سکسی ترین لحظات من با عشقم

0 views
0%

سلامالان که دارم به این خاطره فکر میکنم قلبم درد میگیرهمن عاشق پسری بودم که از لحاظ مالی توپ بود منم درسته وضع مالیه متوسطی دارم ولی زیبایی من هر پسری رو سمتم جذب میکنهاون تنها دوست پسر من بود و قبل از اون با هیچ مرده دیگه ای دوست نشده بودمما حدود دو سال با هم دوست بودیم و عاشق هم بودیم. راستی اسمش علی بود.علی قبل از من دوست دخترای زیادی داشت که با همشون سکس داشت. روزای اول وقتی با هم بیرون میرفتیم اصرار داشت دستمو بگیره یا بذارم موهامو ببینه ولی من هیچوقت بهش اجازه نداه بودم. اونم دیگه هیچوقت ازم نخواست که بهم دست بزنه تا اینکه یه روز که داشتیم با هم تلفنی حرف میزدیم متوجه شدم علی خیلی حشریه و دوست داره حرفای سکسی بزنه.منم چون عاشقش بودم تو ذوقش نزدم و همراهیش کردم.تا اینکه بهم گفت خیلی دوست دارم باهات سکس کنم و در اولین فرصت این کارو میکنم.من حرفشو جدی نگرفتم چون بارها با هم تنها شدیم و اون دست به من نزده بود. راستی یادم رفت بگم علی از نجابت من خوشش اومده بود قصد ازدواج با منو داشت و به خانوادشم گفته بود منم کمو بیش مادرم از جریان علاقه ام به علی و خواستگاری اون خبر داشت. خلاصه یه روز که با هم تو ماشین بودیم و داشتیم تو خیابون میچرخیدیم دیدیم رفت سمت خونشون و در پارکینگو با ریموت باز کرد و ماشینو برد گوشه پارکینگ خونشون پارک کرد. بهش گفتم چرا این کارو کردی گفت میخوام بوست کنم. رنگ عوض کردم قلبم تند تند میزد حس کردم قلبم اومده تو سرم چون ضربانشو تو سر و صورتم حس میکردم. دستمو گرفت. یه نیرویی نمیذاشت دستمو از دستاش جدا کنم آخه من با پایان وجودم عاشقش بودم علی دنیای من بود.با دست راستش دست گذاشت رو گردنم درست زیر گوشم.و صورتشو اورد نزدیک صورتم. فکر کردم میخوام لپمو ببوسه ولی دیدم لباشو از هم باز کرده انگار میخواد لبامو بخوره. رومو برگردوندم گفت ببین ما قراره با هم ازدواج کنم این موضوعات طبیعیه تو هم عادی باش. گفتم نه علی رژم پاک میشه. گفت اشکال نداره. خودمم از بهونه ای که اورده بودم خنده ام گرفته بود. صورتشو اورد نزدیگتر من چشامو بستم و دیگه به هیچی فکر نمیکردم. آروم با لباش با لبام بازی میکرد و لبامو میخورد حس کردم داره زبونشو میذاره تو دهنم یه جوریم شد خودشم متوجه شد من خوشم نیومد زبونشو در اورد و گفت تو زبونشو در بیار و شروع به مکیدن زبونم کرد نمیدونم چند دقیقه تو همون حالت بودیم که یهو دیدم داره شالمو در میاره. من که تو حس بودم اعتراضی نداشتم . گردنمو خورد و با دست سینه هامو میمالید منم دستم رو دستش بود که دستشو برداره ولی قدرت اینو نداشتم که از کاری که داره میکنه جلوگیری کنم. گفت بریم صندلی عقب ماشین؟ گفتم نه. گفت خواهش میکنم ببین کیرم چقدر بزرگ شده اگه ارضا نشم خیلی اذیت میشم. منم حسابی حشری بودم گفتم باشه ولی اذیتم نکنیا علی. گفت باشه قول میدم تو بیا عقب من اذیتت نیکنم. ماشینش پرادو بود و عقبش حسابی جا دار بود. رفتیم عقب گفت دراز بکش دراز کشیدم. اونم کنارم دراز کشید و من رو کمر بودم اون رو پهلو. نگاه به صورتم میکرد و موهامو ناز میکرد. از نگاهش عشقو حس میکردم . بازم شروع به لب گرفتن کرد بعد رفت سراغ گردنم بعد دکمه های مانتمو باز کرد گفتم علی چیکار میکنی گفت میخوام سینه ای زنمو ببینم و شروع به باز کردن دکمه هام کرد. تاپ زردرنگی تنم بود خیلی ناز و کشی بود .تاپمو زد بالا و سینه هامو از سوتین در اورد شروع به خوردن کرد اونقدر لذت میبردم که دوست داشتم ساعتها این کارو ادامه بده . منم نگاه به کاراش میکردم چه چطور با سینه ام ور میره و میخورشون در حین خودن سینه هام دکمه شلوارمو باز کرد و با یه حرکت شلوارمو در اورد گفتم علی می خوای چیکار کنی؟ در حالی که خودشم شلوار و شرتشو در میاورد گفت کاری نمیکنم فقط میخوام بهت حال بدم نترس. کیر بزرگی داشت . تا حالا کیر از نزدیک ندیده بودم. گفتم من دیگه نیستم آخه علی خیلی ترسناک شده بود. گفت خواهش میکنم کیرم داره میترکه. دلم واسش سوخت اون زندگیه من بود چطور دلم میومد بذارم التماسم کنه؟ گفتم مواظبی؟ گفت به خدا حواسم هست. شرتمو که خواست در بیاره بی اختیار کششو گرفتم ولی دیگه دیر شده بود اون شرتمو کشیده بود پایین. کامل درش اورد و انداختش رو شلوارم. بعد یه نگاه به کسم کرد و گفت چه کسه تپلی داری. چقدر نازه بعد بوسش کرد.دست کشد بهش و بعد زبونشو گذاشت لاش. داشتم از تعجب شاخ در میوردم آخه یه جورایی کارایی که باهام میکرد عجیب بود فکر نمیکردم تو واقعیت سکس اینطوری باشه. گفت نمیشه چوچولشو بخورم پاهاتو باز میکنی؟ منم یکم باز کردم آخه از خوردن کسم خیلی خوشم اومده بود . زانوهامو خم کرد و خواست پاهامو باز کنه من مخالفت کردم و فقط یه پام که سمت خودش بود رو باز کردم و یه پام هنوز به همون حالت بود . علی هم دیگه اصرار نکرد. شروع به خوردن کسم کرد و منم همش نگاه میکرد میدیدم که چوچولمو چطور میمکه و با دست با کسم بازی میکنه. ازم پرسید خوشت میاد با سر بهش گفتم آره. گفت برگرد . کون تپلو برجسته ای دارم دست کرد لاشو از هم باز کرد و با انگشت کرد تو سوراخش بعد کیرشو با آب دهنش خیس کرد و گذاشت تو کونم وای خدا هر چی لذت برده بودم از تو چشام در اومد. خیلی درد داشت خیلی. حس کردم کونم داره پاره میشه خیلی سعی کردم مقاومت کنم که علی هم لذت ببره و مانع لذت برنش نشم ولی دیگه نتونستم و با گریه زاری گفتم بسه دارم میمیرم. علی هم تا دید دارم گریه زاری میکنم زود کیرشو در اورد و منو بوسید و معذرت خواهی کرد. بعد کیرشو مالید و انگشت کرد رو چاک کونم. گفتم علی بسه ممکنه کسی ما رو ببینه. گفت یعنی ارضا شم؟ گفتم آره. گفت خوش میگذره ها. گفتم ارضا شو دیگه من میترسم. اونم آبشو ریخت رو کونم و بعد خودش با یه دسمال کاغذی تمیزم کرد. گفت تو هم ارضا شدی؟ گفتم نه نمیخوام ارضا بشم. گفت نه اینطوری نمیشه تو هم باید ارضا شی. برم گردوندو خوابید روم و شروع به خوردن سینه هام کرد تا جایی که بعد نوک سینه هام زخم شد. بعد دوباره رفت سراغ کسم، کاری که اوج لذتو بهم میداد. با انگشت با چوچولم بازی کرد و شروع به خوردن کرد. ازم پرسید بخورم یا با انگشت بازی کنم؟ گفتم هر طور خودت خوشت میاد. اونم با دست کسمو باز کردو اینبار با پایان وجودش مک میزد و منم ناخداگاه شروع کردم به ناله کردن. چشامو بستمو فقط ناله میکردم دستشو گذاشت رو دهنم گفت یواشتر. منم که حال خودمو نداشتم دستمو گذاشتم رو دهن خودم که صدام در نیاد. پاهامو کامل باز کردم دستم بی اراده رفت سمت کسم که بمالمش. اون دستمو زد کنارو خودش شروع کردبه مالیدن کسم یهو ارضا شدم و گفتم بسه. ولی اون باز ادامه داد. گفتم خواهش میکنم بسه اضا شدم. دیگه نای بلند شدن نداشتم. علی نگام کردو رومانتیک منو بغل کرد و بوسید یه چند دیقیقه ای تو بغلش بودم بعد لباسامونو پوشیدیم و علی گفت بریم یه چیزی بخوریم من گفتم نه سر و وضعم خیلی به هم ریخته و ناجور شده منو برسون خونه. یه رژ از کیفم در اوردم و زدم که یکم معقولتر بشم و مادرم شک نکنه. رسیدم خونه و تا مدتها به اون صحنه فکر میکردم. منو علی دیگه هیچوقت با هم سکس نداشتیم چون دیگه نخواستم باهاش تنها باشم که بازم اون اتفاق بیفته. الانم که دارم این داستانو مینویسم دلم واسه علی یه ذره شده ولی دیگه نمیخوام باهاش حرف بزنم چون از اون جریان که دو سال ازش میگذره علی دیگه حرفی از ازدواج نزد و حس کردم دوستیشو داره به امید اینکه یه بار دیگه بتونه باهام سکس کنه،ادامه میده. یه روز بهش گفتم از انتظار خسته شدم میخوام ازدواج کنم دیگه بهم زنگ نزن. قبول نکرد . گفتم اگه به قول خودت مشکل داری و نمیتونی ازدواج کنی بذار من برم دنبال زندیگ.قبول کرد ولی به سختی.چند بار زنگ زد ولی من شمارشو تو بلک لیست گذاشته بودم.اونم دیگه بهم زنگ نزد.ببخشید طولانی شد. کاشکی هیچوقت باهاش راه نمیومدم. خیلی پشیمونم. حس میکنم گولشو خوردم ولی هنوز عاشقشم.هر روز عاشقتر از دیروز.نوشته دختر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *