موقع پیاده شدن از ماشین گفت من تا به حال همچین کاری نکردما، هوای منو داشته باش. نفهمیدم دقیقا منظورش چی بود اما گفتم باشه حواسم هست.پیش خودم گفتم حتما فکر میکنه میخوام یه بلایی سرش بیارم. با همین فکرا رفتم تو خونه و زنگ زدم که خبری نیست بیا.در آپارتمانو نیمه باز گذاشته بودم. تا بیاد داخل انگار یه قرن طول کشید. درو بستم رفتم تو آشپزخونه. یه لیوان آب خوردم. خودمم آروم نبودم. برگشتم تو پذیرایی دیدم نشسته رو مبل سه نفره. منم کنارش با یه مقدار فاصله نشستمو به چهرش نگا کردم. ما که این همه با هم بگو بخند داشتیم تو اون لحظه چیزی نمی گفتیم. یه لبخند زدم جو محیطو عوض کنم. همینطور نگام میکرد. گفتم چیه چرا اونجوری نگا میکنی؟ گفت تو چقدر راحتی، من پاهام سست شده، دارم میلرزم.گفتم بیخیال پدر اذیت نکن، می خوای برات آب خوردن بیارم؟ چیزی نگفت اما رفتم یه لیوان آب خنک آوردم براش. آبو که خورد یه نفس عمیق کشید. منم یه دونه زدم رو شونه ش و بلند شدم کنترل تلویزیونو برداشتم که روشنش کنم. ایندفه رفتم دقیقا چسبیده بهش نشستم. یه مقدارم خودمو انداختم روش. دستمو انداختم دور شونه ش یا شایدم یه ذره پایین تر. چقدر خوب بود اینکار. آخرین باری که به یه دختر دست زده بودم دو سال پیش بود. کشیدمش به طرف خودم. گفت یه دقیقه صبر کن من آروم بشم. گفتم نمی تونم عجله دارم،لوس نشو. بلند شدم و ایستادم. اونم بلند کردم از جاش. وقتی بغلش کردم فهمیدم حق داره. قلبش داشت مثل یه گنجشک می تپید.ازش جدا شدم و به چشماش نگاه کردم. فهمیدم باید یه چیزی بگم. گفتم تو به من اطمینان داری مگه نه؟طول کشید تا جواب بده. گفت باور کن بهت اطمینان دارم، اما این فرق میکنه.می دونستم واقعا بهم اطمینان داره. گفتم مطمئن باش قرار نیست اتفاقی بیوفته، تا هر جا که فکر کردی کافیه پیش میریم.اما به حرفی که زدم اعتقاد نداشتم. مطمئن بودم تا هرجا که خودم فکر کنم کافیه پیش میریم. دوباره محکم بغلش کردم. دستمو کشیدم پشت کمرش. برآمدگیهای بند سوتینشو حس کردم. از اینکار همیشه خوشم میومد. بازم تکرار کردم. دستاش تکون نمی خورد. یکی از دستاشو گرفتم آوردم بالا انداختم رو شونه ی خودم. اون یکیشم خودش انداخت پشت کمرم. آخ انگار واسم تازگی داشت اینکار. ازش جدا شدم و سعی کردم دکمه های مانتوشو باز کنم. گفت وایسا. وایسا خودم باز کنم، یه ذره آرومتر.مانتوشو در آورد گذاشت کنار. چی میدیم. یه تاپ صورتی رنگ پوشیده بود که فیت تنش بود. سینه هاش با انحنای خاصی جلو اومده بود. نوکشونم مشخص بود. پوست سفید بازوهاش و دستاش حس آدمو لطیف میکرد. طاقت نیاوردم. دستمو گذاشتم روی شونه شو به طرف کمرش حرکت دادم. لباشو بوسیدم. چند بار این کارو کردم. دیگه ولشون نکردم. داشتم لباشو از جا میکندم. دهنش که باز میشد زبونشو با لبام میگرفتم و میخوردم. تبدیل شده بود به یه لب گرفتن خیس خیس. تمومی نداشت. دوباره چسبیدم بهش. ایندفه بدون اشاره من بغلم کرد. دستشو بی هدف روی کمرم تکون میداد. شاید حال و هواش عوض شده بود. باز مجبور بودم از خودم جداش کنم. یه دستمو زیر کمرش، یه دستمم دور پاهاش انداختم و بلندش کردم. بردمش به طرف اتاق خواب. به تخت که رسیدم آروم خوابوندمش. افتادم کنارش. فورا دستامو دورش حلقه کردم و شروع کردم نوازش کردن. تاپشو میدادم بالا و دست میکشیدم رو بدنش. پوستش اونقدر صاف بود که نمیشد از این لذت دست بکشی و کار دیگه ای بکنی. تاپشو به طرف بالا کشیدم که درش بیارم. خودشم با تردید همکاری کرد. بهش گفتم اونم تی شرت منو در آورد. شلوارمو خودم در آوردم. ایندفه یه جورایی افتادم به جونش. بدنمو انداختم روش. دستمو به همه جای بدنش میرسوندم. لباشو اونقدر خوردم که حس کردم داره درد میگیره. با چند تا بوسه از گردنش شروع کردم. پایین گردنشو خوردم.