سهند و دخترعمه

0 views
0%

من سهندم و الآن ۱۸ سالمه و سوم ریاضیم‬. ‫من در یک شهرستان کوچک زندگی می کنم (حالا بمونه کجا) قبل از هرچیز بگم که این داستان قسمت ‫سکسیش خیلی زیاد نیست و سعی کردم عین حقیقت باشه و حتی یک جمله بهش اضافه نکنم.‫من تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی تو اون دوران هنوز فیلم سوپر ندیده بودم چه برسه فکر کس کردن به‬ سرم بزنه و هنوز به بلوغ نرسیده بودم و من بودم یه کیر کوچیک‬ ‫من اون موقع ها با چندتا از همکلاسی هام با هم ور میرفتیم و یه جورایی حال می کردیم. خوب بگذریم بریم‬ سر داستان اصلی‬ …‫.بنده یه دختر خاله دارم به نام راضیه که اون زمون که من کلاس اول راهنمایی بودم اون سوم راهنمایی بود‬ ‫و اما در مورد راضیه راضیه دختری بود سفید، یه کم تپل مپل و انصافا خوشکل. او خیلی دختر حشرییه‬ (اینو اون زمونا نمی دونستم بعدا فهمیدم) ما دو تا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و روابطمون خیلی خوب‬ بود و مثل دو تا دوست واقعی بودیم برای هم‬ .‫من اصلا به بدنش فکر نمی کردم اون زمون چون هنوز زیاد از این چیزا حالیم نبود، یه روز خونواده ی ما و‬ ‫خونواده ی راضیه با هم خونه مادربزرگ برای شام دعوت بودبم. طبق معمول من با راضیه تو اتاق صحبت می کردیم که بهم گفت حوصلم داره سر میره‬ . ‫منم بهش گفتم منم همین طور چی کار کنیم؟‬ ‫.گفت من میگم بیا یه بازی بکنیم‬ .‫گفتم چه بازی؟‬گفت نمی دونم، دکتربازی خوبه؟‬گفتم آخه این بازی واسه بچه هاس یکی ببینه زشته‬ .بالاخره با اصرار او قبول کردم‬ . ‫رفتیم تو یه اتاق خالی که یه تخت هم داشتو بهم گفت من دکترم تو هم مثلا بیماری. منم قبول کردم. منو‬ ‫خوابوند و بهم گفت خوب سهند آقا چتونه؟‬ ‫منم گفت یه خورده دلم درد می کنه.. لباسمو بالا زد و یه خورده شکممو مالید. دیدم داره کم کم دستش پایین‬ ‫میره و دستاش یه خورده داره می لرزه….. آروم دستشو گذاشت روی کیرم من چشامو بستم و کیرم آروم آروم‬ ‫راس کرد. البته یادمه خیلی کوچیک بود، یه خورده اونو از رو شلوار مالوند و منم حسابی حال کردم. خواست‬ ‫که شلوارمو از پام بیرون بیاره که یهو از بیرون صدا زدن بچه ها بیاین شام بخورین. راضیه بهم گفت خوب‬ برای امروز بسه ادامشو فردا‬ …اون شب تموم شد و دو روز بعد اونا اومدن خونه ی ما. او سریع اومد تو اتاق من و در رو بست و بدون‬ ‫مقدمه کیرمو گرفت، و منو پرت کرد رو تخت و شلوارمو خواست بکشه پایین که من جلوشو گرفتم و گفتم می‬ ‫ترسم بیرون بفهمن… ولی اون با زور شلوارمو پایین کشید و یه ده دقیقه ای با کنجکاوی بسیار با اون بازی‬ می کرد حالا که یادم میاد می بینم اصلا من کنجکاو نبودم ببینم کس چیه و چه شکلیه؟؟؟‬‫چند هفته گذشت و روابطمون به این شکل تبدیل شد و هر چند روز که هم رو می دیدیم سریع با کیر من ور‬ ‫می رفت ولی او اصلا لخت نمی شد یه روز بهم زنگ زد که سهند به بهونه درس کردن کامپیوتر بیا خونه‬ ‫ما… منم چند تا سی دی ور داشتم و راه افتادم. خونه ی اونا با خونه ما زیاد فاصله نداشتن. وارد خونه که‬ ‫فهمیدم که تنهاس و دیگه تا ته ماجرا رو خوندم. سریع منو برد تو اتاقش شروع کرد به لخت کردن من. این بار‬ ‫کامل من لخت شده بودم و حس خجالت می کردم و او هم که این موضوع رو متوجه شد لباس خودش رو‬ ‫بیرون آورد. واااااای چی می دیدم دو تا سینه خوش فرم و سفیییید آویزون. با دیدن اونا یه حسی توم جریان‬ ‫پیدا کرد و نا خودآگاه شروع کردم به خوردن اونا. این بار خلاف همیشه او اول با کیرم بازی نکرد بلکه من‬ پدر پستوناشو در آوردم ولی چون اصلا این کارو بلد نبودم زود خسته شد و دیگه نذاش ادامه بدم. ‫بهم گفت می خوای ببینی من به جای کیر چی دارم؟‬‫گفتم خوب معلومه کس داری؟‬‫ولی کس چیه فقط از زبون دوستام اسمشو شنیده بودم. نه عکسی نه فیلمی و نه هیچ چی… این شد که خودم‬ شلوارشو پایین کشیدم و همچنین شرتشو. کسش خیلی پشمالو بود و من کسشو خوب نمی دیدم‬ . ‫من حدود یه دقیقه با کنجکاوی پایان به کسش زل زدا بودم که او دستمو گرفت و به کسش مالید و انگشت کرد حس خوبی‬ ‫داشتم. اون روز کلی با هم ور رفتیم، پستوناشو می خوردم کسشو می مالوندم لب می گرفتیم و اونم حسابی با‬ کیرم ور می رفت‬ … ‫این ماجرا تا چند ماه ادامه داشت، جوری که با هم قرار گذاشتیم بعد از مدرسه (که مدرسه هر دومون نزدیک‬ خونه مادربزرگ بود) بریم به خونه مادربزرگمون. و اونجا حالی به حولی‬ …‫این قضیه دیگه برام عادی شده بودم. اون دوران هیچ کدوم از دوستام کسو از نزدیک ندیده بود و من از همه‬ جلوتر بودم‬ .بعد از گذشت چند ماه نمی دونم چی شد که یهو به یه چشم به هم زدن دیدم سال دوم دبیرستان هستم‬ . ‫بله، من الان دوم دبیرستان بودم و از چند سال پیش که با راضیه سکس داشتم تا الان اصلا سکس نداشتم و‬ اصلا بهش حتی فکر هم نمی کردم. دیگه دوران بلوغم بود و حس می کردم خیلی شهوتیم و در کل حالم‬ خیلی بد بود و هفته ای چند مرتبه جلق می زدم و از این کار خیلی خوشم میومد‬ . خیلی به کس احتیاج داشتم ولی همون طور که گفتم من در یک شهرستان کوچیک زندگی می کنم و تو این‬خراب شده هیچ غلطی نمیشه کرد. (البته یه خورده بی عرضگی خودمه). یه مرتبه یاد دوران بچگیم (اول‬ ‫راهنمایی) افتادم و دختر خالم راضیه. او الآن تهران درس می خوند (دانشکده) رفتم تو فکر باورم نمی شد که‬ من قبلا باهاش سکس داشتم‬ .‫فکر می کردم شاید خواب بوده ….ولی نه… اصلا چی شد یه مرتبه همه چی تموم شد…اصلا یادم نمیومد…..‬‫دیگه پایان فکرم راضیه بود… منی که یه شاگرد ممتاز بودم و درسم عالی بود با افت شدید تحصیلی مواجه شدم‬ (معدل اول دبیرستان0891 و معدل دوم 2181). همش فکر می کردم چه جوری به یادش بیارم و بهش‬ بفهمونم که من الان بهش نیاز دارم‬ . ‫کاری از دستم بر نمیومد. او تهران بود و من اینجا ….. با جلق زدن خودمو ساکت کردم تا تابستون که قرار ‫شد با خانواده برم تهران، از خوشبختی من قرار شد که راضیه هم که چند تا از وسایلشو تهران جا گذاشته بود با ما بیاد و زود برگرده…. خیلی خوشحال شدم. به خودم گفتم اگه قراره کاری بکنم این بهترین موقعیته‬ .بالاخره روز موعود فرا رسید. من و راضیه عقب نشستیم و پدر و مادر هم جلو‬ . سعی می کردم خودمو بهش بچسبونم و تو خواب سرمو روی پاهاش می ذاشتم و‬ ‫رسیدیم تهران رفتیم خونه یکی از فامیلامون. راضیه هم دوران دانشجویی شبا اونجا تلپ بود. شب اول که‬ ‫نتونستم کاری بکنم. رفتار راضیه با من جوری بود که اصلا انگار هیچ چی بین ما نگذشته و این کارو برای‬ ‫من سخت تر می کرد. بالاخره شب دوم فرا رسید….. من جامو یه متری راضیه انداختم. و سعی کردم خوابم‬ ‫نبره یه ساعتی گذشت و کاملا به بدن راضیه خیره شده بودم. چه هیکلی داشت. اصلا قابل مقایسه با سوم‬ ‫راهنماییش نبود. خیلی حالم بد بود دلو زدم به دریا و بالشتمو چسبیدم به بالشت او و خیلی آروم لبمو گذاشتم‬ ‫رو پیشونیش. خیلی آروم جوری که بیدار نشه. قلبم با چنان سرعتی می زد که می ترسیدم راضیه از صداش‬ ‫بیدار بشه. یه خورده شجاع تر شدم و دستمو آروم گذاشتم روی پستونش دکمه بالای پیرهنشو باز کردم یه‬ سوتین مشکی دیدم داشتم می مردم. دیگه نمی فهمیدم که دارم چی کار می کنم. دستی که آروم رو پستونش بود‬ ‫رو یه خورده محکم تر فشار دادم که یهو از خواب پرید و با جیغ خیلی بلندی که کشید پدرم بیدار شد و پرید تو‬ ‫اتاق. من که شهوت از سرم پریده بود و حسابی خودمو خیس کرده بودم گفتم هیچ چی راضیه خر و پف می‬ ‫کرد خواستم بیدارش کنم که ترسید و جیغ زد. بالاخره پدرم رفت و راضیه بلند شد و رفت تو یه اتاق دیگه…..‬اعصابم شدیدا خورد بود. به خودم گفت اصلا بی خیال همون جلق خودمون رو بزنیم بهتره، کی کس می‬ ‫خواد گرفتم خوابیدم. ولی خوابم نمی برد بعد از چند ساعت به زور خواب رفتم. صبح با صدای راضیه لنگه‬ ‫ظهره نمی خوای پاشی. از خواب بیدار شدم. روم نمی شد تو صورت راضیه نگاه کنم. موقع نهار سر میز‬ ‫راضیه روبه روی من نشسته بود و هی بهم لبخند می زد و می گفت دیشب چی کار می کردی؟ باهام چی کارداشتی؟… و‬ ‫داشت جلوی همه آبرومو می برد. منم چرت و پرت جوابشو دادم و سریع غذامو تموم کردم و رفتم بیرون تو‬ خیابون با بچه ها‬ …‫بعد از ظهر اومدم خونه دیدم راضیه تنهاس و داره وسایلشو جم و جور می کنه. بهش گفتم بقیه کجان؟ تو‬ داری چی کار می کنی؟‬ ‫گفت همه رفتن بیمارستان ملاقات یکی از فامیلا و منم چون باید صبح زود برم خونه موندم تا کارامو تموم کنم. با شنیدن این که قرار بود فردا بره خیلی ناراحت شدم و به زمین و زمان فحش می دادم‬ .رفتم پیشش نشستم و بهش گفتم راضیه می خوام یه چیزی بگم، ناراحت نمی شی؟‬گفتنه هر چی می خوای بگو‬ …-‫آخه روم نمیشه‫مگه چی میخوای بگی‫چی حدس می زنی؟‫با دوس دخترت حرفت شده؟دوس دخترم کجا بود بابا‫زد زیر خنده و گفت خاک بر اون سر بی عرضت کنن. حالا چی می خوای بگو، اگه روت نمیشه بنویس‬ .‫فکر خوبیه…..یه کاغذ برداشتم و خواستو داشتم براش می نوشتم که ملت ریختن تو خونه (بابا و مادر و دایی و‬ خیلی حالم کیری شد‬ .)راضیه اومد کاغذ رو ازم بگیره. ولی من بهش گفتم نه من پشیمون شدم‬ .ولی با زور ازم گرفت و رفت که بخونه‬ …(با خودم گفتم الآن آبرومو می بره. ) آخه بعضی وقتا که به کلش می زنه هر کاری ممکنه بکنه‬ . دایی و پدر و بقیه رفتن دوباره بیرون‬ . حالا تو خونه من بودم و راضیه و مامانم‬ . مادرم رفت پای تلفن که پدر مامانش صحبت کنه (هر وقت بخواد باهاش صحبت کنه حداقل 54 دقیقه طول ‫میکشه). منم داشتم با بی حوصلگی کانالو عوض می کردم. راضیه اومد تو پذیرایی و یه نگاه بهم کرد و بلند ‫خندید و خواست یه چیزی بگه ولی نتونست از بس داش می خندید. بعد از چند دقیقه اومد نزدیک من و گفت تو اتاق منتظرم و رفت تو اتاق‬ …‫خشکم زده بود به اندازه ای خوشجال بودم که حد و اندازه نداشت. بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق.‬ خیالم از بابت مادرم راحت بود‬ …‫به خودم می گفتم تا 5 دقیقه دیگه داری کس راضیه رو لییس می زنی. دیگه مثل 5 سال پیش نبود. من الآن ‫.کلی فیلم سوپر دیده بودم و کلی داستان و خاطره خونده بودم. رفتم تو اتاق دیدم راضیه رو صندلی نشسته و یه صندلی هم رو به روش گذاشته. ازم خواست بشینم .‬‫منم نشستم روبه روش. دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت ببین سهند من مثل خواهر بزرگ تر تو می مونم،‬‫اگه باحات راحتم واسه اینه که من و تو با هم بزرگ شدیم و تو رو برادر خودم می دونم. من نامتو پاره می کنم‬ و به کسی هم نمی گم. و فرض می کنیم که اصلا اتفاقی نیفتاده‬ . ‫من فکر کردم داره مثل همیشه مزه میندازه و منو دس میندازه. واسه همین صورت بردم تا نزدیک تا ازش لب‬ ‫بگیرم که محکم یه سیلی بهم زد. خیلی محکم…. اشک تو چشمام جمع شد……… بهم گفت احترام خودتو نگه‬ دار عوضی…….. همه چی دور سرم می چرخید. راضیه پاشد و رفت بیرون‬ . دو ساعت پایان اونجا نشستم و خشکم زده بود و تو فکر بودم‬ . ‫چرا همچین کاری رو کزد؟؟‬از اون روز تا الآن من باهاش قهرم و روابطمون به صورت خیلی محسوسی تیره شده‬ . همه فامیل هم متوجه شدن‬ . ‫بلی دوستان این بود خاطره من و دختر خاله نامردم‬ . ‫بعد از اون ماجرا من کلی در موردش تحقیق کردم و فهمیدم که او تهران حسابی خلاف شده و چندتا دوس‬ پسرم داره و حتی بعضی شبا اونجا می خوابه‬ … ‫آخه چرا باید دختری که به این همه آدم حال میده به من که اولین خاطره سکسیمون باهم بوده نده؟؟؟‬نویسندهسهند

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *