سکسی بی مانند!

0 views
0%

این کارم یه مقدار متفاوت تره شاید به سلیقه ی خیلی ها نخوره اما نوشتم امیدوارم که خوشتون بیاد**زیبایی عشقم رو با تو به نظاره می نشینمدر میان تلاطم این روزگاردر میان هجوم پایان غصه هااغوشی داری بی نهایت بزرگ برای جا دادن تن خسته ماغوشی پر از مهر که دنیاها می ارزدزمانیکه خود را با پایان قدرتم در اغوش گرمت جا می دهم و تو دست نوازشت را بر موهایم می کشی در اوج اسمانم..من در کنارت حتی از پریان هم خوشبخت ترملرزش دستان مردانه ات بر اندام زنانه م هوش از سرم می برد. دستم را بر روی دستانت می گذارم و در امتدادش حرکت می دهم… پایان تنم در عطش دستان مردانه ت در لرزش استبی قرارم و تو بی قرار تر از من … بی قراری هایمان را به اشتراک می گذاریم تا لذتش در جای جای ذهنمان حک شود و از یاد نبریم که عاشقیم …چشمان خمارت … لبانت بر روی گردنم … حرکت دستانت و بوسه های بی دریغت …. بیش از پیش مرا به بی قراری می کشاند.ارام ارام وقت نوازش است … به چشمانم خیره می شوی … سکوت کرده ای . نگاهم میکنی .. لبخند می زنی و من عشق را در نگاهت خوانده ام.ارام ارام سایه ی چهره ات بر چهره ام سنگینی می کند … اری هم اکنون لبانت بر روی لبانم عشق بازی می کند..دستانم را در میان موهایت چنگ می کنم. نمی خواهم هرگز از لبانت رها شوم … با پایان وجودم عشق را نثارت می کنم…هم چون قاصدکی چرخان چرخان بر زمین می خوریم از من جدا می شوی. نگاهت در نگاهم گره خورده… لبخند می زنی .. لبخند می زنم…دستت را بر روی سینه ام می فشاری و می گویی این قلب منهدستم را بر روی سینه ات می گذارم و میگویم پس این قلب مهربون هم مال منهدستم را در دستت می گیری… با شیطنت نگاهم می کنی و ارام به سمت لبانت می بریچشمانت را می بندی و لبانت را بر روی دستم می گذاری . انچنان بوسه ای از عشق بر دستم می زنی که تا ابد جایش روی دستم باقی است…دوباره بر لبانم هجوم می اوری و مرا به پشت می خوابانیمی دانی؟ تنم بی قرار تنت در اتش است…و تو خود می دانی حالم را…از لبانم بر روی گردنم سر می خوری و با دستت تن هایمان را از میان زندان جامه ها رها می کنی…تن بی قرارت را بر روی تن بی قرارم قرار می دهی… اتش تنت اتش تنم را حس می کنداتش تن های بی قرارمان شعله ور می شوند… شعله ای که هر دو در انتظارش بودیم هم اکنون مست مان کرده ..گم شده ایم در میان امواج عشمان . در میان شعله های اتش دست و پا می زنیم و قهقه های رومانتیک را مهمان دل هایمان می کنیمدر پایان این هیاهو تو هم چنان ارام جمله دوستت دارم در گوشم زمزمه می کنیهم اکنون من در اوج دیوانگی به سر می برم…و لبخند هاي زيباي تو بر لبانت عقل را از سر من به بيرون مي نهد و تلاش مرا براي رسيدن به تو هزاران برابرلحظه ي اميختگي را شماره مي روم .. در انتظار لحظه ای هستم که جاری شدنت را درونم حس کنم و در ان لحظه فاحشه ترين فاحشه ي روي زمينمشمردن نفسهايت و بالا رفتن نفسهاي من ما را به اوج عاشقي مي كشاندمرا محكم در اغوش مي كشي و اين بار تو با لب هايت لب هاي مرا مي بلعي اما به اراميو اين لحظه تولد عشق است و لحظه ي يكي شدن و اين معني يك روح در دو تن را به من مي فهماندو اين لحظه لحظه ي اميختن است …هيچ گاه نمي خواهم كه به پايان خود نزديك شوم . به پايان جداييتو مرا و من تو را در اغوش خود مي فشارم و هر دو در نهايت لذت عشق را تجربه مي كنيمو اين اول راه استاول راه بلند زيباي عشق من به تو و عشق تو به منفرياااااااااااااد بر مياوري و در يه لحظه جدا …و با چشمانت به دنبال فرياد جدايي من هستي**(( تا حالا ندیده بودم که کسی به این شکل از سکس بگه البته این جا ندیده بودم امیدوارم که خوشتون اومده باشه ………… به نظرتون این سبکی بنویسم بهتره یا به سبک یه سکس محشر؟)) نوشته‌ آنا

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *