سلام به دوستان عزیزم میخوام یکی از خاطرات سکسی خودم رو که دو سال پیش با دختر همسایمون که اسمش سمیرا بود واستون تعریف کنم.سکس ما از آنجایی شروع شد که یه روز اتفاقی سمیرا واسه گرفتن کتاب اومد خونه ی ما منم اون روز شانس اورده بودم که خانواده رفته بودن بیرون سمیرا قبلا هم رابطه صمیمی با من داشت اما نه در حد سکس. منم دنبال فرصتی بودم که از این صمیمیت استفاده کنم و بتونم باهاش سکس داشته باشم. اون روز که اومد واسه گرفتن کتاب اول سکس تو ذهنم نبود اما بعد که واستاد تا کتابو پیدا کنم یه دفعه فهمیدم فرصت خوبیه واسه حرف زدنو نزدیک شدن به هم. سمیرا که توی حیاط بود واسه اینکه بکشونم خونه صداش زدم بیا داخل خونه تا پیداش کنم اولش یه کمی ناز کرد گفت کار دارم درسام مونده اما من کشوندمش خونه.وقتی نشست واسش چایی اوردم بعد رفتم دنبال کتاب دنبال کتاب که میگشتم باهاش شروع به صحبت کردم خلاصه کتابو واسش پیدا کردمو رفتم پیشش نشستم. گفتم تو درست چه مشکلی داری که این کتابو میخوای بهم گفت تمرینات ریاضی پیش دانشگاهی رو بلد نیستم واسه همین میخوام از گام به گام بنویسم. بهش گفتم اگه بخوای یادت میدم اما مثل همه دخترا اولش ناز کرد. منم خلاصه راضیش کردم. من شروع به درس دادن کردم توی وسطای درس که واسش تمرین میدادم تا حل کنه وقتی خم میشد سینه های سفید تپلش به چشمم میخورد که منو دیوونه میکرد. منم فکر کردمو پاک کن انداختم لایه سینه هاش وقتی که پاک کن افتاد لایه سینهاش یه دفعه بهم نگاه کرد. گفتم ببخشید افتاد لایه سینهات بهم گفت بیشعور درست حرف بزن. خیلی ناراحت شده بود منم با خنده گفتم خب مگه بده افتاده لایه سینه هات با این حرف من یه نیش خندی زد فهمیدم که اهلشه. یواش یواش خودمو چسبیدم بهش اولش خودشو میکشید کنار اما بعدش دیگه گذاشت بچسبم بهش روسری و یه چادر سرش بود بهش گفتم چادرتو در بیار تا راحت باشی دیدم درنمییاره خودم درآوردم. بهم هیچی نگفت منم دیگه داغ شده بودم داشت روم باز میشد درسو ادامه دادیم تا اینکه گفت دیگه خسته شدم منم گفتم چه زود خسته شدی هنوز که چیزی بهت یاد ندادم. خلاصه وقتی داشتیم استراحت میکردیم من دستمو انداختم گردنش گفت چیکار میکنی دستتو بنداز گفتم چیکار کردم مگه خوردمت کاره بدیه؟ ساکت شد و چیزی نگفت روسریشو انداختم پایین و موهاشو لمس کردم گفتم چه موهای نرمی. چیزی نگفت ساکت بود منم سرشو گرفتمو واسه اولین بار یه لب زوری گرفتم سرشو میکشید عقب اما وقتی دهن توی دهن شدیم اروم شد و لبو داد بعد لب گفت داری چیکار میکنی؟ گفتم سمیرا دوستت دارم خیلی وقت پیش بود که میخواستمت با هم تنها خلوت کنیم. یه خنده ای کرد و گفت دیوونه شدی تا الانشم زیاد بود همینو که گفت دوباره ازش لب گرفتم اینبار طولانیش کردمو خوابوندم زمینو روش خوابیدم دیگه زیرم بود فقط ازش لب میگرفتم دست به سینهاش زدم اونم اعصبانی شد گفتم سمیرا تروخدا نگو نه من هرچه قدر گفتم قبول نکرد خلاصه اونقد روش خوابیدمو لب گرفتمو ازش خواستم که دیگه قبول کردو ادامه دادیم همون سمیرایی بود که فکر میکردم عمرن بتونم باهاش سکس کنم اما الان روش خوابیده بودم با سینهاش بازی کردمو خلاصه از زیر سوتین در اوردم وای وای چه سینه هایی فکر میکردم دارم خواب میبینم سینهاشو آروم آروم خوردمو لیسشون زدم دیگه سمیرا هم حشری شده بود شلوار سفید پوشیده بود درش آوردمو از روی شرتش کسشو مالیدم بهم گفت ترو خدا بهش دست نزن گفتم چرا گفت پردم پاره میشه. گفتم وقتی میمالم که پاره نمیشه هر دومون خندیدیم خداییش نمیخواستم از جلو بکنمش هدفم از پشت بود شرتشو در اوردم حالا یه مامانی سفیدم تپل با لبای قهوه ای منظورم کسه سمیرا جلوم بود دیگه لبام خشک شده بود ازش یه لب گرفتمو ازش خواستم کیرمو بگیره دهنش اونم قبول کرد خودش کیرمو دراوردو کرد توی دهنش اونقدر واسم ساک زد که داشتم از حال کردن مترکیدم دنیا رو سرم میچرخید سمیرا کیرمو از دهنش انداخت بیرونو خوابید زمین گفت بکن تو کونم فقط آروم زود باش بکن منم فوری از فرصت استفاده کردمو یه تف انداختم روی سوراخ کونشو آروم سرشو گذاشتم روی سوراخش آروم آروم فشار دادم اما سوراخش خیلی تنگ بود خلاصه به زور کردم سرشو توی کونش یه جیغی کشیدو گفت عوضی آروم منم که داشتم از حشری بودن میمردم شروع به تلمبه زدن کردم سمیرا هم بهم میگفت عوضی آروم بکن تند تند این جملرو میگفت اما من بهش توجهی نمیکردم و تلمبه میزدم چند لحظه بعد داشت آبم مییومد که به سمیرا نگفتمو با همون تلمبه هام ریختم توی کونش صبر کردم کیرم کاملا خالی بشه بعد درش آوردمو خوابیدم روش گفتم سمیرا خیلی دوستت دارم دنمباله همچین روزی بودم اونم خندیدو گفت از این روزا واست باز مییارم بعد یه لب گرفتمو لباسامونو پوشیدیم به درس ادامه دادیم باز روزای بعد منو سمیرا… امیدوارم از این داستان لذت کافی برده باشید.
0 views
Date: November 25, 2018