یادش بخیر زمانی که دانشجو بودم به طور اتفاقی و توی سوپری سر کوچه با یه خانم چادری که همچین چپ چپ منو می پایید آشنا شدم .شماره تلفن خونه رو بهش دادم . راستش بخواید فکر نمی کردم بهم زنگ بزنه ولی زنگ زد اسمش سودابه بود و مدتی تلفنی باهم صحبت میکردیم . درددل میکرد که شوهرش آدم خوبی نیستو از این صحبتا و منم که خدای کس کلاس گذاشتنو و بچه مثبت بازی بودم حسابی توی دل ایشون جا باز کرده بودم که بعد از مدتی به زیر دلش هم کشیده شد . شوهر سودابه خانم توی اداره برق شیفت اتفاقات برق بود . بعد از مدتی ازش خواستم که از نزدیک ببینمش و اونم قبول کرد که موقعی که حاج آقا شیفت شبه برم اونجا .ساعت 10 شب بود که دفعه اول رفتم اونجا و توی حیاط نشستیم یه لباس تنگ و یه شلوارک پوشیده بود که خداییش هیکل خوبی داشت . پایین تنه اش خیلی خوش استیل بود ولی نمیدونم چرا سینه هاش کوچیک بود . خیلی باهاش لاس زدم ولی نتونستم بکنمش . بعد از مدتی که باهاش صحبت می کردم بهش گفتم دوست دارم بکنمش که یه طوری گفت نه که هوس از حرفش میبارید . یکی از شبهایی که رفته بودم اونجا خیلی ازش لب گرفتم و به زور هم که شده بود با کسش رو شلوار بازی کردم و حدود 1 ساعت باهاش حال کردم تا تونستم دستمو برسونم به چوچولش . اینقدر کسش صاف بود که دستم روش لیز میخورد . خلاصه اینقدر با چوچولش بازی کردم که داشت میمرد و خودش گفت بریم توی اتاق . توی اتاق همینکه که خم شد که ضبط رو روشن بکنه بهش چسبیدم و روش خوابیدم . سودابه خیلی زور زیادی داشت منو کنار زد و گفت علی جون من باهات شوخی ندارم چرا اینکار میکنی و زد زیر خنده . لباسشو توی نور کم لامپای بیرون در اورد . داشتم میمردم سودابه از بس هوسی بود کس شعراش گل کرده بود . خلاصه رفتم سر وقت سینه هاش که گفت نه سینه رو با کس میده و جدا شرمنده ام . روش خوابیدم کیرم آروم گذاشتم تو کسش و دستمو روی سینهاش . بعدشم همونطور که کیرم تو کسش بود با زبون روی سینهاش میکشیدم و میمکیدمشون . سودابه دقیقاً وحشی شده بود و اینقدر لرزید که آبش اومد و موقعی که ابش اومد جیغ میزد .شما تجسم کنید من هم داشتم حال میکردم و هم ترسیده بودم . از یه طرف میترسیدم شوهرش اتفاقی بیاد خونه و از طرف دیگه از حالت هوسی اون . وقتی آبش اومد گفت هنوزم میخواد که بکنمش که بهش گفتم لامصب من هنوز آبم نیومده و مطمئن باش کردنم ادامه داره . خلاصه بعد حدود 20 تلمبه زدن آبم اومد و ریختم تو کس داغش . از بس ترسیده بودم لباسامو ÷وشیدم که برم خونه ولی اون با همون حالت لختش اومد توی حیاط بر خداحافظی که وقتی دوباره هیکلشو دیدم کیرم بلند شد و موقعی که بهش چسبیدم که خداحافظی کنم دوباره کیرمو از تو شلوار در آوردم و گذاشتم لای ÷اش . سودابه گفت علی مگه سیر نشدی ؟ گفتم راتش بخوای میخوام یه بار دیگه اینجا بکنمت . قبول کرد . خم شد وای که چه کس بزرگی داشت . از پشت گذاشتم داخل کسش و اونم دستشو به میله گاراز گرفته اینقدر تلمبه زدم که آبم اومد و اونم مثل وحشیا حال میکرد . ازش خداحافشی کردمو رفتم خونه ساعت 1 شب بود و نای راه رفتن نداشتم . بعد از اون هم بارها کردمش ولی بعد از مذتی که با زنهای دیگه دوست شدم و سودابه تکراری شده بود ازش جدا شدم . ولی واقعاً کس نازی بود و کمتر برام پیش اومد که یکی اینقدر موقع سکس حال بده .نوشته علی
0 views
Date: November 25, 2018