سلام من اول اصلا به این حرفا اعتقاد نداشتم که سکس عشق میاره و این حرفا که با احسان اشنا شدم …منو احسان دو نفری بودیم که از عشق شکست بدی خورده بودیم …. منو اون یه دوستی معمولی داشتیم که من میرفتم خونشون ولی اون اصلا به من دست نمیزد فقط رو بوسی میکردیم و دستمو میگرفت … ما تقریبا 6 ماه که از دوستیمون میگذشت حس من نسبت به اون عوض شد و یه روز که پیشش بودم بهش گفتم دیوونتم با عشقت روانیم کردی باورم نمیشد بعد 2 سال من دوباره به یه نفر گفتم دوسش دارم… باورم نمیشد … احسانم انگار منو دوست داشت ولی عشق نبود ولی من عاشقش بودم حالا از اینا بگذریم وقتی احسان از من این حرفو شنید اشک تو چشماش جمع شد و منو بوسید چشمامون بسته بود و لبام رو لب هم اولین بار بود که منو بوسید باورم نمیشد تو رویا بودم من اون روز از پیش احسان رفتم تا 2.3 روز بعدش وقتی پیش احسان نشستم و با هم حرف زدیم یهو براش بالحن بچگونه گفتم احسان دوچت دالم اون گفت قربونت برم من منم بغلش کردم و لپشو بوسیدم یهو احسان با یه لحنی نگاهم کرد که دلم تو ریخت ترسیده بودم که نکنه عصبانیش کردم بعد یهو دیدم لبامو بوسید منم چشمامو بستم وقتی لباشو از رو لبام برداشت چشمام هنوز بسته بود که چشمامم بوس کرد بعد من چشمامو باز کردم هنوز تو حال بوسه بودم که احسان دوباره بوسیدم و اینسری لب تو لب شدیم لبامو خورد منم چشمام بسته بود و ازش لب میگرفتم و میخوردم بعد یهو حس کردم حرارت بدنم رسیده به 1300 خیلی گرم بود احسان اینو حس کرده بود و منو محکم تر بغلم کرد و محکمتر میخورد خدا داشتم دیوونه میشدم که یهو دست احسان رفت رویه سینه هام اونارو یکم فشار داد وای همه بدنم میلرزید بعد یه دو دقیقه دوتامون هات هات بودیم من که چشمام خمار شده بود اون نگاه تو چشمام کردو گفت این چشما همه دنیا منه ( اون همیشه میگفت چشمامو خیلی دوست داره … میگفت تا حالا چشم به این خوشگلی ندیده بودم ) به این حرفش عادت داشتم اون دوباره شروع کرد لب گرفتن از من که دکمه مانتومو باز کرد و منو لخت کرد و خوابوند رو تختش خودشم لخت شد و دوتامون لباس زیر تنمون بود اروم اومد کنارم دراز کشید و لبامو خورد دستش و گذاشت رو سینه هام و سوتینمو در آورد و اروم اروم نوک سینه هامو میخورد خدایا انگار دنیا مال من بود احسان اون یکی دستشو گداشته بود رو کسم و اروم میمالید برام منم اه میکشیدم اونم کنار گوشم با صدای ارون میگفت جونم بعد از چند دقیقه دوتامون لخت کامل شده بودیم من برای اولین بار بود کیر لمس میکردم دستمو نا خدا آگاه بردم رو کیرشو براش جلق زدم اونم اه میکشید کیرش به 20 سنت رسیده بود و خیلی کلفت شده بود و داغ انقدر داغ بود که نمیتونیستم تو دستام بگیرم اون یه دوتا دستامو گرفت و منو طاق باز خوابوند و بعد یکم لب گرفتن از لب تا کسمو بوسید و بعد زبونشو کشید به کسم و برام شروع کرد به خوردن از همه وجودم حرارت بلند میشد حس میکردم تخت الان ذوب میشه ما دوتا میوفتیم پایین احسان حسابی برام خورد و من اه بلند میکشیدم بعد احسان بلند شد و اومد کنار گوشم گفت میخوام مال من بشی من اشک تو چشمام جمع شد او رو زانوهاش نشست بین پاهام و سر کیرشو گذاشت لبه کسم من هیچ اعتراضی نکردم اون اروم فشار داد تو ولی نمیرفت خیلی تنگ بود حس میکردم از این تنگی احسان حشرش دو برابر شده که یکم باز شدم و اروم اروم داد تو که یهو دردی پایان وجودمو گرفت یه جیغی ارومی کشیدم و احسان تو همون حالت نگه داشت خودشو خوابید رومو در گوشم گفت مال من شدی عشقم وقتی کلمه عشقم رو از زبونش شنیدم دنیا مال من شد حالا دیگه درد نداشتم احسان شروع کرد اروم تلمبه زدن هنوز یکم درد داشتم ولی کم کم اون دردا تبدیل شد به یه حس خوب اون تندش کردو ازم لب میگرفت دوتامون حسابی با هم حال کردیم و باهم ارضا شدیم … من دیگه جون تو تنم نمونده بود اونم بی جون شده بود وقتی ارضا شد ازم یه لب جانانه گرفت و منو بغل کردو خوابییدیم ساعت 1 که خوابیدیم وقتی از خواب بلند شدیم ساعت 5 بود وقتی چشمامو باز کردم دیدم احسان کنارم دراز کشیده و تنشو تکیه داده رو ارنجش و داره موهامو ناز میکنه اون زود ت از من بیدار شده بود . وقتی نگاش کردم یه بوس محکمم کرد و گفت سلام قربون اون چشمات برم منم بوسش کردم و گفتم سلام عشقم گفت تو شدی خانم خودم خانم خودمی عشق زندگیمی دیگه تورو از دست نمیدم خانومم و محکم بغلم کرد . بعد دوتا لباس پوشیدیمو و نشستیم و باهم حرف زدیم که احسان گفت میخوام بیام خواستگاریت من مات و مبهوت نگاش کردم و گفت فردا مادرم زنگ میزنه خونتون تا بیایم خواستگاری از خجالت داشتم اب میشدم گونه هام سرخ شده بود و احسان بوسم کردو گفت الهی قربون اون خانوم خجالتیم برم منم خندیدم … اونروز تمم شد و من رفتم حمام یه دوش جانانه گرفتمو اومدم خوابیدم بیهوش شدم تا صبح فردای اونروز از دلشوره مردم چون قرار بود احسان برا خواستگاری مامانش بزنگه خونمون ساعت 4 بعد از ظهر مامانش زنگ زدو با مادرم قراره خواستگاری رو برای دو روز دیگه گذاشتن ساعت 7 بعداز ظهر اونا گفتن ما دخترتونو دیدیم و پسندیدیم پس ما با پسرمون میایم … 2شنبه شد یعنی همون روزی که میومدن من اماده بودم یه تیپ قرمز زدم با یه کفش پاشنه دار مشکی و یه ارایش دخترون که خیلی بهم میومد … ساعت 7 شد و اونا اومدن احسان مثل همیشه خوش تیپ و قیافه بود کت شلوار بهش میومد اولین بار بود اونجوری میدیدمش دوسش داشتم به اندازه دنیا … نستیم تو پذیرایی و من چایی اوردمو تعارف کردم و نشستم … مادر احسان بهم گفت قربون عروس قشنگم برم منم خجالت کشیدم احسانم خجالت میکشید … مادر و باباها حرفاشونو زدن و بعد گفتن ما بریم حرف بزنیم و ما رفتیم تو اتاق من احسان تا وارد اتاقم شد خندید چون همه عروسکها و چیزایی که بهم کادو داده بود و تو اتاقم چیده بودم … ما که حرفامونو قبلن زده بودیم فقط گفتیمو خندیدم و هی ادا زنو شوهرارو در آوردیم وقتی میخواستیم بیایم بیرون از اتاق احسان گفت وایسا خانوم قشنگم یه بوس اروم رو لپام کرد گفت قربون خانوم خوش تیپم و خوشگلم برم که با این ارایش امشب معرکه شده خوشحال بودم خوشش اومده تو اسمونا بودم گفت اروم بوس کردم ارایشت خراب نشه حالا بریم بیرون دیگه گناه دارم با هم اومدیم بیرون و اونا رفتن … بعدش مادرم اومد پیشم ازم پرسید خب مادر جان چطور بود گفتم خوب بود دوسش داشتم مادرم گفت پس جوابت مثبته گفتم اره بعد از 2 روز مامانش زنگ زد و مادرم بهش گفت جوابمون مثبت همون لحظه احسان اس داد قربون خانمم برم من ای جـــــــــــــــــونم مال خودم شدی هوووووووووووووووورا … من اشک تو چشمام جمع شده بود یه قرار دیگه گذاشتن و حرفارو برا عروسی زدن و جشم عقد و عروسی ما برگذار شد منو احسان الان زنو شوهریم و یه پسر خیلی خوشگل به اسم امیر ارسلان داریم و هنوزم عشقمون مثل روزای اوله …نوشته فاطی
0 views
Date: November 25, 2018