سکسیه…. نه به اندازه ی رژ سرخ تو

0 views
0%

ماه رمضون بود. منم طبق عادت رفته بودم تا چند روزی خونه پدر بزرگم باشم چون روزه میگرفت نیاز داشت تا یکی کاراشو بکنه. منم گفتم روز اول ماه رمضون برم براش سنگک تازه بگیرم. توی صف واساده بودم و با گوشیم ور میرفتم تا نوبتم بشه و زیاد حواسم به دورو بر نبود وقتی نوبت نفر جلوییم رسید و شاطر نون سنگک رو روی توری جلومون پرت کرد یه صدای خوشایندی روبه من گفت آقا ببخشید میشه یه کمکی به من بکنید؟من سرمو از توی گوشی بیرون آوردم. یه لبخند دیدم که باعث شده بود دندونای سفیدش که مثل یه ردیف مروارید داشت میدرخشید مشخص بشه. یه دختره بود با لبو دهن کوچولو چشمای درشت و موای فرفری که از کنار شال سبزش معلوم بود. ترکیب مانتو جلو باز کرمی و یه شلوار لی که پاش بود با صندلای سبز و لاکای سرخ کلاسیک نشون میداد که دختر با سلیقه ایه. یکم توی چشمای قهوه ایش خیره شدم. شکمم عرق کرد قلبم شروع کرد به تند زدن نا خداگاه لبو گاز میگرفتمو تماشا میکردم تاحالا هیچ کس همچین تاثیری توی یک نگاه به من نذاشته بود بدونه اینکه خودم بخام نیشم تا بناگوشم باز شد و جواب دادم-آره حتمن. چکار کنم؟-خیلی داغه سنگاشو برام اگه میشه بتکونید. ببخشیدا-نه خانوم خواهش میکنم. چشم الانو شروع کردم براش ردیفش کردم یکم واساد نونش خنک شد برداشت و رفت. منم همینطوری داشتم فکر میکردم که این ممکنه کدوم همسایه باشه؟ چرا اینقدر به دل من نشست این دختر؟ یا اصلن هم محلی پدر بزرگم هست یا نه و ازین فکرایی که همه با خودشون میکنن.فرداش دوباره همون ساعت رفتم توی صف نون از توی خونه تا نون وایی همش به این فکر میکردم که سر صف اگه ببینمش باید چکار کنم تا یه جوری سر حرفو باز کنم و خودمو کلی برای موقعیت های مختلف آماده کردم. وارد نونوایی شدم یه نگاه انداختم به مشتری ها. نونوایی پر بود از پیرزن و پیرمرد و چندتا بچه نوجوون. حسابی خورد تو حالم.و فردا دوباره همین قضیه تکرار شد و خبری از اون خانومه نبود. با خودم فکر میکردم توام زیادی خیال بافی پسر جوون دختره یه بار دیدیش دیگه رفت پی کارش بیخیال هی هروز با کلی امید و لبخند میای سرخورده و کیر شده بر میگردی ول کن کم خودتو اذیت کن. اما یه چیزی درونم خوشش میومد ازین انتظار کشیدن. ازین که هروز بیاد و نیم ساعت سر صف واسه به امید اینکه بالاخره یه بار دیگه بتونه اون ترکیب زیبا از صورت گرد و چشمای قهوه ای و موای فرفریه روی پیشونی رو ببینه اما این اتفاق نمیافتاد و من روز به روز نا امید تر میشدم. رسیده بودیم به روز 8 ماه رمضون من طبق عادت سر صف بودم. نوبتم شد نونمو گرفتم و به سمت خونه را افتادم دست کردم توی جیب شلوارم پاکت مارلبرو قرمزمو دراوردم که یدونه آتیش کنم دیدم خالیه. رفتم توی سوپر محل که دیدم بععععله. خانوم اومده داره شیر و این چیزا میخره. حال فوتبالیستی که سالها روی نیمکت نشسته و منتظر مونده تا یه فرصت خوب بدست بیاره و توی فینال بازیکن اصلی مصدوم شده و نوبت به این رسیده رو داشتم. خودمو رسوندم بهش با صدای بلند گفتم.-سلام.نگام کرد. انگار داشت توی ذهنش یه چیزی جست و جو میکرد تا آشناییی بین ما پیدا کنه تا یه توجیهی باشه برای این سلام گرم و رسایی که من بهش دادم، ولی انگار چیزی پیدا نکرد. با یه لبخندی که نشون از شخصیتش داشت گفت-معذرت میخام بجا نمیارم.داشتم روانی میشدم. ازین که دارم باهاش چشم تو چشم میشم و حرف میزنم روی پا بند نبودم و متوجه موقعیت اصلن نبودم با ذوق گفتم اونروز تو نونوایی. و با چشمام که داشت برق میزد اشاره به سنگک دستم کردمانگار که به نظرش خیلی احمقانه اومده باشه لبخندش جمع شد و گفت. خب؟-خب همین دیگه سلام.-کاری داشتین؟ توی این وضیعت؟و دستاشو باز کرد طوری که منو متوجه وضیعت دورو بر کرد که وسط سوپر محل نگه داشتمش دارم سلام احوال پرسی میگنم و یه سری مزخرفات راجع به سنگکی تحویلش میدم.-نه خاستم سلامی داده باشم با اجازه و سریع زدم از مغازه بیرون و منتظر شدم تا بیادداشتم جلو در مغازه رو نگاه میکردم که تا اومد بیرون باهاش حرف بزنم. از دور پشت شیشه مغازه میدیدمش قد متوسطی داشت و صورت بی نهاییت زیبا. یکی دو دقیقه بعد اومد بیرون یکم دنبالش را رفتم تا ازون محل دور بشیم و بعد توی موقعیت خلوت تری رفتم دوباره پشت سرش.-ببخشیدیهو هراسان برگشت-وای آقا ترسیدم. و اخماش رفت تو هم. فکر کنین ابروای کمون با اون چشمای درشت قهوای و دماغ قلمی ترکیبش با لبو دهن کوچولو و رژ لب قرمز کلاسیک سکسی چقدر جذاب میشه حالا اخم هم کرده بود دیگه جذاب ترین بود و من نتونستم خودمو بیشتر از این کنترل کنم. همینطوری که از شدت ذوق چشمام برق میزد و لبخند از لبم نمیافتاد گفتم.- من قصد مزاحمت ندارم فقط میخاستم اگه میشه باهم آشنا بشیم یکم.از برخوردم توی لحظه خوشش اومد. و شمارمون ردو بدل شد(برای طولانی نشدن مطلب از یه مقداریش و چند قرار اولیه فاکتور میگیریم ومیرسیم به اولین قرار توی خونه من.) – کی میرسی؟-فکر کنم 9 اونجا باشم.- زود فقط بیا. من داره قلبم از دهنم میزنه بیرون زود بیا فقط.-باشه کم دیوونه بازی در بیار-دیییونم دیگه. بیا برات کلی تدارک دیدم خیلی قراره خوش بگذره.-باشه.دل تو دلم نبود که بیاد برسه یه شیشه ویسکی ردلِیبِل جانیواکر گرفته بودم. ساعت نزدیک 9 بود از هیجان زیاد کف دستام عرق کرده بود روی صندلی پشت میز نزدیک آشپز خونه نشسته بودم یه سیگار آتیش کردم از هیجان پامو تکون میدادم تا استرسم معلوم نشه میخاستم یه خاطره فوقالعاده براش رقم بزنم تو اولین دیدارمون و هرچی بلدم نشونش بدم که اونم مثل من عاشق بشه. یه ظرف بزرگ یخ ردیف کردم با چند تا لیمو ترش و سودا. زیتون گوجه چیپس و کلی گوشت از قبل آماده کرده بودم. قبل از رسیدنش روی آیپد واسه خودم چند تا لاین ردیف کردم زدم. هر چی ساعت بیشتر نزدیک به 9 میشد فشار قلبم به قفسه سینم رو بیشتر حس میکردم. یه کام محکم از سیگارم گرفتمو دود کرختشو توی تاریکی نسبی که توی خونه وجود داشت فرستادم رفت پی کارش. ساعت 10 12 دقیقه از 9 گذشته بود که تلفنم زنگ خود.-جونم؟-درو باز کن واحد چندی؟-بیا طبقه سوم. تک واحدیه.و رفتمو درو باز کردم. اومد بالا رسید. من توی در منتظرش بودم و ازش به گرمی استقبال کردم.-میتونی لباساتو اون اتاق عوض کنی تا منم دوتا پیک بریزم به سلامتی امشب بزنیم.اونم رفت توی اتاق منم مشغول ریختن مشروب شدم. و کلی مزه آماده کردم صندلیشو درست کردم تا بیاد بشینه باهم بخوریم. و قبل ازینکه از اتاق بیرون بیاد رفتم موزیکو روشن کردم و شروع کرد به خوندن-بیای و بخندی تا باز خنده هاتو مثل شمع دونی بزارم رو طاقچهوقتی از اتاق اومد بیرون و چشمم بهش افتاد تازه متوجه شدم که دامن زرد چقدر میتونه زیبا باشه.موای فرفریشو بالای سرش بسته بود یه بلوز صورتی کم حال تنش بود بازوای تقریبن پری داشت و کمر باریک که با یه دامن زرد تا بالای زانوش بود وصندلای زردی که پاش کرده بود. من دلم میخاست همونجا ساعت از حرکت وایسه و برای همیشه توی همون حالت بمونم و بتونم تا آخر عمرم فقط همون صحنه رو ببینم.اومد رسید به من نشست روی صندلی. پیکشو بهش دادم. و دوتایی گرفتیم بالا. به سلامتی امشب.-به سلامتیپیک دووم. سووم. چهارم. من بعدش دوتا لاین واسه خودم ردیف کردم.-میزنی؟-بدم نمیاد امتحان کنم.دوتا لاین چاماخ دادم بهش زد. و بعد گفتم حالا یه سیگار روشن کن شیشه مشروبم بیار رو بالکن تا منم گوشتارو بیارم یه کم بخوریمخلاصه میکنم.مشروبی خوردیم 4 5 تا تیکه گوشت زدیم رو باکلن سیگار کشیدیم موزیک گوش دادیم و رقصیدیم و کلی بهمون خوش گذشت. ساعت نزدیک 1 بود-میای با من حموم؟ بریم تو جکوزی؟چشماش که از شدت مستی حسابی شهلا شده بود بهم خیره شد. با یه صدای فوق سکسی آروم بهم گفت آره عزیزم چرا نیام؟ من اینجام که بیام با تو حموم. وای وای شنیدن این کلمات از دهنش واقعن حالمو عوض میکرد. -پس تا تو لباستو در بیاری منم برم جکوزی رو پر کنم. تو یه لطفی بکن شیشه مشروبمونو با اون میز کوچیکه و مزه ها بیار تو حموم میزاریم کنار جکوزی اگه دلمون خاست بخوریم.فکر ایجاشو از قبل کرده بودم برای اینکه خیلی براش رویای باشه 20 تا شمع روشن کردم. جکوزی رو پر آب کردم و 15 20 تا گل سرخ انداختم روی آب خودمم لباسامو دراوردم و رفتم توی جکوزی زیر گل ها منتظر شدم.اومد توی حموم اوووف عجب سکسی شده بود. بدن سفید و شیو، از ابرو به پایین یدونه مو توی بدنش نبود. با یه شورت و سوتین مشکی و سینه های رو فرم سایز فکر کنم 75 بود حسابی توی اون مستی حشریم میکرد. و من براش شروع کردم به خوندن همزمان با موزیکی که پلی کردم.ساعت 2 صب…..تو وان پر از گل رز….. سکسیه…. اما ..نه به اندازه ی رژ سرخ تو (وانتوس)بدو بیا اینجا که قلبم داره از توی دهنم میزنه بیرون برای لمس تنت عزیزماونم اومد توی جکوزی خودشو توی بغلم جا داد آروم چشمامون به هم خیره شد لبمو گذاشتم روی لباش و شروع کردم به مکیدن لباش و هرازچندگاهی که لبامون از هم جدا میشد شروع میکردم گردن و گوششو میخوردم حسابی حشری شده بودیم. همینطوری که لباشو روی لبام محکم فشار میداد با دستش کیرمو گرفته بود و میمالید منم شروع کردم سوتینشو که حالا حسابی خیش شده بود از تنش درآوردم و با یه دستم نوک سینشو براش فشار میدادمو بازی میکردم یه دستمو گذاشته بودم روی کسش که هنوز شرت پاش بود و همزمان داشتم اونیکی سینشو براش میخوردم و گاز گاز میکردم. صدای ظریف و آرومی ازش میوومد آ آ آ ه ه آ آ آ ه -برگرد توی بغلم میخام پشت گردنتو بخورم. اونم بدون کوچیک ترین حرفی هرکاری میگفتم انجام میداد هنوز توی وان بودیم از پشت بغلش کرده بودم دهنم پشت گردنشو داشت نوازش میکرد با یه دستم شروع کرده بودم کسشو میمالیدم که حالا حسابی ازش داشت یه مایع لزج بیرون میومد که از توی آب هم قابل تشخیص بود کیرم حسابی سفت شده بود داشتم فشار میدادم به لپای کونش که مثل ابر نرم بود. خودشو یه لحظه ازم جدا کرد-وااای نمیتونم دیگه بیا بکنم زودتر.-بریم بیرون روی تخت سکس کنیم؟-آره آره بریم فقط زود دارم دیوونه میشم از حشر-بریم عزیزم.روی تخت که رسیدیم داگ استایل نشست و آماده بود که حسابی لذت زیادی ببره منم تا رسیدیم شروع کردم اول یکی دو دقیقه کسشو خوردم حسابی دوباره خیس شد و با دستم یکم باهاش بازی کردم و سر کیرمو آروم گذاشتم دمه کسش و با یه هل ظریف وارد کسش کردم. کسش تنگ بود و داغ و باعث شد حسابی از خودم بی خود بشم توی عالم دیگه ای بودم چشمامو بسته بودم به دستام از پشت سینه هاشو گرفته بودمو فشار میدادم چونمو روی گردش فشار میدادم و با همه وجودم تلمبه میزدم توی کسش. صدای آه تبدیل به فریاد فاااااک. فاااک بککککنم آره آره مرسی. او مای گاااد بکن بکن شده بود. منم میکردم و حسابی حال میکردیم._آبمو چی کنم؟-بریز توش-پس بیا یه پوزیشن دیگه…..نوشته سیزده

Date: July 21, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *