سوغات سربازی

0 views
0%

اين خاطره رو كه من مي خوام براتون تعريف كنم مربوط ميشه به دو سه سال پيش كه هنوز منفعتهاي اين خاطره رو منو خواهرم داريم مي بريم منو خواهرم تنها اولاد مامانو بابامون هستيم پدر و مادر من هر دو دكترند مادرم متخصص زنان و زايمان و پدرم پزشك عمومي و صبح ها تو خونه پيداشون نيست من از خواهرم سه سال بزرگترم اين خاطره از زماني شروع شد كه ما هر دو به سن بلوغ رسيده بوديم منم مثل همه پسرها دنبال كس مي گشتم وقتي هم پيدا نمي كردم با يه سي دي خودمو راضي مي كردم خواهر من هيچ وقت حال منو رعايت نمي كرد و هميشه يه نوع لباس اونم تاب شلوار مي پوشيد كه از تابش سوتينش معلوم بود و خط سينه هاش و وقتي هم مينشست خط كونشو شورتش معلوم بود خلاصه منو حسابي حشري ميكرد و هميشه جلوي من دراز مي كشيد و با من شوخي ميكرد معمولاً قلقلكم مي كرد به كون من ضربه مي زد جوش هاي پشت منو در مي آورد و تا من مي خواستم بهش دست بزنم مي گفت نميشه تو نامحرمي تو نمي توني جوشهاي پشت منو دربياري خواهرم هي منو حشري مي كرد و من نمي دونستم چيكار كنم خلاصه سن ما شد 18 سالو از كنكورم در نيومديمو رفتيم سربازي بعد آموزش ما رو تقسيم كردنو انداختنمون توي مهاباد وسط كرداي با غيرت تو اونجا خيلي قريب بودم و بهم خيلي سخت مي گذشت يه روز كه مرخصي بودمو شهرو داشتم مي گشتم رفتم به يه سوپر ماركت صاحبش خيلي باحال بودو كار درست وقتي باهاش حرف زدمو چند تا چيز ازش خريدم باهاش دوست شدم اون انواع اقسام كالاهاي قاچاق مي فروخت منم مشتري پرپروپاقرص جنده لاشی هاش بودم خلاصه خدمت من تموم شد و رفتم باسه تسويه حساب پايان لعنتي كه به خاطر اون دو سال از سنم تلف كرده بودم بعد كه كارام تموم شد تصميم گرفتم دوباره برم سراغ دوستمو باز حال كنم ازش وقتي سراغ گرفتم گفت امروز رو ازت معذرت مي خوام چون امروز همشون مشغولن ولي فردا چرا سراغ دارم منم گفتم كه حيف شد من باسه امروز ميخوام بهم گفت كه ببين من به تو يه چيز ميدم چون تو لياقتشو داري اينم باسه دوستيمونه بعد به من دوتا شكلات داد و گفت اينارو خودت نخور به دختري كه دوسش داري و مي خواي باهاش بخوابي و اونم راضي نيست بده ديگه كار اون دختر تمومه ازش تشكر كردمو رفتم تو راه به حرفاش فكر مي كردمو ولي باورم نمي شد شكلات ها خارجي بودنو اسمشون چيك بود رفتم خونه حسابي منو تحويل گرفتن و فردای اون روز مهموني دادن فرداي اون روز باز روز از نو روزي ازنو از خواب بلند شدمو ديدم خواهرم تو خونس باسم صبحانه درست كردو خورديم يهو يه فكري به سرم زد بغلش كردمو محكم فشارش داد گفتم خيلي دلم برات تنگ شده بود پاشدم رفتم سراغ ساكم يدونه از شكلاتارو براش آوردم اونم رفته بود تو اتاق خودش در زدمو رفتم تو گفتم پدر اين جوش هاي پشت من پدرمو دراوردن اونم گفت بيارشون حسابشونو برسم منم رفتم روي پاش دراز كشيدم گفتم اينا نميذارن آدم كاراش يادش بمونه شكلاتو بهش دادمو گفتم اينم سوغاتي تو اونم ازم تشكر كرد و گذاشت تو دهنش گفتكه عجب غليظه گفتم پدر خارجيه آخه خوردش و شرو به عمل پشتم كرد كمكم ديدم كه دستاش گرم شده و به جاي فشاردادن جوشام داره پشتمو ناز مي كنه بعد دستشو برد سراغ قمبلام و اونارم لمس كرد و فشار داد با خودم گفتم خودشه بهش گفتم مي خواي جوشهاي پشتتو ببينم گفت آره (گفتم خودشه) گفتم بيا رو تختت دراز بكش اونم دراز كشيد من پيراهنش دادم با لا و چندتا مثلاً جوش پيداكردمو فشار دادم ديدم ديگه او قرمز قرمز شده و خيلي بدنش حرارت داشت گفتم اه انگار زير بند سوتينت يكي دوتا جوش بزرگه ميشه اينو باز كنم گفت بازش كن (عجب اكثيري بود مثل سيلد نافيل خودمون) منم با كمال ميل بازش كردمو مثلاً فشار دادم بعد با دستام ماساژش دادمو درستو حسابي پشتشو دستمالي كردم يه دستمو گذاشتم رو قمبل كونش ديدم هيچ جوابي نيومد بعد قمبلشو فشار دادمو يه بشكون گرفتم دوباره جواب نيومد كونشو حسابي ماساژ دادم اون روز دامن پوشيده بود و من از زير دامش دستمو رد كردمو گذاشتم روي پوست كونش شورت كوچيكي پوشيده بود و درست حسابي شق كردم باز نازش كردمو ايندفعه شورتشو كشيدم پايين بعد رو پشتش خابوندم بهش گفتم حالت خوبه بهم گفت داره كسم ميتركه زودباش يه كاري كن گفتم باشه فوري شروع به خوردن كسش كردم كسش خيلي قشنگه مثل هلو تپله و برجسته درستو حسابي خوردمش و با يكي از دستام هي چوچولشو ناز ميكردم بعد اونو ميمكيدمو تو دهنم مي گرفتمو ولش ميكردم اونم دادو هوارش رفته بود بالا و هي آخ و اوف واي ميكرد بعد سه چهار دقيقه آبش اومد اونم خوردم مزه اون مثل سيب زميني نپخته بود كه براي من از شير نارگيل شيرين تر بود يكم اروم شد بهش گفتم ميدوني ساك چيه گفت مگه من بچم فوري منو رو تخت هل دادو خوابوند به پشتمو شلوارمو كشيد پايين كيرمو كرد تو دهنش و با يكي از دستاش بيضه هامو مالش ميداد ديدم خيلي حرفه اي اينارو از فيلما ياد گرفته بود با خودم گفتم اينجوري كه اين پيش ميره الان من ميام گفتم بسه و الان نوبت منه گفتم برو به سجده اونم رفت بعد من با دستم از پشت كسشو مالش دادمو با زبونم سوراخ كونشو خردم بعد انگشت شستمو كردم يواشكي تو درش آوردم بازم خوردمش ايندغعه دوتا از انگشتامو كردم تو بعد درش آوردم يكم شل شده بود بعد رو كيرم تف زدمو گذاشتم تو كونش اولش آروم آروم پيش ميرفتم بعد سريعتر شدمو عالي براش تلمبه زدم آبم داشت مي اومد از كونش درآوردمو گفتم آبمو مي خواي گفت آره مي خوام مزشو بچشم منم دادم تودهنشو آبم اومد اونم خوردشو گفت خيلي خوبه شوره كار ما تموم شدو همديگرو بغل كرديمو دراز كشيدم گفتم احساست چيه گفت برادر من خيلي دوست داشتم باهات سكس كنم هم ازت ميترسيدم كه منو پس بزني هم ازت خجالت مي كشيدم اما الان ديگه ميدونم كه اشتباه مي كردم بهم گفت نظر توچيه بهش گفتم از اون روزي كه به بلوغ رسيدم و تو اين لباساي كوتاهو حشري رو كه ميپوشي مي ديدم بهت فكر مي كردم خلاصه ما ديديم كه اين نظر دو طرفه استو ما بي خودي خودمونو از ميوه هاي بهشتي مون محروم كرديم از اون وقت تابه حال ما سكس داريم و خيلي از خودمون راضي هستيم الان وقتي من اين خاطره رو براتون تايپ ميكنم عشقمم پيشمه و اونم اينكارو ميپسنده.نوشته Bing Bang

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *