سلام خدمت دوستان عزيز همين اول بگم که اگه جمله بنديم خوب نيست و غلط املايي داشت ببخشيد اسمه من شهروز اهل کرمانم 24 سالمه خاطره اي که ميخوام براتون بگممال بهار پارساله89 تو خونه پاي ماهواره نشسته بودم که روي گوشيم اس ام اس امدسلام ميثم سمیرام خيلي بيمعرفتياز اونجايي که من خيلي دوستامو سر کار گذاشته بودم و با شمارهاي ناشناس خودمجاي دختر زده بودم و سر کارشون گذاشته بودم فکر کردم که يکي از دوستامه که ميخواد سر کارم بزاره وجواب اس ام اسو دادم و نوشتم که اشتباه گرفتي من ميثم نيستم .دوباره اس داد که اگه ميثم نيستي پس کي هستي نوشتم به تو چه که من کيم من خودم همه رو سر کار ميزارم تو ميخواي منو سرکار بزارينوشت نه به خدا من نميخوام تورو سر کار بزارمنوشتم پس چه کار ميخواي بکني نوشت ميخوام باهات دوست شم گفتم برو پدر حالت خوشهخلاصه اون اس ميداد منم که فکر ميکردم سرکاريه سر بالا جواب ميدادم تا اينکه ديدم زورم نميرسهنوشتم که ببين من اصلا هم جنس بازم و به دخترعلاقه ندارم که ديگه اس نداداون روز من کلاس داشتم ويادم رفته که گوشيمو سايلنت کنم ويه استاد داشتيم که اگه گوشيه کسي سر کلاس زنگ ميخورد ميگفت که از کلاس برو بيرون از شانس ما گوشيه من زنگ خورد. استاد ازکلاس انداختم بيرون اومدم بيرون که ديدم همون شماره اس داده.نوشتم بچه کوني عمري بتوني منو سر کار بذازي که ديدم زنگ زد جواب دادمديدم يه صداي خيلي ناز گفت که خيلي بي ادبي اين چي بود نوشتي؟ جا خوردمگفتم ببخشيد خانوم من فکر کردم که يکي از دوستام داره سر به سرم ميزارهخلاصه بيست دقيقه با هم حرف زديم وخيالم راحت شد که سرکاري نيست کم کم باهم دوست شديم. هرچي که ميگفتم شماره منو از کجا اوري ميگفت بيکار بودم يه شماره شانسي گرفتم و همين جوري نوشتم که سلام ميثم من سمیرام و از جوابايي که ميدادي خوشم اومد تصميم گرفتم باهات دوست بشم.البته بعد فهميدم شمارمو يکي از دوست دختراي قديميم که باهاش به هم زده بودم بهش داده. خلاصه باهم دوست شديم و قرار شد همديگرو ببينيم ديدمش خيلي خوشگل نبود ولي هيکله خيلي توپي داشت.کم کم خيلي با هم راحت تر شوديم و صحبت هامون سکسي شد و او به من ميگفت که تا حالا با دختريسکس داشتي و منم خودمو زده بودم به بچه مثبتي وگفتم نه من اصلا تا حالا دوست دختر نداشم چه برسه به سکس.قرار شد باهم بريم بيرون هرچي تلاش کردم که بيارمش خونه خالي نشد و گفت نه ميريم کافي شاپ خلاصه قرار شد بريم کافي شاپمن ديدم اگه با اين برم کافي شاب به جز اينکه کلي پول بايد بدم و کاري هم باهاش نميتونم بکنم تصميم گرفتم ببرمش جاده هفتاگر کسي کرمان امده باشه ميدونه جاده هفت باغ جاده ايه که توش باغ زياده و بعضي از باغهارو کردن چايي خونه سنتيو توشون الاچيقه باهاش رفتيم اونجا توي يه الاجيق وبه هر سختي که بود يه لب توپ ازش گرفتم وشانس اوردم که کسي نديدو کيرمم حسابي راست شده بود وبراي اينکه نبينه که کيرم با يه لب راست شده و پيش خودش بگه که چه ادم بي جنبه اي مجبور شدم پيراهنمو بيارم روي شلوارمخلاصه اون روز گذشت وکلي هم با هم گفتيمو خنديديم و سمیرا بهم گفت که دفعه بعد م ميام خونتون بله دوستان قرار بعدي شد روزپنج شنبه خونه ما روز موعود فرا رسيد به هر بدبختي که بود خونه رو خالي کردم و رفتم حموم و هرچي مو اطراف کير خايه بود تراشيدم و پيش خودم ميگفتم که چه کوني بکنم امروز من. خودمو حسابي خوش بو کردم وساعت پنج رفتم دنبالش اوردمش خونه. يه چند دقيقه اي باهم گفتيمو خنديديم که شروع کردم ازش لب گرفتن خيلي توپ لب ميداد وکيرمم حسابي راست شده بود. تا دستمو به طرف سينه هاش ميبردم هلم ميداد و نميذاشت. به هر بدبختي که بود سينه هاشو از روي لباس گذاشت بمالم کيرم راست شده بود و هر کار که ميکردم نميگذاشت که مانتوشو در بيارم بهش گفتم تو که پشت تلفن گفتي که ميام پيشت يه حال توپ با هم بکنيم که گفت من کسشعر زياد ميگم باور نکن. حالم گرفته شد و گفتم پاشو بريم الان پدرم مياد گفت کجا تازه که امديم؟گفتم چيزي نگو ممکن پدرم بياد و بردم رسوندمش. زمان برگشتن به شانس کيريم فوش ميدادم. چي فکر ميکردم چي شد و داشتم از تخم درد ميمردم شب سمیرا هرچي اس داد جواب ندادم.فرداش زنگ زد گفت بيا باهم بريم بيرون گفتم من کار دارم تا دو هفته هرچي خواست باهام قرار بزاره پيچوندمش ولي باز خر شدم و باهش قرار گذاشتم يه خونه جور کردم و باهم رفتيم اونجا چون دو هفته منو نديده بود تا رسيديم تو خونه شروع کرد ازم لب گرفن زبونشو ميکرد تو دهنم و منم داشتم سينهاشو ميماليدم شروع کردم دکمهاي مانتوشو باز کردن ديدم هيچي نگفت مانتوشو در اوردم يه تاپ نارنجي تنش بود تاپشو در اوردم يه سوتين سفيد داشت که سينهاش داشت از توش ميزد بيرون شروع کردم گردنشو به خوردن اومدم پايين خواستم که سوتينشو در بيارم نگذاشت. دوباره شد همون آش و همون کاسه منم که دوست ندارم کسي رو به زور بکنم اصرار نکردم و باز با کيري راست و تخم درد به خونه برگشتم. خيلي کونم سوخته بود و ديدم که جز ضرر چيزي تو دوستي با اين نيست. باهاش قهر کردم بعد سمیرا کلي التماس کرد که براي اخرين بار منو ببينه و باهم قليوني بکشيم چون خيليقليون دوست داشت گفتم باشه. باز خونه خودمونو خالي کردم و رفتيم اونجا تا رسيد گفت واي چه گرمه و مانتوشو در اورد. من هم خيلي بي اعتنا داشتم قليون ميکشيدم. بهم خيره شده بود داشت منو نگاه ميکرد بهم گفت من تورو خيلي دوست دارم چرا مي خواي باهام قهر کني گفتم ازت خوشم نمياد حالا منو ديدي پاشو بريماومد کنارم بهم چسبيد و شروع کرد ازم لب گرفت منم لبامو محکم گرفته بودم که يهو با دستش کيرمو از روي شلوار شروع کرد به ماليدن لبام شل شد وشروع کردم باهاش لب گرفتن بهش گفتم حتمان باز امدي کير منو راست کني بري گفت که اصلا امروز من مال تو هر کار که دوست داري بکن با اين حرفش انگار دنيارو بهم دادن. تاپشو در اوردم. يه سوتين صورتي داشت شروع کردم سينهاشو به ماليدن سوتينشو باز کردم واي ي ي چه سينهايي داشت شروع کردم سينهاشو به خوردن رفتم پايين روي شکمشو ليس ميزدم شلوارشو در اوردم انگار اون ادم قبلي نبود و هيچ مقاومتي نشون نميداد يه شرتصورتي هم پاش بود شورتشو در اوردم واي يه کس خوشگل تراشيده شده جلوي چشمام بود از کس ليسي بدم مياد به خاطر اينکه شهوتش بره بالا و حال توپي بهم بده چنتا ليس کوچولو به کسش زدم و بعد اومدم بالا وشروع کردم ازش لب گرفتن شهوت رو تو چشاش ميديدم. خودش تي شرتمو در اورد خودمم شلوارمو در اوردم شروع کرد سينهامو به خوردن اومد پايين شرتمو کشيد پايين و يه نگاه به کيرم کرد وکيرمو کرد تو دهنش باورم نميشد که داره برام ساکميزنه داشتم ميمردم و ميخواست که ابم بياد که بلندش کردم وشروع کردم ازش لب گرفتن چون تا قبلش داشت برام ساک ميزد طعم کيرمو داشتم تو دهنم حس ميکردم. ديگه ازش لب نگرفتم خوابوندمش خودمم خابيدم روش وکيرمو گذاشتم لاي پاش گفتم جلوت که فکر کنم بسته باشه.از کون ميزاري بکنم گفت نه از کون درد داره گفتم مگه تا حالا کون دادي که ميگي درد داره گفت نه ولي ميدونم درد داره به همون لاپايي قناعت کردمو چنتاتلمبه زدم از بس تو کف بودم پنج ديقيه نشد که ابم امد يه نيم ساعتي تو بغل هم بوديم. بعد بردم رسوندمش فرداي اون روز با دوستم سه روز رفتيم مشهد زمان برگشتن تو قطار بهم زنگ زد که کي مياي دلم برات تنگ شده گفتم فردا کرمانم و باز صحبتامون سکسي شد بهم گفت که اين دفه بيا از جلو بکن. گفتم مگه جلوت بسته نيست که يه داستان سر هم کردو گفت بچه که بودم از روي دوچرخه خوردم زمين و ميله دوچرخه خورد وسط پام و پردم پاره شد من کسخل هم باور کردم شب تو قطار به صب فکر ميکردم که دارم سمیراو از جلو ميکنم. صب رسيدم کرمان و قرار بود عصر با سمیرا بريم بيرون به هر دري که زدم خونه گيرمم نيومد وبا سمیرا رفتيم کافي شاپ و بعد بردم رسوندمش هر وقت مي خواستم برسونمش سر کوچشون نمي گذاشت و مي گفت اگه کسي منو با تو ببينه بد بخت ميشم سر چهار راه پيادش کردم ورفتم جلو تر ماشينو پارک کردم يواش رفتم دنبالش که منو نبينه تا خونشونو ياد بگيرم ديدم رفت توي يه کوچه و رفت توي يه خونه در سبز يادم امد که خونه يکي از دوستامتو همون کوچه ست رفتم در خونه دوستم تا امار سمیراو از دوستم بگيرم که اون بهم گفت که سمیرا شوهر داره واسم شوهرشم وحیده و راننده ماشين سنگينه و هفته اي دو روز بيشتر تو خونه نيست همين حرفو که نزد انگار دنيا روي سرم خراب شد و از اينکه تا حالا داشتم با يه خانم شوهر دار حال ميکردم از خودم بدم امد. شب به سمیرا زنگ زدم و کلي فوش بهش دادم که چرا نگفتي شوهر داري و او گفت که از ايمان بدش مياد و ميخواد ازش جدا شه گفتم گه نخور اشغال تو هرچي ميگي دروغ ميگي کاش ميدونستم که شوهر داري تا هيچ وقت با تو دوست نميشدم بله دوستان بخاطرش مجبور شدم سيم کارتمو عوض کنم چون دست از سرم بر نميداشت و ميگفت که عاشقم شده اين هم شانس ما بود ديگه. اميد وارم از خاطره من لذت برده باشيد بازم خاطره سکسي دارم شايدنوشتمشون. نظر يادتون نره…
0 views
Date: November 25, 2018