رسیدم به سینه هاش. از روی سوتین دو سه بار گازشون گرفتم. سعی کردم با دهنم سوتینو کنار بزنم. سفت بود نمی شد. اونقدری کنار نمی رفت که راضی کننده باشه. قبل از اینکه بخوام با دست سوتینشو باز کنم به این فکر کردم که تا حالا با هیچی مخالفتی نکرده ولی آروم آروم باید منتظر باشم که دیگه اجازه نده جلوتر برم. فهمیده بودم که واقعا از این کارا نکرده. سوتینشم باز کردمو چیزی نگفت.سینه های سفید عاطفه الان جلوی چشمام بودن. اولش مثل موج دریا تکون میخوردن اما یه مقدار که خوردمشون شروع کردن به سفت شدن. نوکشونو گاز میگرفتم. لیس میزدم. حالا دیگه محکم منو میکشید به طرف خودش. دست می کشید رو بدنم. گاهی صداشم میشنیدم که حالمو هزار بار خرابتر میکرد. کیرم شده بود مثل سنگ. شرتم تقریبا رفته بود پایین. من فقط از پام بیرون آوردمش. نگاشو دزدید که کیرمو نبینه. منو چسبوند به خودش. منم خودمو میکشیدم و دوباره میرفتم سراغ سینه هاش. هر بار حالش بدتر میشد. وقتی کیرم میخورد بهش پاهاشو باز میکرد تا بیوفته بین پاهاش و روی کسش. اما هنوز شلوارشو در نیاورده بودم و این باعث میشد اذیت بشم. از گردنش شروع کردم به خوردن. یادم افتاد که ممکنه جای مکیدنم بیوفته رو گردنش واسه همین رفتم پایینتر. بالای سینه هاش، بعدشم نوک پستوناش و اون امواج دریا که که سفت شده بودن. لذتبخش بود خوردنشون. روی شکمشم از دست ندادم. تا میتونستم لیس زدم و خوردم. خواستم دکمه شلوارشو باز کنم. همون چیزی که فکرشو میکردم اتفاق افتاد. دستمو گرفتو کشید کنار. مثل اونایی که میخوان زورکی یه کاری بکنن دستاشو مهار کردمو یه دستمو کردم تو شلوارش و شرتش. انگشتمو گذاشتم رو کس خیسشو مالوندم. آخ این کس چقدر گرمه. هرچی بیشتر می مالیدم صداش بیشتر در میومد. وقتی خوب حشری شد دکمه شلوارشو باز کردم.می خواست جلومو بگیره اما واقعا دیگه توانایی اینکارو نداشت. شلوارشو که کشیدم پایین شرتشم باهاش یه مقدار اومد پایین. همون مقداری که من میخواستم. هر جفتشو از پاش در آوردم. دیگه نگاه نکردم به جاییش. فقط کسشو دیدمو حمله کردم. لیس زدم . خوردم. زبونمو مینداختم توشو میکشیدم بالا. انگار سعی میکردم با همون زبون کسشو سوراخ کنم. یکی دوبار مجبور شدم بهش بگم آروم باش، آروم باش صدات میره بیرون.دوباره بغلش کردم. اینبار کیرم افتاد رو کسش. یه کس نرم که خیس بود و منم خیس ترش کرده بودم. یه مقدار همونجا کیرمو تکون دادم. اون لذت میبرد وقتی کیرم کشیده میشد رو کسش. اما واسه من لطفی نداشت. میدونستم که از جلو راه نداره. هم به خاطر اینکه لذت ببره هم بخاطر اینکه بتونم تو این مدت با انگشتم از پشت آمادش کنم به این کار ادامه دادم. جلو عقب میکردم اونم لذت میبرد. انگشتمو اول دور سوراخ کونش مالوندم. آروم آروم کردم تو. چیزی نمی گفت. وقتی زیاد رفت تو ، یه ذره ممانعت کرد اما دوباره از اول شروع کردم. ایندفه کرم مالیدم به انگشتم. بیشتر بردم تو سوراخش اما کاری نداشت. یه مقدار که گذشت برش گردوندم. بهش گفتم ممکنه درد داشته باشی. گفت مگه میخوای چیکار کنی؟فکر نمیکردم متوجه نشده باشه. گفتم میخوام از پشت بکنمت. گفت نمی دونم اما اگه دردش زیاد بود زود بکش بیرون،باشه؟ منم گفتم باشه. کرم مالیدم به کیرم و گذاشتم رو سوراخ کونش. یه ذره بازیش دادم. همزمان با انگشتم کسشم میمالیدم که از هوس نیوفته. وقتی دیدم حالش مناسبه آروم کیرمو فشار دادم تو کونش. سر کیرم داخل نرفته بود که گفت تورو خدا دربیار.