سکسی اما شاعرانه (شعر)

0 views
0%

سلامداستان بر پایه واقعیت سروده شدهاما سیر داستان دگیر تخیلات گشتهاینم بگم من اولین باره دارم ادبیات پورنو می نویسم پس به بزرگواری خودتون ببخشیدبه دلیل برخی مسائل از آوردن اسم خود داری کردمامیدوارم خوشتون بیادشبی طولانی و هم بی سحر بوددلم تنها و سر هم پر حشر بودشمردم تا نهایت من ستارهولیکن خواب من شد پاره پارهگذشت آن شام و آن شب هم سحر شدولی در مغز صد در صد حشر شدزدم بیرون ز خانه بهر بازینشد یک شخص در یک شهر راضیچرا که صورت زیبا ندارمو کیر خر که لای پا ندارمخلاصه سوی دارو خانه رفتمبه دنبال می و پیمانه رفتمگرفتم یک کرم من بهر یک جلقبه یاد کون و سینه و کس خلقبه یک لحظه دلم زیر و زبر شدبه قلب حس و دل حالی دگر شدبدیدم دختری زیبا و طنازلبش چون لعل و رخ چون خم شیرازدو ابرو خنجری یا نیش گژدمنگه بان مژه و پلک و مردم(منظور مردمک چشم)دو نرگس مثل دو بادام بیروتنه بل چون در و مروارید و یاقوترخش چون ماه و ساقش مثل ماهیبرم قربان آن پستان الهینه پستان بلکه سرخینه اناریز لبها لعل ریزان چون قناریدمی چشمم به چشمش خیره کردمدلم را بر دلش زنجیره کردمزدم دل را به دریا پیش رفتمپی صیاد و دام و نیش رفتمصبوری کردمی تا وقت عالیشماره دادمی حالی به حالینشستم از پی اش یک روز و یک شامنبودم در روان و قلب، آرامیکی لحظه شدم نومید و بی دلولی به روزی آید بعد مشکلبزد زنگی دلم آنی فرو ریختتنم را مثل گندم او فرو بیختصدایش را شنیدم دل فرو ریختحشر با عشق آندم در درآهیختشدم چندی به صحبتهاش مسرورچنان مستم که میخواره ز مخموربه یک باره چنان گردیدم عاشقکه طوفان می برد در بحر قایقگذشت از آن زمان ۱۰ روز و یک ماهزدم زنگی که ای مه اندرون چاهکه رسم عاشقی در سکس باشدکه بهتر از دوا و اکس باشدوگر غمخوار و یار و جان نگه داریکی مادر بس است از بهر غمخواربگفتم تا دلش راضی شدندیبه خیر و شر سرش قاضی شدندیبه فردایش مکانی جور کردممکان حاضر ز بهر سور کردمکمر پر آب و در کون هم عروسیزدم زنگش که خوشگل ملوسیشده منزلی یکی امروز خالیکه بهر عشق بازیست عالینشانی دادم و او شد روانهپی تقدیر و بازی زمانهرسید او درب منزل باز کردمپی بوسیدنش من ساز کردمگرفتم لبنه لببل شهد کامهچنان نرم و چنان شیرین که خامهگذشت از تایم پنج و ده دقیقهکمر پر آب و پر عشقم شقیقهچنان از دیدنش من راست کردمازو کون و کسش را خواست کردمببردم دلبرم را روی تختیمکیدم من دوباره لعل،لختینمودم از برش بیرون لباسششدم کور از تن و از انعکاسشچنان چون کافور و مثل حریریندیدم از ملک مثلش نظیریچنان خوردم تنش از پای تا سرسپس از سر به پایش بار دیگردر آندم من هوس از کون کردمسپس البسه ام بیرون کردمنمودم باسنش را کردن آهنگسوراخ ریز و هم عالی و هم تنگنمودم چرب کیرم تا شود لیزبمالیدم ورا تا گردد او لیزیکی انگشت در کونش نهادمدگر دستم روی رونش نهادمگرفتم کس به دست و بوسه از لبز گرمایش شدم دیوانه در تبسپس انگشت دو انگشت سومنمودم من گشاد آن کون قلزمنهادم کله کیری را به کونشگرفتم در بغل پستان و رونشفشردم اندک اندک داخلش شدپذیرنده چرم را کاملش شدزدم آن دم تلمبه کون یارمندانستم ز حالش من ز کارمکشیدم لحظه انزال بیرونچر سیمین بدن را هم من از کونبیامد خامه از کیرم به بیرونشد او لیلی و من گردیده مجنوننهادم لب به لب هم روی در روینگنجیدی میان هر دومان موینگه کردم به ساعت جا دریدمز جایم تا در منزل پریدمهمه آب منی را پاک کردمسپس دسمال کاغظ خاک کردملباسش را به تن چون یوز جنگیبخسبید آن زمان آن کیر سنگینمودم من روانه دلبرم رابه سوی خانه آن ویرانگرم رابه یک بوسه ورا بدرود کردمبیامد آن زمان در بیضه دردمادامه…نوشته شاعر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *