانم 30 سال بود با هيكلي توپروگوشتي بود زياد خوشگل نبود ولي اندام خوبي داشت اين عباس هم داشت بد جور به دلش صابون ميزد زنه يك كم وسايل داشت حسن عقب كاميون گذاشت. بشدن به حسناين خانم اينجا ماشين گيرش نيومده و وسايل زياد هم داره گفتم برسونيمشعباساشكال نداره حداقل بك بار توعمرمون ثوابي كرده باشيم.حسن مليحه خانم بفرماييد بالامليحهببخشيد باعث زحمت شديمعباسشما رحمتينمن هم كاملا اج واج مونده بودم وبه چرنديات اينا گوش ميدادم حسن كنار زنه نشسته بود بطوريكه شونه به شونه هم بودن خلاصه بعد از نيم ساعت حسن سرصحبت باهاش بازكرد كجايي هستين؟اين وقت شب كجا ميومدين ؟از اين جور حرفا …… زنه هم از زنگيش ميگفت معلوم شد تازه از شوهرش طلاق گرفته و ازمجبوري با ما سوارشده چون ماشين گيرش نيومده بعداز 1ساعتي تو راه بوديم حسن با روشي كه داشت با زنه خودموني ترشد و دستشو گزاشترو پاي زنه كه ميخواست اغازگرسكس باشه زنه عكس العمل نشون داد.مليحهحسن اقا چيكاردارين ميكنين؟حسنچيه كاربدي كردم ؟ اين وقت شب بهت حال دادم سوارت كردم نميخواي يك حالي به ما بدي ؟مليحهخفه شو بيشعور نگه داراقاي راننده من پياده شم تو چي فكركردي فكركردي جنده لاشی سواركردي مرتيكه الاغحسنزن خوبي باش كولي بازي در نيار اينجا ماشين گيرت نمياد بعدشم تا سه تاييمون نكنمت ول كنت نيستيم كنتور كه نداره كه معلوم بشه؟زنه زد زير گريه توروخدا نگه دارحسن گفت اينجا بيابونه هرچي ميخواي گريه كن و دادبزن بعد روبه عباس كرد 2 كيلومترجلوتر نگه دار عباس نگه داشت بعد به من گفت تواز كابين بيا بيرون من اومدو بيرون رو صندلي جلو نشستم حسن زنه روبزور كشوند تو كابين لباشو گذاشت رو لباي مليحه وسينه هاشو ميمالوند لباساي مليحه رو كند فقط شرت و كرستشو نگه داشت بعد به عباس گفت كسكش چرا منو نگاه ميكني بيا جلو عباس هم از خدا خواسته رفت جلو به مالوندن كسه زنه دو نفري افتادن به جونه او هم تا ميتونسته فحش هاي پایان عالم را نثار اين د وميكرد عباس شروع كرد به ليسيدن كس زنه سروصداي زنه تبديل به ناله شد حسن هم كير شق كرده اش را به زور چپوند تو دهن زنه من براي اولين بار صحنه سكس زنده ميديدم و حسابي شق كرد بودم عباس كس زنه رو ول كرد رفت به مالوندن سينه زنه و حسن كيرشوگذاست تو كس زنه يك جيغي زنه زد گوش منو كر كردعباس لب ميگرفت و ميمالوند وحسن تلنبه ميزد عباس كيرشو در اورد كه من ترسيدم يك كير كلفت وسياه مثل گرزرستم با كله گنده خيلي كلفت بود فكر كنم اندازه مچ دست بود تا زنه كير عباس ديد به خواهش و التماس افتاد ولي اينقدر حشر اين دو زده بود بالا كه اصلا گوششون به اين حرفا بدهكار نبود حسن از زنه كشيد بيرون كرد دهنش عباس رفت از پايين گريس اورد كون خانم رو چرب كنه چون يكي ميخواست از كون بكنه يكي از كس عباس كون زنه رو چرب كرد دو انگشتي وبعد سه انگشتي وكم كم چهارانگشتي زنه هم د1شت جيغ ميزد والتماس ميكرد.عباس به كمك حسن سر كيرشو كاندوم گذاشت وبعد دم سوراخ كون زنه مگه تو ميرفت كمكم سرشو تو كرد زنه داد ميزد بعد حسن زنه رو گرفت تكون نخوره بك دفعه عباس همه كيرشو كرد تو كون زنه يك لحظه زنه ازحال رفت بعد كه به حال اومد گريه ميكرد مي گفتتوروخدا بكش بيرون تازه عباس يواش يواش تلنبه زدنداشت شروع ميكرد زنه ديد فايدهاي نداره داشت كمكم ساكت ميشد انقدر تلنبه زد تاميخواست ابش بياد بيرون كشيد سوراخ زنه مثل اتش فشان اتنا شده بود عباس خوابيد زنه رو كيرش حسن هم داست تو كس زنه ميكرد بعد رو به من كرد بيا تو هم بك تو دهش اينقدر به اون بد بخت زجر نده مم با اينكه ميخواستم ولي دلم به حال زنه ميسوخت و كاري نكردم هيجي نميتونستم ميترسيدم منو هم بكنن اينقدر اين بد بختو وحشيانه كردن دوتايي تا زنه ارضا شد عباس كاندومشو كشيد ابشو به زور ريخت تو دهن زنه حسن هم ريخت رو سينه هاش سپس حسن رفت پشت فرمون و عباس دوبار ديگه زنه رو از كس كرد تا اونو به مقصد پياده كردن بدبخت گشاد گشاد راه مي رفت اميدوارم خوشتون اومده باشه ولذت برده باشين هرچند طولاني بود ومجددا اگر نقص و مشكلي داشت خودتون به بزرگواريتون ببخشيدنوشته ایلیا
0 views
Date: November 25, 2018