در نیاوردم. دستشو محکم تو دستم گرفتمو گفتم طاقت داشته باش فقط اولش اینجوریه. بازم گفت تورو خدا دربیار دارم میمیرم. به زور حرف میزد. نه من میتونستم خودمو کنترل کنم نه اون میتونست تحمل کنه. دوباره این جمله رو تکرار کردم که اولشه،الان خوب میشه، یه ذره صبر کن.من اینارو گفتم اونم فقط اسممو تکرار میکرد. بیشتر از یه دقیقه طول کشید تا همه ی کیرمو بکنم تو کونش. اونم واسش سخت پیش میرفت. وقتی تا آخرش رفت تو خودمو انداختم روش. محکم دستمو حلقه کردم دور بدنشو فشارش دادم. شاید بخاطر همین نفسش بهتر در اومد. بدنش یا کونش آروم آروم شل شد. دیگه چیزی نگفت. یه ذره ناراحت بودم اما تو اون حالت فقط به فکر کردن بودم. شروع کردم. کیرم چندان کلفت و دراز نبود. اما تلمبه زدنم تا حدی دردشو بیشتر میکرد. با حرص خاصی جلو عقب میکردم. کلمه ی حال کردن واسه اون لحظه بود. کیرم تو یه سوراخ تنگ جلو و عقب میرفت. لذت داشت.حتی شنیدن صدای آخ و اوخش لذت داشت. سوراخ کونش تنگ بود. اثر کرمم کم شده بود. دردش داشت بیش از حد طاقتش می شد که حس کردم پایان عضلاتم دارن تحت فشار قرار میگیرن. انگار میخواستم کیرمو تا جایی که میشد بکنم تو. دیگه کمتر تلمبه زدن بود. میخواستم کیرمو فشار بدم به طرف جلو. دستامو انداخته بودم جلوی پاهاش تا نذارم کونش جلو بره. آخ نباید کونش میرفت جلو. باید فشار میدادم تا آخر کیرم جا بره. نمیدونم بیشتر از اینم میشد یا نه ولی باید فشار میدادم. تو چند لحظه حس کردم نمی تونم به چیزی فکر کنم. بدنم لرزشای خفیف به خودش گرفت. ناخودآگاه سرمو گرفتم عقب. یه چیزی از لابلای استخونام حرکت کرد به طرف کیرم. از کیرمم عبور کرد و عبور کردنش پایان فکر و خیال و حرصمو با هم تخلیه کرد. آخ این بیشترین لذت انسان از زندگیه. بیرون اومدن آب از بدن. بیرون آومدن آب از کیر سفتی که تحت فشاره. همشو خالی کردم تو کونش. وقتی آرومتر شدم فهمیدم شکمو پاهاشو محکم گرفتم. هم درد داره . هم یه ذره سخت نفس میکشه. دستمو شل کردم. آوردم بالا و شونه هاشو به طرف خودم کشیدم. لبای خشک شدمو مالیدم پشت گردنش.موهاشو گرفتم تو دستم و نوازش کردم. اینکارو دوس داشتم.اگه نمیگفت تموم نشد؟ دارم میمیرما.اصلا یادم رفته بود که کیرم تو کون دوس دخترمه و درد هم داره. یه ذره نرم شده بود کیرم ولی موقع بیرون کشیدن بازم سرش درد داشت واسش. وقتی آوردم بیرون تازه شروع به ناله کرد. گفت آخ سعید داره میسوزه،دردش کم شده ولی بدجوری میسوزه. گفتم پاشو برو دستشویی کارتو بکن دردش کمتر میشه،آب سردم بگیر روش، دوس دختر قبلیم همیشه اینکارو میکرد.زیر لب یه چیزی گفت که من نشنیدم اما به نظرم رسید به دوس دختر قبلیم یه چیزی حواله کرد. ملافه رو گرفت جلوش که بازم چشمم نیوفته به جاهای خاص بدنش و رفت به طرف دستشویی. خندم گرفت از این حرکت اما سعی کردم متوجه نشه. پیش خودم گفتم الان؟آروم شده بودم. یه ذره ام ناراحت بودم که چرا این کارو کردم باهاش. اما میدونستم اونم یه مدت بعد آروم میشه. همونجوری دارز کشیده بودم تا بیاد. می خواستم ببینم درد و سوزشش رفته یا نه. وقتی اومد تو اتاق رنگ و روش یه مقدار برگشته بود. بهتر شده بود. اومد کنارم دراز کشید.بغلش کردم. ملافه مونده بوده بین بدن من و اون اما چه هم آغوشی لذتبخشی بود.گرم بود. حس داشت. دلم میخواست همونجا بخوابم و تکون نخورم. چشام داشت واقعا گرم میشد. یهو تکون خورد و گفت سعید.چشامو به زور باز کردم ولی هیچی نگفتم. منتظر موندم که ادامه بده.گفت سکس از جلو هم انقدر درد داره؟نمیدونستم چی باید بگم. انگار با یه سنگ بزرگ زده بودن تو سرم، یه سنگ بزرگ. نوشته Antonio_bandares
0 views
Date: November 25, 2018